همسایه ما یک مداحه؛ سوادشم در حدی هست که بتونه شعراشو
از رو کاغذ بخونه. می گوید که همه آسایش و رفاهی که برای زن وبچه ام فراهم کرده ام
به برکت اهل بیت است؛ من هیچ وقت برای مداحی نرخ تعیین نمی کنم؛ وقتی برای ۴۵ دقیقه خواندن،
پاکت چند میلیونی رو به من میدن برای اینکه راضی باشن، اصلا جلوی اونا داخلشو نگاه
نمیکنم؛ چون برای اهل بیته!
همسایه دیگرمون هم یک شیخه. شش هفت سال بیشتر نیست که از
دهات شون اومده برای تبلیغ و ترویج اسلام رفته تو حوزه؛ اون هم میگه با وجودی که
ما هیچ درآمدی نداریم، ولی پولامون خیلی بابرکته! در حدی برکت داره که الان صاحب
همه چیز شده ... می گه از بین پول هایی که مردم به اصرار زیاد به من میدن، پولی که
بابت خوندن نماز جماعت می گیرم از همه بابرکت تره؛ بقیه هم به ترتیب اهمیت دینی
اون با برکتن. میگه اگه ادما طمع دنیا نداشته باشن و به فکر درامد حلال باشن، خدا
خودش کار آدمو راه میندازه.
همسایه روبرویی مون، کارگر کارخونس؛ از بس که حرص میزنه
صبح هوا هنوز روشن نشده از خونه میاد بیرون تا بعد از ظهر کار میکنه؛ تازه بعد از
ظهر که میاد، دوباره یه جا دیگه میره سرِ کار تا شب. از بس که حرص میزنه و دنبال
مال دنیاس، هیچ وقت هیچی نداره . چند روز پیش صاحبخونش میخواس بندازدش بیرون؛ می
گفت:
مرتیکه مفتخور چند ماهه اجارش رو نداده تا اینکه حاج آقا
کمی از رعایت حق الناس براش گفت؛ یه کمی حلال و حرام رو حالیش کرد و احکام منزل
غصبی و ... اینکه اگر اجاره ات را ندهی، نمازی که در این خانه میخوانی قبول نمی
گردد و ...
با نصایح حاج آقا این کارگر حریص و طماع قرار شد یه وام
بگیره اجاره عقب افتاده ش رو بده؛ خلاصه اینکه:
از شما که گذشت، لااقل به فکر بچه هاتون باشید؛ از حالا
بفرستینشون دنبال در امد حلال!
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از
اینجانب؛ برنام را با الهام از متن نوشته برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر