نوشته ی زیر را که می خواندم، ناخودآگاه خنده ام گرفت و با خود گفتم:
چه خدای بیکاری؟! به اندیشه ی مکروه «شیخ رجبعلی» هم
انگشت می رساند و چه بهانه ی خوبی برای در رفتن از آزمون الهی! از بغل گوش شیخ
رجبعلی رد شد ...
ب. الف. بزرگمهر
هشتم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
***
این لگد شتر چه بود؟
آیت الله فهری (امام جمعه زینبیه در دمشق) نقل می کند که
جناب شیخ رجبعلی خیاط به ایشان فرمود:
در بازار بودم. اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. بلافاصله استغفار كردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر، شترهایی قطاروار از كنارم میگذشتند. ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمیكشیدم، خطرناك بود. به مسجد رفتم و فكر میكردم، همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟
در بازار بودم. اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. بلافاصله استغفار كردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر، شترهایی قطاروار از كنارم میگذشتند. ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمیكشیدم، خطرناك بود. به مسجد رفتم و فكر میكردم، همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟
در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری
بود كه كردی!
گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم.
گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد!
خاستگاه: «کیمیای محبت»
از «گوگل پلاس»؛ دانسته از ویرایش و پارسی نویسی آن خودداری
ورزیده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر