بعله کاکا! جونم برات بگه؛ همه جور زندگی دیده بودیم، این
رنگی شو نه:
زندگی سُرُمی یا فوتوسنتزی!
دیگه آدم باید همه جورشو تجربه کنه. با بچه هام رفتیم
دکتر، گفتیم آقا دکتر، معده های بچه هام و خودمُ ازاین
حلقه های سرِ معده واسمون بذار، نون کمتر بخوریم. گفت باشه.
کاکا گوش تا گوش نشستیم به ردیف. دستگاه آورد، با هزار
زحمت کرد تو حلق خشک مون! پایین که رفت، هی حلقه می گذاشت: تِلپ ... درینگ ... تلپ
...
دستِ آخر، خسته شد؛ دست از کار کشید. گفت آقا این حلقه ها
ساخت خارجه؛ استاندارد داره ... شما خودت و بچه هات، معده هاتون چنان جمع شده که لوله
گوارش عین انگشت و حلقه انگشتری شده. این حلقه ها براتون گشاده ...
با خودم گفتم: ای بخت نامراد! آمدیم حلق مان را تنگ
کنیم؛ یک ویزیت هم ضرر کردیم ...
ک. ع.
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛
برنام را از متن برگرفته ام. ب. الف.
بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر