تصویر پیوست، بی هیچ نوشته ای به
همراه آن را از «گوگل پلاس» برگرفته ام. کودکی است از
میان شماری نه چندان کم از پناهجویانی که تاکنون چندین قایق پرسرنشین شان به
شَوَندهایی ناروشن و شگرف در دریای مدیترانه واژگون شده و بسیاری از آن ها را به دست
«خدای آب ها و دریاها» سپرده است؛ خدایی که بیش از چند روز آن ها را برنمی تابد و
با دست هایی چنگ شده، چهره هایی کبود و شکم هایی برآمده به یکی از کرانه ها می
رساند؛ نه آنگونه که خود یا پدران و مادران شان با هزار امید و آرزو خواسته بودند!
«خواستِ خدا بود!»؛ گفته ای که زان پس بر زبان برخی
بازماندگان یا جان بدربردگان می آید تا از بارِ غم و اندوه، اندکی هم شده بکاهند و
بهانه ای برای باززیستن بیابند؛ اینگونه است که زندگی در منجلابی که امپریالیست ها
برای همه ی آدمیان روی زمین ساخته اند، پی گرفته می شود ... و آن زَنکِ کون گنده،
برای پوشاندن دست های گناهکاران راستین که در کم و بیش همه جای جهان از زندگی، دوزخی
ساخته اند با ناخشنودی و گستاخی باورنکردنی، گناه را به گردن مردمی نگونبخت می
اندازد که به هر شَوَندی، ناچار به رها نمودن خانه و کاشانه و سرزمین خویش شده تا شاید
در سرزمینی دیگر با آبی خوش گلو تر کنند:
«... مکه به آن ها نزدیک تر بود»!
تصویر، همچنین یادآور گفتگوی سال ها پیشم با یکی از «خوک»
های هنوز خوب پروارنشده بود که در پاسخ به انتقادم درباره ی گزارشی که خود نیز
بخشی از نمودارها و نقشه های آن را آماده نموده بودم، استادمآبانه پاسخ داد:
«وظیفه ما دخالت
در امور سیاسی نیست ... ما به عنوان پژوهشگر، بیطرف هستیم ... وظیفه ی ما اندازه گیری
است ... ما تنها به متر كردن بسنده می كنیم.»* آن جوان نیز به چنین کاری سرگرم است.
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۴
* «گفتگو با استاد "بیطرف" ـ بازانتشار نوشتاری کهنه»، ب. الف.
بزرگمهر، ۱۲/۷/۲۰۰۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر