«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ مرداد ۱۷, شنبه

بیچاره «آقا»! اکنون چه خاکی بر سر باید کرد؟!


تنها «برادر بَرَک حسین» نیست که برای وی دل می سوزاند؛ من هم گاه گداری دلم به حالش می سوزد! هرچه آن روباه انگلیسی ریش حنایی به وی سپارش کرد:
«تخم هایت را در دو سبد بچین»* تا اگر یکی از آن ها گم و گور شد، دستِکم آن یکی را داشته باشی و بی تخم نمانی به خرجش نرفت که نرفت. بیگمان می دانید که مُرغ وی، یک پا بیش تر ندارد! نتیجه همان شد که می بینید:
«شیطان بزرگ» در یک چشم بهمزدن، تخم ها را ربود و برد؛ چه کارهای ناشایست دیگری هم از وی سر زده، خدا می داند. خوب! اکنون چه خاکی بر سر باید کرد؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

* با الهام از زبانزدی بگمانم انگلیسی

زیرنویس تصویر:
من هم تخم هایم را در یک سبد می چینم!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!