«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

اکنون هم این مردم هستند که باید پند بگیرند ...

کلاه گشادی که دزدان فرومایه سر توده های مردم ایران گذاشتند!

گزارش زیر برگرفته از یکی از تارنگاشت هاست که کسی آن را در «گوگل پلاس» درج کرده است.

«آقا بیشعور نظام» آن هنگام که هر روز گند و گه تازه ای از دله دزدی های اسلام پیشگان و زندگی اشرافی و بریز بپاش های شان از پرده بیرون می افتاد، برای جلوگیری از آبروریزی بیش تر، اندرز داده بود که پول های تان را ببرید جاهای دور و دور از چشم مردم خرج کنید. بیگمان،  بسیاری از آن ها این اندرز «نابخرد مُعَظّم» را به گوش گرفتند؛ ولی چکار می توان کرد؟ جهان به اندازه ی دهکده ای کوچک شده است؛ همانا «دهکده جهانی» که «رمّال اقتصادی نظام»، زمانی دورتر با بوق و کرنا در گوش «آقا بیشعور» و دورقابچین ها و کاسه لیسان بالا و پایین نظام می دمید تا خداوندش: «اُم الفساد والمفسدین» و خاندان هزارفامیل، بر سرمایه های شان بیفزایند و نانی چرب و نرم تر نیز در دامن وی بنهند. جهانی به آن اندازه کوچک با پیشرفت های بیمانند رسانه ای که دیگر در سوراخ موش هم نمی توان دور از چشم دیگران، هر کاری کرد. گزارش زیر نمونه ای از آن است:
دختر الله کرم با دوست پسرش را ببینید و پند بگیرید! ببخشید که اینگونه می نویسم؛ ناخودآگاه پا در جای پای «آقا بیشعور نظام» نهادم که پس از آبروریزی های پیامد قراردادهای ننگین نامور به «هسته ای» که خود وی از روز نخست تا پایان آن را پیش برده بود با پررویی سرشتی ویژه ی خویش، چیزی در این مایه گفته بود:
 مردم باید از این ماجرا عبرت بگیرند!

اکنون هم این مردم هستند که باید پند بگیرند: هر که بامش بیش، برفش بیش تر!

ب. الف. بزرگمهر    نهم آذر ماه ۱۳۹۴    

پی نوشت:

این چندمین بار است که موردی اینچنین گول زننده در تارنگاشتی درج می شود و من آن را راست می انگارم.. آنگونه که دوستی اینترنتی با بررسی باریک گفته اند و من سخن و یادآوری شان را بجا می دانم، این الله کرم دیگری است که شاید از راه های دیگری جز آن الله کرم حزب الله خودمان به نان و نوایی رسیده و مورد لطف و کرم الله قرار گرفته است. خوب! اکنون چه خاکی به سر باید بکنم؟ بروم از الله کرم خودمان پوزش بخواهم؟ نه! این کار را نخواهم کرد. بجای آن باید پشت دستم را داغ کنم تا دیگر از این غلط ها ازمن سر نزند!

ب. الف. بزرگمهر    دهم آذر ماه ۱۳۹۴

***

انتشار تصویرهایی از دختر و داماد حسین الله کرم از فرماندهان «لباس شخصی‌ها» در ایران

با اینکه انتشار تصویر فرزندان مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی پیش از این نیز خبر ساز شده بود، این نخستین بار است که شماری از تصویرهای خصوصی دختر حسین الله کرم بدون حجاب منتشر می شود؛ کسی که پدرش در ایران بارها مردم را برای رعایت حجاب اجباری، مورد ضرب وشتم قرار داده است.

تصویرهای منتشر شده از شمیم، دختر حسین الله کرم، او را در یک بندر اروپایی، مهمانی فارغ التحصیلی از یک دانشگاه در خارج از ایران و نیز در ایالت کالیفرنیا در باختر ایالات متحد نشان می‌دهد.

آنچه دختر الله کرم در این تصویرها به نمایش نهاده در ایران بزهکاری شناخته شده و انجام هر یک از آن ها با پادافره شلاق و زندان همراه است.

حسین الله کرم از هموندان  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هم اکنون، رییس کنونی شورای هماهنگی نیروهای حزب‌الله است. وی در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی به عنوان عامل اصلی گروه نامور به «فشار» در خدمت رژیم اسلامی بود و در دو دوره "گزینش" های فرمایشی در سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ از محمود احمدی نژاد پشتیبانی نمود.

الله کرم به شَوَند نقش گسترده‌ای که در سرکوب مردم پس از انتخابات ۱۳۸۸ و در جریان «جنبش سبز» داشت، در سال ۱۳۹۰ خورشیدی از سوی «اتحادیه اروپا» در سیاهه ی تحریم‌ها قرار گرفت. بر پایه ی این تحریم ها، همه ی دارایی‌های وی در کشورهای هموند «اتحادیه اروپا» بسته شده بود. در آن هنگام، وی گفته بود که حتا یک پاپاسی در خارج از ایران ندارد؛ ولی انتشارتصویر دختر و داماد او در اروپا و آمریکا و شیوه ی زندگی اشرافی شان بخودی خود گویاست.

ششم آذر ماه ۱۳۹۴

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۴ آذر ۸, یکشنبه

دست درازی رژیم اسلام پیشگان به زندانیان سیاسی، نیازمند پاسخی سزاوار است!

جان زندانیان سیاسی ایران در خطر است. با پشتیبانی از واکنش بجای زندانیان سیاسی اعتصابی، رژیم اسلام پیشه را رسوا نموده به عقب نشینی واداریم!

زندان رجایی شهر، باری دیگر گواه تبهکاری تازه ای از سوی رژیم ددمنش و سزاوار سرنگونی اسلام پیشگان بود. دیروز، دو چاقوکش بدپیشینه از بند زندانیان عادی با جابجاشدن برنامه ریزی شده از سوی مسوولین تبهکار آن زندان بدنام به بند زندان سیاسی به گروهی از این زندانیان یورش برده و شماری از آن ها را زخمی کردند. دوستی که در گفتگوی تلفنی این خبر را می داد، چنین کاری را هماوند با نزدیک شدن انتخابات فرمایشی بشمار می آورد که از دید من، اگر حتا چنین نیز باشد، سویه ای نه چندان نیرومند از دیگر سویه های هماوند با بن بست رژیمی است که هر روز بیش از روز پیش، ناچار به تن دادن به خواست های اهریمنی کشورهای امپریالیست شده و چون رژیم همچشمش در ترکیه، نیازمند نمایش گونه ای دمکراسی آبکی تر از دمکراسی های آب رفته ی باخترزمین است؛ آنگونه دمکراسی که به عنوان نمونه، همزمان با اجازه ی برپایی همایش حزب های کمونیست و کارگری در استانبول که من در مورد کمونیست و کارگری بودن بسیاری از آن حزب ها بدگمان هستم، دست به سرکوب گسترده ی هم میهنان دگراندیش کرد و ترک خود، بویژه در منطقه های کردنشین زده، ترور سازمان یافته ی سرشناس ترین نیروهای پیشرو در آن کشور و چنگ اندازی در خاک کشور همسایه اش: سوریه را پی می گیرد.

هستی زندانیان سیاسی برای رژیم اسلام پیشگان فرمانروا بر کشورمان که به شَوَندهایی بیرون از چارچوب این نوشتار، سخت نیازمند چنان نمایش های ریشخندآمیز دمکراسی و از آن میان، راه اندازی حزب های پوشالی و گوش به فرمان است، پدیده ای چشم آزار و زننده در چشم مردم جهان است و جلوی پیشبرد چنان نمایش هایی را می گیرد. از همین رو، همه ی زندانیان سیاسی ایران برای تبهکاران رژیم الله کرم، موی دماغ هایی بیش نیستند که هرچه زودتر باید به همراه زندان های پرآوازه ای چون «اوین» زدوده شده از میان برداشته شوند. اینکه چنین رژیم هایی از توان انجام تبهکاری هایی اینچنین برخوردار می شوند، افزون بر درماندگی از گره گشایی دشواری های بزرگ اجتماعی ـ اقتصادی گریبانگیرشان و روند ضدانقلابی گسترش یابنده که گرایشی آشکار به خاموش نمودن آتش های زیر خاکستر انقلابی و پیشدستی در برابر برآمدهای انقلابی آینده را به نمایش می نهد، نشانگر پایمال شدن هرچه بیش تر دمکراسی بورژوازی در کشورهای بزرگ سرمایه داری نیز هست؛ اگر چنین نبود، نوکران و سرسپردگانی چون «عین الله کشور همسایه» (رجب طیب اردوغان)، «آقا بیشعور آسمانی ریسمانی» تن به خواری داده ی خودمان و دیگر رژیم هایی اینچنین از دستی باز برای سرکوب نیروهای پیشروی کشورهای خود نمی توانستند برخوردار شوند.

به هر رو، آنچه هم اکنون بیش از پیش، شایان درنگ و نیازمند پاسخی درخور است، پشتیبانی همه سویه از زنداینان سیاسی کشور، بازتاب دادن تبهکاری های رژیم برای توده های مردم ایران و جهان و واکنش های خوب سازماندهی شده به اندازه ی توان، در برابر چنین تبهکاری های بزرگی است؛ واکنش هایی با چشم انداز و در چارچوب سیاست های دوربردی و راهبردی سرنگونی رژیم تبهکار اسلام پیشگان و نه کارهایی جداگانه و پراکنده!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آذر ماه ۱۳۹۴
 

هوم تا حالا به خیر گذشت ...


۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

خداوندا به کون مان نه شاخ گاو و به شب آدینه مان، ماه شب چهارده ... ـ بازانتشار


تصویرنوشته ی پیوست را که دربرگیرنده ی درخواست های چندی است، درج کرده و گویی خدا را چون رنگرزی زبردست پنداشته که خُم های رنگرزی گوناگونی کنار دستش دارد و بیش از ۷ میلیارد کور و کچل جهان را فراخور درخواست شان، یک به یک در هر کدام فرو کرده، آن ها را بامنطق، آزاد، آرام، عاشق، زلال، درستکار ، بینا و با موهای پُرپُشت فرفری بیرون می آورد. یادش هم رفته یا شاید رویش نشده تا به عنوان نمونه، دو درخواست دیگر را نیز بیفزاید:
خداوندا
به کونمان ... نه شاخ گاو و به شب آدینه مان ... قمر شب چهارده عطا بفرما تا این یکی را شق* کرده، آن یکی را در امان داریم!

از زبان خدا برایش به شوخی نوشته ام:
به روی چشم فرزندم! خرده فرمایش دیگری نیست که آن را عطا کنم؟! می خواهم کمی پایم را دراز کنم؛ می ترسم ... این اسرافیل هم همینجا کنار گوش ما وزوز می کند که پس هنگام بوق زدن ما کی فرا می رسد! بیچاره، حق هم دارد؛ ما همین یک وظیفه را به وی عطا کرده ایم. 

ب. الف. بزرگمهر     ۲۲ شهریور ماه ۱۳۹۳

 http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_61.html 

* منظور «شق القمر» است!

۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

عکس یادگاری تبهکاران «یانکی» با نوجوان سپوخته شده و به خاک و خون افتاده ی افغانی!


آش داغی که با شتاب پخته می شود! ـ بازانتشار

به گزارش زیر توجه کنید! زمینه سازی برای محدود نمودن اینترنت، پیگیرانه در دستور کار دولت های امپریالیستی باختر است و تنها حاکمیت های خودکامه ای چون ایران را دربرنمی گیرد. جُستار تنها بر سر رسوایی فلان فوتبالیست یا بهمان سیاستمدار نیست و نخواهد بود. از اینگونه رسوایی ها در باختر زمین بسیار فراوان و پدیده ای روزمره در زندگی مردم است. نمونه ی دیگر آن تجاوز جنسی مدیر پیشین «صندوق بین المللی پول» به خدمتکار یک مهمانسراست که چنانکه تصویر زیر نشان می دهد در اینجا نیز برای در آغوش کشیدن همسر رییس جمهور ایالات متحده  ـ و شاید ماچی آبدار ـ خیز برداشته و واکنش «باراک حسین» را با چهره ای ترش کرده، برانگیخته است.

بازتاب گسترده ی رسوایی ها و ماجراهایی اینچنین در رسانه های امپریالیستی، همگی زمینه سازی هایی است که اینک گام به گام به مرحله ی دوم خود کشیده می شود*از این پس نیز باید انتظار اینگونه گزارش ها را که برای آمادگی روانی مردم در این باره ساخته و پرداخته می شوند، داشت. راه حل درست، علمی و حقوقی آن هم روشن است:
بستن رسانه هایی چون «فیس بوک» و «توئیتر» که این دو تاکنون چندین گندکاری عمده در سوء استفاده از اطلاعات خصوصی کاربران خود نشان داده و با این همه مورد پاسخگویی و پیگرد قرار نگرفته اند. آنها، عناصر سودمندی هستند که باید تا پایان «بازی» برجای مانند؛ وگرنه «بازی» فرجام دلخواه خود را نمی یابد؛ درست مانند فیلم های پرجنب و جوش گانگستری ـ پلیسی که «قهرمان» با وجود هزاران گلوله ای که به سویش شلیک می شود تا پایان زنده می ماند و با هر تیر خود دستکم یکی را رهسپار «آن جهان» می کند.

برای آمایش افکار عمومی، «قهرمانان ماجرا» هنوز تیرهای دیگری در ترکش خود دارند که باید به سوی دشمن پرتاب شوند؛ و دشمن کسی نیست جز توده های انبوه کار و زحمت در همه جای جهان!

در پایان گزارش چنین آمده است:
«... ماجرا موجب برانگیختن بحث‌های بسیاری درباره قانون جدیدی در آمریکا شده است که در صورت تصویب، دولت می‌تواند دستور به حذف لینک‌ها یا وب‌سایت‌های مشخصی در اینترنت بدهد. قانون Protect IP به دولت آمریکا این امکان را می‌دهد که از موتورهای جستجو نظیر گوگل بخواهد که آیتم‌های مشخصی از وب‌سایت‌های مشخصی را نمایش ندهند.»  

خوشبختانه، «اریک اشمیت»، مدیرعامل سابق «گوگل»، این طرح را «ویرانگر» خوانده است. افسوس که دوره ی مدیرعاملی وی بر شرکتی غول پیکر که یکی از قهرمانان اصلی این ماجراست، به پایان رسیده است؛ گرچه، بی گفتگو، اگر همچنان چنین نقشی داشت، اینگونه رُک و پوست کنده نمی گفت؛ چنانکه مدیرعامل کنونی و دیگر مدیران ارشد آن که در میان آنها یک ایرانی تبار نیز هست، زبانشان بسته است.

گزارش، چنین پایان می یابد:
«حامیان آزادی اینترنت می‌گویند باید در برابر چنین اقداماتی ایستاد تا بیش از این از جانب افراد یا نهادهای متنفذ و متمول و دولت‌های سرکوبگر، آزادی اینترنت در معرض تهدید قرار نگیرد.»

این جُستار در آینده بسی مهم تر از اینک خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر                   ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۰
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2011/05/blog-post_28.html 

*** 

جنجال در توییتر؛ رسوایی اخلاقی رایان گیگز، تهدیدی برای آزادی اینترنت 

ماجرای رسوایی اخلاقی رایان گیگز از هفته گذشته (۲۱ مه) در توییتر افشا شد و از آن زمان تا کنون جنجال‌های بسیاری برانگیخت‌، تا حدی که نخست‌وزیر انگلیس هم در این‌باره صحبت کرده و بحث به پارلمان هم کشیده شده است.

بیش از ۵۰ هزار کاربر توییتر در همان روز اول نشت اطلاعات (۲۱ مه‌)، در کنار انتشار خبرهای تاییدشده و تاییدنشده، شایعات و شنیده‌ها، به اسم رایان گیگز هم اشاره کردند؛ هافبک سرشناس منچستر یونایتد حالا در مخمصه‌ای گیر افتاده بود که رهایی از آن در عصر رسانه‌های دیجیتال، ناممکن است. او تلاش کرد تا از همه ظرفیت‌های قانونی و فراقانونی برای رهایی از این مخمصه بهره بگیرد، اما به نتیجه نرسید.

قوانین حفاظت از حریم خصوصی در انگلیس، از هر کشور توسعه‌یافته دیگری مترقی‌‌تر است و بر حفظ حریم شخصی افراد تاکید جدی دارد. این قوانین به چهره‌های سرشناس و سلبریتی‌ها این امکان را می‌دهد که مانع از انتشار جزئیات زندگی خود در رسانه‌ها شوند، مشروط به آن‌که دادگاه بپذیرد که انتشار این اطلاعات می‌تواند نقض حریم خصوصی آنها محسوب شود. گیگز ظاهرا توانست که این تاییدیه را از دادگاهی در انگلیس بگیرد، اما غافل از آن‌که خرده‌رسانه‌ها ضوابط و قوانین سنتی را برنمی‌تابند.

خبر با سرعتی باورنکردنی در توییتر و فیس‌بوک دست به دست می‌گشت، اما هنوز رسانه‌های رسمی نمی‌توانستند به نام او اشاره کنند. تا این‌که روز دوشنبه همین هفته، جان همینگ، نماینده لیبرال‌دموکرات پارلمان انگلیس، رسما نام رایان گیگز را فاش کرد.

پیش از آن‌که جان همینگ نام رایان گیگز را افشا کند، انتشار نام او در رسانه‌های بریتانیا ممنوع اعلام شده بود. این حکم ممنوعیت توسط یک قاضی ناشناس و برای حفاظت از حریم خصوصی رایان گیگز صادر شده بود. اما بر اساس قانونی که در سال 
۱۸۴۰ تصویب شده، این ممنوعیت شامل نمایندگان پارلمان نمی‌شود و زمانی که نام گیگز در پارلمان برده شد، طبیعتا رسانه‌ها هم منع قانونی برای انتشار آن نداشتند.

پرونده‌ای سورئال در عصر رسانه‌های افشاگر دیجیتال

معجزه خرده‌رسانه‌ها در پرونده رسوایی اخلاقی رایان گیگز باعث شد که «فاش‌ترین راز جهان» ظهور کند و با سرعتی برق‌آسا منتشر شود. اتفاقی که روزنامه دیلی میل انگلیس آن را «بزرگ‌ترین نافرمانی مدنی در عصر مدرن» خوانده است، تنها با پویایی بی‌نظیر رسانه‌های نوین و سرعت برق‌آسای آنها در نشر خبرها در ابعادی وسیع، ممکن شد.
ماجرای رسوایی غیراخلاقی رایان گیگز جنجال‌های بسیاری برانگیخت‌، تا حدی که دیوید کامرون هم در این‌باره صحبت کرده.البته بسیاری از ناظران، حمله به توییتر را در دستور کار قرار دادند.

آنها توییتر را یک شبکه‌اجتماعی غیراخلاقی و نفاق‌افکن خواندند. مساله‌ای که به نظر آنها در آینده‌ نیز مشکلات بزرگی پدید خواهد آورد، این است که توییتر به‌طور مشخص و رسانه‌های نوین به‌طور کلی، موازنه سنتی در ارتباط با پیگیری‌های قضایی را دگرگون کرده‌اند. این رسانه‌های ضابطه‌گریز و نظارت‌گریز که جهان را فتح کرده‌اند، بستر انتشار چنین اطلاعاتی را در ابعاد جهانی فراهم می‌کنند و تعقیب حقوقی همه کاربران آنها هم میسر نیست.

گیگز حالا از همه سو در معرض اتهام است؛ به‌خصوص کسانی که به «آزادی اینترنت» بیش از هرچیز دیگری اهمیت می‌دهند. به اعتقاد آنها تلاش‌های او برای سانسور خبرهایی که ثابت شده واقعیت داشته‌اند، نمایانگر ذهنیت کسانی است که درصدد گسترش سانسور در فضای مجازی‌اند.


ده‌ها هزار کاربر توییتر خبرهای مرتبط با رسوایی اخلاقی رایان گیگز را با ذکر نام او منتشر کردند؛ اما وکیل او این اقدام را نقض حریم خصوصی خواند و خواستار پیگیری همه آنها شد و البته گفت توییتر ـ که یک کمپانی آمریکایی است ـ باید بر اساس قوانین بریتانیا محاکمه شود؛ مثالی کلاسیک از تلاش برای تحمیل قوانین قضایی یک کشور به کشوری دیگر.

برخی از قضات انگلیسی تایید کردند که از نظر قانونی می‌توان کاربرانی را که این خبرها را منتشر کرده‌اند، تحت تعقیب قرار داد، اما بدیهی است که تعقیب همه آنها و به دادگاه کشاندشان، آن هم در حالی که بسیاری از آنها ناشناس‌اند، ممکن نخواهد بود. شاید به همین خاطر است که دیوید کامرون، نخست‌وزیر انگلیس از «ضرورت بازنگری در قوانین مرتبط با حریم خصوصی سخن گفت.» به اعتقاد او «وضعیتی که در آن همه آشکارا درباره موضوعی مشخص صحبت می‌کنند، اما روزنامه‌ها نمی‌توانند در موردش چیزی منتشر کنند، ناپایدار خواهد بود.»

حمله به گیگز، در دفاع از آزادی اینترنت 


دن گلیمور در روزنامه گاردین نوشته است: «این اقدام، تلاشی برای نقض آزادی بیان و رساندن آن به سطحی است که در چین و عربستان و جوامع بسته دیگر می‌بینیم. قدرت‌های سیاسی و اقتصادی بسیاری این روزها در سراسر جهان تلاش دارند تا اینترنت را به حصار کنترل خود بکشند.» به اعتقاد او، رایان گیگز همان چیزی را می‌خواهد که در طول تاریخ، خواسته همه کسانی بوده که از قدرت و ثروت بیشتری برخوردارند:
«حق برخورداری از قوانین متفاوت با قوانینی که در مورد مردم عادی هم اعمال می‌شود.»

و حالا همین ماجرا موجب برانگیختن بحث‌های بسیاری درباره قانون جدیدی در آمریکا شده است که در صورت تصویب، دولت می‌تواند دستور به حذف لینک‌ها یا وب‌سایت‌های مشخصی در اینترنت بدهد. قانون 
Protect IPبه دولت آمریکا این امکان را می‌دهد که از موتورهای جستجو نظیر گوگل بخواهد که آیتم‌های مشخصی از وب‌سایت‌های مشخصی را نمایش ندهند. اریک اشمیت، مدیرعامل سابق گوگل این طرح را «ویرانگر» خوانده است.

حامیان آزادی اینترنت می‌گویند باید در برابر چنین اقداماتی ایستاد تا بیش از این از جانب افراد یا نهادهای متنفذ و متمول و دولت‌های سرکوبگر، آزادی اینترنت در معرض تهدید قرار نگیرد. 


www.dw-world.de/dw/article/0,,15113100,00.html

۱۳۹۴ آبان ۲۹, جمعه

اِوا خدا مرگم بده!


ب. . . . . ـه! نمی دونی چه کیفی داره ...


این همان کدبانویی است که می خواستی ...

آخوندی بیشرم گفته بود:
مردم انقلاب نکردند که زن ها به ورزشگاه ها بروند!

توده های مردم ایران انقلاب کردند تا زندگی بهتری داشته باشند؛ تا کشورشان آباد شود؛ تا تراز زندگی در روستاها بالاتر بیاید و به تراز زندگی شهری نزدیک شود؛ آیا چنین شد؟ نه! از روزگار نه چندان خوش گذشته هم بدتر شد. اکنون، بیش از گذشته، ناچارند روستاها را به شَوَند بی آبی، بیکاری، دردهای بی درمان و بیعاری سردمداران تبهکار کشورشان رها نموده به سوی شهرها روی آورند؛ ولی آیا آنجا اوضاعی بهتر خواهند داشت؟

می بینی دَبَنگ؟ این همان کدبانویی است که می خواستی؛ کدبانویی کم سن و سال که باید در سرما با آب و برف گل آلود، چند تکه کاسه بشقاب را گربه شور کند. پند و اندرزی خداپسندانه فراخور حال وی نداری؟ نمی خواهی بگویی: احوط در آن است که ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ آبان ماه ۱۳۹۴      

خدا همین دور و برهاست


۱۳۹۴ آبان ۲۸, پنجشنبه

از سپارش های خردمندانه! ـ بازانتشار

بچه بزایید تا بوزینه ای مُقلّد و گوش به فرمان از وی بسازیم!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

   

  http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_19.html

 

دست امپریالیست ها و ریزه خواران روسی و عرب و ترک و ایرانی شان از عراق و سوریه کوتاه!

پیکار با «تروریسم» و «تروریسم دولتی»، جدا از پیکار با امپریالیسم و سازند سرمایه داری امپریالیستی، آب در هاون کوبیدن است!

اُلاغ های جاخوش کرده در باخترزمین که یونجه ی خوشبوی «سوسیال دمکراسی» بویژه از گونه ی انگلیسی آن، مشام شان را عطرآگین و سرمست شان نموده، یورش تبهکارانه ی تروریستی به پاریس را شّدّیّدّاً محکوم نموده اند؛ بی آنکه به هماوندی ریشه دار میان «تروریسم» با آدمکشی ها و نسل کشی های سازماندهی شده از سوی دولت های امپریالیستی در همه جای جهان («تروریسم دولتی»)۱ کوچک ترین اشاره ای نمایند.

اُلاغ های خوب نعل شده با کاربرد همان واژه ها و سیاستی که در رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی پی گرفته می شود، درباره ی «اعلام وضعیت فوق‌العاده»، «هماهنگی یورش های تروریستی» و اینکه «... شهر با یک عملیات تروریستی گسترده روبروست»، حتا با آب و تاب بیش تر سخن رانده۲ و فراموش نموده اند به روند ضد جنبش چپ و طبقه کارگر که چنین رخدادهای ناگوار تنها بخشی از آن را دربرمی گیرد و آماج بنیادین آن به بیراهه کشاندن و کژدیسه نمودن جنبش های اجتماعی در همه جاست، کوچک ترین اشاره ای نمایند.

اُلاغ ها بی آنکه کوچک ترین چشمی به همانندی های کشتار پرسش برانگیز پاریس با ماجرای امپریالیسم ساخته ی «۱۱ سپتامیر» داشته باشند، تنها بر بنیاد این گواهمندی بی ارزش که گویا «گروه تروریستی داعش در شبکه توییتر عبارت پاریس در آتش» را بکار برده، بر این باورند که «مسوولیت اقدامات تروریستی پاریس» بر دوش آن گروه دوزخی است!

اُلاغ ها کم ترین اشاره ای به اینکه «داعش» دست پرورده ی خودِ کشورهای امپریالیستی است، ننموده و بجای آن به کلی گویی و انتقادی نرم و نازک درباره ی زمینه ساز شدن سیاست های ویرانگر کشورهای امپریالیستی در خاورمیانه برای بهره جویی نیروهای تندروی باورمند به اسلام سیاسی و همچنین گسترش سیاست های تروریستی در گوشه و کنار جهان، بسنده نموده اند. 

«اُلاغ های سوسیال دمکرات»، بیگمان حق دارند درباره ی تشدید بی پیشینه ی فضای امنیتی در سراسر کشورهای اروپایی و آمریکا و دیگر کشورهای جهان و محدود شدن بیش از پیش آزادی اندیشه، بیان و کنشگری اجتماعی دلواپس باشند؛ زیرا در چنان شرایطی، هم نان آن ها آجر می شود۳ و هم هست و نیست شان برای امپریالیست ها از کم ترین اهمیت برخوردار خواهد بود.

آیا آن دسته از «اُلاغ های سوسیال دمکرات» که ریگی به کفش ندارند، سرانجام به این نتیجه ـ آن هم نه در سخن که در کردار اجتماعی! ـ  دست خواهند یافت که پیکار با «تروریسم» و «تروریسم دولتی»، جدا از پیکار با امپریالیسم و سازند سرمایه داری امپریالیستی، آب در هاون کوبیدن است؟

از آنچه آمد که بگذریم، هم اینک بمب افکن ها و موشک های روسی و فرانسوی و «یانکی» و ... در هماهنگی با یکدیگر، سرگرم زیر و رو کردن شهر «رقه» و شاید «موصل» در دو کشور نگونبخت عراق و سوریه اند. به گزارش رسانه های امپریالیستی، هواپیماهای جنگی‌ روسیه ۱۵۰ نقطه در سوریه را بمباران نموده اند. همه ی این رسانه ها با پافشاری می نویسند که کشته شدگان، تنها دربرگیرنده ی «تروریست های داعش» بوده است؛ ولی آیا براستی چنین است؟! آیا آزمون های گذشته ی دور و نزدیک در همه ی این کشورهای بخت برگشته و از آن میان، پاره تن خودمان: افغانستان گواه آن نبوده و نیست که دروغ می گویند؟ دروغ های بیشرمانه و نفرت انگیز!

آیا «اُلاغ های سوسیال دمکرات» و دیگر یونجه خواران چپ نمای ایرانی و ایرانی تبار که «همدردی با خانواده های قربانیان تبهکاری هولناک پاریس» از زبان مارگزیده شان نمی افتد، بمباران شهر «رقه» و جاهای دیگر از سوی کشورهای امپریالیستی و مافیای ریزه خوار روسی شان را که در آن بیش از کشته شدن به گفته ای آنان: «تروریست ها»، توده های مردم بی پناه، زنان و کودکان و سالخوردگان از کارافتاده کشته می شوند به همان شّدّتّ محکوم خواهند نمود؟

ب. الف. بزرگمهر     ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۴

پی نوشت: 

۱ ـ عبارت «تروریسم دولتی» در این باره از دید من تا اندازه ای نارساست.

۲ ـ کاربردِ «عَرعَر فرموده اند»، سزاوارتر بود.

۳ ـ شوربختانه نمی توان گفت: «یونجه شان آجر می شود»!

سخن بر سر شیوه ی نگرش به رویدادها و یافتن راه های دگرگونی است! ـ بازانتشار

کسی تصویرنوشته ی پیوست را درج کرده و کوتاه نوشته است:
«خسته شدم ازین جامعه» از«گوگل پلاس» 

دیگری می نویسد:
«بی‌جنبه‌تر از مردم ایران ندیدم که در چنین اوضاعی می پندارند با لودگی، منش خود را نشان می دهند! دشواری کار در فقر فرهنگی هست که پشت شعارهای پوچ پنهان شده است.»

«همانجا» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

جان مردم و بویژه جوانان کشور را به لب رسانده اند و این تنها پیامد فشارهای اقتصادی جانفرسا بر دوش مردم نیست؛ جنبه های اجتماعی گوناگونی دارد که بسیاری از آن ها افزون بر نابکاری ها، پیامدهای نارسایی های مدیریتی و نابخردی مشتی نادانِ «الله کرم» است که جز نیایش خدا در آسمان و راه های رسیدن به شکم و زیرشکم در زمین، چیزی نیاموخته اند. 

نوشته ام:
از جنبه های تصادفی چنین شوخی های بیمایه که بگذریم، کم ترین تردیدی ندارم که این آب پاشی نیز دنباله ی همان اسیدپاشی و کاری سازمان داده شده است. 

درباره ی آنچه به اصطلاح «فقر فرهنگی» نامیده شده نیز آن را رویهمرفته  نادرست و دیدی از بالا به پایین و حتا ناجوانمردانه می دانم. این همان ملتی است که در دوره ی انقلاب آنچنان ازخود گذشتگی و شاهکارهایی از فرهنگ اجتماعی به نمایش گذاشت که چشم جهان را خیره کرد و من بخوبی درمی یابم که چنین سخنی چندان به مذاق شاه پرستان و جوانانی ناآگاه نگاه داشته شده که می پندارند، اگر این خوب نیست، پس آن یکی خوب بود، خوش نخواهد آمد و در اینجا منظورم به هیچ روی، نویسنده ی آنچه در بالا از زبان وی آورده ام، نیست! 

اینگونه برشی و مقطعی نگریستن به جامعه ای که بیش از سی سال از سوی مشتی شکمباره ی دزد و فرومایه به عقب رانده شده و اینهمه زیان و آوارگی بیش از هفت ـ هشت میلیون ایرانی را در پی داشته و سالیانه نیز گروهی از بهترین ویژه کاران و فرهیختگان از آن می گریزند را از سرگذرانده، نگرشی کوته بینانه است. چشم پذیرش این سخنان را ندارم؛ ولی مطمئنم که زمان بسیار زود نادرستی چنین کوته بینی را نشان خواهد داد. 

بجای چنین سخنانی که آبی برای کسی گرم نمی کند، همه ی نیرو را برای گردهم آوردن آدم ها و کوشش برای آگاهی بیش تر و به زیر کشیدن جنین رزیم ضدخلقی باید صرف نمود.

ب. الف. بزرگمهر  یکم آبان ماه ۱۳۹۳ («گوگل پلاس»)  

دوست ناشناس دیگری در پاسخ به آنچه نوشته ام، یادآوری رویهمرفته بجا و درستی می کند:
«با اینکه نکته قابل تاملی فرمودید که این کار سازمان یافته شده است و آن را محتمل میدانم؛ اما به نظرم تا تصویر درستی از جامعه نداشته باشیم و فکر کنیم مردم همچنان همان مردم ۳۵ سال پیش هستند، به نظرم اشتباه بزرگی کرده ایم. نسل جوان امروز تربیت یافته در این نظام است. مدارس این نظام را رفته است و بخش بزرگی از آن، آمریکا را رهایی بخش خودش میداند. متاسفانه، همان قشری که فرمودید معتقده این بده، قبلی خوب بوده در اکثریت است. اینکه ۶۰ درصد ایرانیان به گفته ی این رژیم که به قطع و یقین آمار بالاتر از این هاست، ماهواره نگاه می کنند، همانقدر که به معنی این است که به ”ضرغام تی وی“ اعتماد ندارند به این معنی است که به ”بی بی سی“ و ”صدای آمریکا“ اعتماد دارند. از سوی دیگر، حتی اگر این جریان شوخی سازمان دهی شده نباشد، باز هم تعجب نمی کنم. چون جامعه امروز ایران را می بینم. موجی که از اینترنت و شبکه های اجتماعی شروع شده با هدف تمسخر و توهین به دختران و زنان به بهانه شوخی که راهش را عملا در جامعه هم باز کرده است؛ از جامعه ای که وقتی یک زن را می بیند پشت ماشین آموزش رانندگی است به ناگاه جلویش می پیچد تا هول شود و کمی به وی بخندند. داشتن انتظاری غیر از این به نظر من، خطای محاسباتی است؛ و تا زمانی که شناخت درستی از جامعه نداشته باشیم، نمی توانیم آگاهی رسانی درست و تغییر محسوسی هم ایجاد کنیم.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

می نویسم:
سپاس از اظهارنظر باریک بینانه و یادآوری تان درباره ی دور بودن از میهن که آدمی به هر رو آن فضا را تنها تا اندازه ای نسبی می تواند پر کند؛ ولی من آنچه نوشته ام با توجه به همه ی این نکته ها بود. یادم نیست یکبار برای شما یا شاید یکی دیگر از دوستان «گوگل پلاس» نوشته بودم، همه چیز به فضا و شرایط فرمانروا برمی گردد؛ به محض اینکه این شرایط در سوی مثبت حرکت کند، خواهید دید که بسیاری از این پدیده های منفی به سرعت برق و باد از کالبد جامعه رخت بر می بندد. من این را در جریان انقلاب بهمن در سنجش با دوره ی پیش از آن به چشم خود دیده ام. در اینجا منظورم هم این نیست که حتمن بزودی و در آینده ی نزدیک چنین شرایط مثبتی پیش خواهد آمد. نه تنها شرایط ایران که شرایط جهان در وضعیت بیم و امید است. از یکسو خطر جنگ و نابودیست و از سوی دیگر امکان گردش به چپ بزرگ.

من سخن شما را درباره ی دور بودن از ایران می پذیرم؛ ولی از سوی دیگر با همه ی کسانی که ممکن است در میان میدان هم باشند؛ ولی توانایی سر بلند کردن و دیدن دورنما را نداشته باشند یا بطور کلی به شرایط و اوضاع بگونه ای متافیزیکی و برشی و مقطعی می نگرند، زاویه دارم. ـ و در اینجا منظورم شخص شما نیست! ـ من اینگونه نگاه نمی کنم.

اینکه «... تا زمانی که شناخت درستی از جامعه نداشته باشیم، نمی توانیم آگاهی رسانی درست و تغییر محسوسی هم ایجاد کنیم.»، سخنی درست و منطقی است؛ ولی اگر آنچه می گویم را به پای گنده گویی نمی گذارید که نیازی نیز به آن ندارم، تحلیل ها و پیش بینی هایم از گذشته تاکنون کم و بیش همگی درست از آب درآمده اند. تحلیل هایی که بیش تر مواقع بدون یادآوری نام نویسنده اش و تقریبن با همان ترکیب را در نوشته ها و حتا یکی دو مورد سخنرانی ها بکار برده اند. خوب! این اگر از شناخت سرچشمه نگرفته از کجاست؟

بنابراین از دید من باید کوشید در همین اوضاع نابسامان، روندهایی که امکان گردش به سوی مثبت (از دید من گردش به چپ!) را فراهم می کنند یافت و روی آن ها کار کرد. برای نمونه نگاه کنید به شیوه ی کار و تحلیل لنین؛ آن هم در بدترین شرایط وانفسای نخستین جنگ جهانی و جبهه های جنگ روسیه. اگر قرار بود وی روی همان شرایط موجود تکیه یا از آن بدتر پافشاری کند، آیا آن دگرگونی های سترگ، آنگونه که رخ داد، رخ می داد؟ سخن، بنابراین بر سر این دگرگونی ها و کوشش برای شتاب بخشیدن به آن ها بر زمینه عینی خودشان است.

بازهم از یادآوری بجای شما سپاسگزارم.

ب. الف. بزرگمهر   دوم آبان ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_322.html

جان نورس شان، گوشتِ دمِ توپِ سوداگران اسلام پیشه شد!


۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

کار و فرآوری از آنِ ماست؛ خورد و برد از آنِ شما! ـ بازانتشار




























http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/06/blog-post_9.html


برای شاهرخی که زنده است ... ـ بازانتشار

آن ها دلاورترین فرزندان خلق های ایران، کارگران و زحمتکشان سرزمین لگدمال شده مان هستند که اینچنین بدست رژیم تبهکار اسلام پیشگان در همدستی با کشورهای امپریالیستی پشت و پناه شان نیست و نابود می شوند تا برجای مانده ی اقتصاد نیمه جان کشور نیز به چنگ کلان سرمایه داران جهان بیفتد و مشتی شکمباره ی زالوسرشت، خورجین های الاغ های شان را بیش تر بار بزنند و خورد و بردشان را همچنان پی گیرند؛ تا نفس کشی برجای نماند که دادخواهانه در برابر آن ها بایستد و موی دماغ شان شود.

زنده یاد شاهرخ زمانی، نخستین زندانی از دوره ی بکارگماری آخوند پفیوز انگلیسی: حسن فریدون روحانی شده نیست که بگونه ای گمان برانگیز در زندانی بدپیشینه (گوهردشت کرج) از دست می رود؛ پیش از وی نیز تنی چند از زندانیان سیاسی در زندان های کردستان، آذربایجان و سایر جاها و همین زندان بدپیشینه، بگونه ای رازآلود جان باخته اند که هنوز چگونگی هیچکدام از آن ها بدرستی روشن نشده است. آنچه روشن است، روی آوری رژیمی به بن بست رسیده به خونخواهی از توده های مردم ایران و بیش از همه، کارگران و زحمتکشان آگاه، دلیر و کارآی ایرانی است؛ رژیمی خوار و سرشکسته در برابر خلق های ایران و جهان که یکبار دیگر در همدستی با کشورهای امپریالیستی، کار را چنان پی می گیرد که جنبش خلق های ایران زمین را که این بار به ناگزیر بیش از گذشته، مهر و نشان کارگری بر خود داشته و خواهد داشت، بی سر و سامان کند.

نیک می دانم که دیگران نیز در زندانی بزرگ تر به نام ایران بسر می برند و با رژیمی آنچنان ددمنش و خونخوار سر و کار دارند که برای زیست ننگین خود آماده ی دست یازیدن به هر تبهکاری است؛ ولی یادمان باشد ـ و این هشداری است برای همه ی آن ها که می خواهند و می توانند نیم گامی بیش تر پیش پای خود را ببینند ـ که بی سر و سامان شدن جنبش آینده که آماج «یانکی» ها، همدستان و مزدوران شان در دم و دستگاه رژیم جمهوری اسلامی و بویژه دولت نامور به «زهدان اجاره ای» است، این بار چون سال های دهه ی شصت نخواهد بود. بن بست پدید آمده در حاکمیتی که دیگر توان فرمانروایی را از دست داده، چنانچه بازتابی درخور در میان توده های مردم نداشته و آن ها را آماده ی به زیر کشیدن حاکمیت نکند، هرج و مرج گسترده و بی پیشینه ای را دامن خواهد زد که پیامد آن، فروپاشی گریزناپذیر ایران زمین و از آن تلخ تر، جنگ برادرکشی میان خلق های ایران و دیگر بلاهایی خواهد بود که نمونه های آن را در دو کشور همسایه خاوری و باختری ایران گواه بوده ایم. سیاست امپریالیست ها درست بر همین بنیاد به پیش می رود و شتاب شان برای ارزیابی توانایی های نظامی ایران زیر پوشش قراردادی ننگین نیز در همین چارچوب می گنجد.

چنانچه نجنبیم و هرچه سازمان یافته تر پا به میدان نگذاریم، کارگران و روشنفکران سرفراز و دلاور دیگری را نیز در زندان ها و شکنجه گاه ها سر به نیست خواهند نمود. باید به پا خاست! نه تنها برای شاهرخ زمانی و دیگر زنده یادانی که جان ارژمندشان را ستاندند که برای آینده ی ایران!

با بدرازا کشیده شدن هستی چنین رژیم پلیدی، در بهترین حالت آن از میهن مان زیر چادر اسلام، روسپی خانه ای بزرگ برای جهانگردانی از همه رقم، چون نمونه ی کنونی آن در مشهد ساخته خواهد شد و می دانید که فتوا دادن «بزرگ شکمبارگان» به همان آسانیِ قند در چای فرو بردن است.

سرنگون باد رژیم تبهکار اسلام پیشگان!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_43.html

اگر دعای بچه مکتبی ها اثر داشت، یک ملّا زنده نمی ماند!

«جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همه اطفال مکتب ها را نیز با خود بردند.

ظریفی پرسید:
این طفلان را کجا می برید؟

گفتند:
تا دعا کنند؛ که ایشان بی گناهانند و دعای بی گناهان مستجاب است.

گفت:
اگر دعای ایشان مستجاب شدی، یک مکتبدار در همه عالم زنده نماندی!»

فخرالدین علی صفی، لطائف الطوائف

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف، دفتر سوم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵

سی و هفت سال در شرایط حساس کنونی!

یکی از ویژگی های بیمانند ما ایرانی ها اینه که:
سی و هفت ساله در "شرایط حساس کنونی" هستیم!
...

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

بنازم به این پلیس فتا!

زیر برنام «پلیس فتا»، تصویر بانویی در جامه ی نیروهای انتظامی درج کرده است. با خود می اندیشم:
با چنین پلیس دلربایی، نیازی به پیگرد و سر در پی دزدان نهادن نیست؛ خودشان با پای خود خواهند آمد یا آنگونه که گفته می شود: جَلب خواهند شد ...

برایش نوشتم:
بنازم به این پلیس فتا!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

شایان درنگ برای «الاغ مُعَظّم»!

چنانچه بایسته است، بی هیچ فشار و شکنجه، حتا گناه خبرچینی برای بیگانگان و نفوذ در دم و دستگاه آسمانی ریسمانی «ولایت» را بر دوش گرفته و بار خبرچینانِ خیمه و خرگاه سر تا پا آلوده و انباشته از دزدت را نیز سبک خواهند نمود!

«الاغ مُعَظّم»!

زنان نیمی از جامعه اند و تنها برای بچه زاییدن و کدبانوگری آفریده نشده اند! یکبار و برای همیشه، این را آویزه ی گوش خود کن و بیش از این خود را ریشخند خودی و ناخودی ننما!   

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۴

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!