«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ آذر ۱۰, سه‌شنبه

از شیوه ی برخورد دانشورانه ی لنین به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی بیاموزیم!

یک یادداشت بایسته

نوشته ی زیر را از کتاب ارزنده ی فرزانه ی انقلابی: «و. ای. لنین» به نامِ «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک» برگرفته ام. شیوه ی برخورد دانشورانه به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی در میان نهاده شده از سوی آن انقلابی تیزبین و کارآمد، می تواند برای هر کارگر پیشرو و هر روشنفکرِ خواهان دگرگونی اجتماعی به سود نیروی کار و زحمت، آموزنده و سودمند باشد.

بسان دو یا سه بار گذشته، این بار نیز ناچار شدم تا برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان را تا اندازه ای بسیار نادیده گرفته و خود دست به کار برگردان از متن انگلیسیِ کتاب یادشده شوم. به چرایی و چگونگی آن در پی نوشت شماره ی هفت اشاره ای نموده ام.

آماجم از برگرفتن و برگردان این بخش از کتاب یادشده، نخست سود بردن از آن برای نگاشتن نوشتاری انتقادی ـ تحلیلی از سیاست های آشکار و پنهانِ «سوسیال دمکراسی» و «لیبرال دمکراسی» گسترش یافته در میان برخی نیروهای چپ بود؛ ولی، این بار نیز چون چندین بارِ تاکنون پیش آمده از سال های گذشته تاکنون، ناچار شدم تا آن را به آینده واگذارم؛ شَوَند آن، پا به میدان نهادن یکی دو «نُخاله» و "نظریه پرداز" هوچی و بیمایه بود که در بسیاری موردها تاکنون، اشاره های گاه کوتاهم به نکته ای شایان درنگ را نیز در هوا قاپیده و بگونه ای کژ و کوله، بی آنکه به درونمایه آن ها اندکی باریک شوند یا جُستار آن را خوب دریابند، در نوشته های بیمایه شان بکار برده و می برند. دروغ های شاخدار آن دَبَنگ نابکار نیز که گفت: خودشان با پای خود آمدند و میزگرد درست کردند و به خبرچینی برای بیگانه اعتراف نمودند و یادش رفت یا شاید رویش نشد تا بیفزاید که خودشان، پاهای شان را برای شلاق خوردن بلند کردند و با خرسندی ریسمان گره دار الهی ما را بگردن آویختند ... و هیاهوی به پاشده در پی آن، ادعاهای رویین تنی و داشتن سیاست های دقیق (؟!) و ... به همراه یاوه های آمیخته با پررویی یکی از بچه پرروهایِ نظام (همان نخاله ی یادشده در بالا)، همه و همه به قوزبالاقوز شدن اوضاع کمک نمود؛ بگونه ای که در آن، هر سخن درست نیز در میان گرد و غبار برخاسته ناپدید شده، جای آن را گفتگوها و ستیزه های بیمایه ی «جی جی باجی» در پشتیبانی از این و آن می گیرد.

به هر رو، آنچه می خواستم بر بنیاد نوشته ی زیر در کالبد نوشتاری جداگانه بگنجانم، باشد برای بختی دیگر؛ شاید در شرایط بهبود نسبی اوضاع سیاسی که به آن چندان امیدوار نیستم، نیازی نیز به آن نباشد؛ و چه بهتر! زیرا نوشتن نیز چون بسیاری چیزهای دیگر؛ تنها ابزاری برای دستیابی به آماج یا آماج هایی مشخص است و خود، آماج نیست. آنچه می ماند و با همه ی روشنی آن به فراموشی سپرده می شود، نیاز درنگ ناپذیر طبقه کارگر ایران به داشتن حزب خویش با همه ی آن ویژگی هایی است که لنینِ خردمند و آموزگار بزرگ پرولتاریای جهان، آن ها را برشمرده و خود، نمونه ای درخشان از آن را به یاری دیگر کمونیست های راستین و کارگران پیشرو و استوار روسیه در بوته ی آزمون روزگار پدید آورده بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۴     
  
***

برگرفته هایی از «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین

یکی از خرده گیری های در میان نهاده شده درباره ی شعار «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، پیش انگاشتِ «خواست۱ یگانه» برای آن دیکتاتوری است («ایسکرا » شماره ۹۵)  و اینکه خواست یگانه ی پرولتاریا و خرده بورژوازی نمی تواند هستی داشته باشد. این خرده گیری، نادرست است؛ زیرا بر بنیادی انتزاعی («برکنده از جای خویش»)۲ و برداشتی فراطبیعی («متافیزیکی»)۳ از مانش «خواست یگانه» بنا نهاده شده است. خواست یگانه می تواند در یک هماوندی باشد و در دیگری نباشد. نبود یگانگی درباره ی جُستارهای سوسیالیسم و پیکار برای سوسیالیسم، جلوی یگانگیِ خواست درباره ی جُستارهای دمکراسی و پیکار در راه جمهوری را نمی گیرد. فراموش کردن این [جُستار] برابر با فراموش کردن تفاوت منطقی و تاریخی میان «انقلاب دمکراتیک» و «انقلاب سوسیالیستی» است. فراموش کردن این [جُستار] برابر با فراموش نمودن سرشت «انقلاب دمکراتیک» به عنوان انقلابی از آنِ همه ی مردم است:
چنانچه «از آنِ همه ی مردم» باشد به این آرش است که «یگانگی خواست» بگونه ای باریک بینانه تا آنجا از هستی برخوردار است که این انقلاب، نیازها و خواست های همگانی همه ی مردم  را برآورده می نماید. فراتر از مرزهای دمکراسی، جُستار خواست یگانه ی پرولتاریا و بورژوازیِ دهگانی نمی تواند در میان باشد. پیکار طبقاتی میان آنها امری ناگزیر است؛ ولی [تنها] در یک جمهوری دمکراتیک، این کشمکش همه سویه باریک ترین و دامنه دارترین پیکارِ مردم برای سوسیالیسم خواهد بود. بسان هر چیز دیگری در جهان، «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»دارای یک گذشته و یک آینده است. گذشته ی آن، خودکامگی، بردگی، رژیم پادشاهی و برترداشتی۴ است. در پیکار با این گذشته، در پیکار با ضدانقلاب، «خواست یگانه» میان پرولتاریا و دهگانان، شدنی  است؛ در اینجا یگانگی بهره وری۵ از هستی برخوردار است. آینده ی آن، پیکار با مالکیت خصوصی، پیکارِ کارگر روزمزد با صاحبکار و پیکار در راه سوسیالیسم است؛ در اینجا یگانگی خواست، نشدنی است.۶  در اینجا گذار ما نه از حاکمیت خودکامه به جمهوری که از یک جمهوری دمکراتیک خرده بورژوا بسوی سوسیالیسم نهفته است.۷

بیگمان، در شرایط تاریخی مشخص، آخشیج های گذشته و آینده درهم آمیخته و دو گذار در هم بافته می شوند. کارِ روزمزدی با پیکار خویش در برابر مالکیت خصوصی، در رژیم خودکامه هم از هستی برخوردار است و حتی در «رژیم سرواژ»۸ زاده می شود؛ ولی این، جلوی ما را برای کشیدن دستِکم یک خط جداکننده ی منطقی و تاریخی میان پله های بزرگ فرگشت نمی گیرد. ما همگی، میان انقلاب بورژوازی و سوسیالیستی، تفاوت می نشانیم؛ ما همگی، بی چون و چرا بر بایستگی نشاندن خطی میان آنها سختگیرانه پامی فشاریم؛ ولی، آیا می توان زیر آن زد که آخشیج های جداگانه و ویژه ای از دو انقلاب در تاریخ با یکدیگر درهم آمیخته اند؟ مگر دوران انقلاب های دمکراتیک در اروپا گواه یک رشته جنبش ها و کوشش های سوسیالیستی نبوده است؟ آیا شماری از جنبش های سوسیالیستی و کوشش برای برقراری سوسیالیسم در دوره ی انقلاب های دمکراتیک اروپا از هستی برخوردار نبوده اند؟ و آیا انقلاب سوسیالیستی آینده در اروپا، کارهای بسیار بزرگی که هنوز در زمینه ی دمکراتیسم برجای مانده، نباید به انجام برساند؟

یک «سوسیال دمکرات»،۹ نباید هرگز برای یک دم از یاد برد که پرولتاریا حتا در برابر دمکرات ترین و جمهوریخواه ترین بورژوازی و خرده بورژوازی ناگزیر به راه اندازی پیکار طبقاتی برای سوسیالیسم خواهد بود! در این، چون و چرا نیست. بایستگی همه سویه ی حزبی جداگانه، ناوابسته و استوار طبقاتی حزب سوسیال دمکراسی از این روست. سرشت زودگذر۱۰ سیاست های راهبردی۱۱ «برجسته در همراهی» ما با بورژوازی و کاریای۱۲ دیده بانی۱۳ سختگیرانه بر «بیش از همپشت۱۴ ما به عنوان بیش از یک دشمن» و غیره از این روست.۱۵ در همه ی این ها نیز اندک چون و چرایی نیست؛ ولی، بسیار ریشخندآمیز و واپسگرایانه بود تا از آن، چنین برداشت۱۶ کنیم که این کاریاهای هر چند زودگذر و ناپایدار، [ولی]  هم اکنون بنیادین را باید فراموش نموده، نادیده گرفته یا فروگذاریم. نبرد با حکومت خودکامه، کاریای گذرا و ناپایدار سوسیالیست هاست؛ ولی هرگونه نادیده گرفتن یا فرو گذاری این کاریا بسانِ پیمان شکنی با سوسیالیسم و کار برای واپسگرایی است. «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، بیگمان تنها یک آماج گذرا و ناپایدار سوسیالیست هاست؛ ولی نادیده گرفتن این آماج در دوره ی «انقلاب دمکراتیک» می تواند سرتاپا واپسگرایی باشد.

کاریاهای سیاسی مشخص باید در شرایط مشخص نشانده شوند؛ همه چیز نسبی است؛ همه چیز گذرنده و دگرگونی پذیر است ... هیچ چیز به عنوان حقیقتی برکشیده۱۷ از هستی برخوردار نیست؛ حقیقت همیشه مشخص است.

هنگامی خواهد رسید که پیکار در برابر حکومت خودکامه روس به فرجام می رسد؛ دوره ی «انقلاب دمکراتیک» در روسیه سپری می شود. آنگاه، سخن درباره ی «یگانگی خواست» پرولتاریا و دهگانان و درباره ی «دیکتاتوری دمکراتیک» و غیره ریشخندآمیز خواهد بود. آن هنگام که فرابرسد، ما بی درنگ چالش «دیکتاتوری سوسیالیستی پرولتاریا» را پی گرفته و با دامنه ای بیش تر از آن، سر و کار خواهیم داشت؛ ولی هم اکنون، حزب طبقه ی پیشرو نمی تواند؛ مگر آنکه برای یک پیروزی تیز و بُز۱۸ بر تزاریسم در انقلابی دمکراتیک با بیش ترین انرژی کوشیده شود؛ و یک پیروزی تیز و بُز به آرش چیزی دیگر جز «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان» نیست.

یادداشت

... درستی انگاره ی مارکس درباره ی تفاوت های میان سه نیروی بنیادین انقلاب های سده ی نوزدهم [ترسایی]:
بربنیاد این انگاره، نیروهای زیر در برابر سامانه ی کهن، حکومت خودکامه، سازند خاوندی و «سرواژ»، آرایش می گیرند۱۹:
۱ ـ کلان بورژوازی لیبرال؛
٢ ـ خرده بورژوازی انقلابی۲۰؛
٣ ـ پرولتاریا.

یکمی، برای نه چیزی بیش از پادشاهی مشروطه، دومی، برای جمهوری دمکراتیک و سومی برای انقلاب سوسیالیستی می رزمند.

جابجا گرفتن پیکار خرده بورژوازی برای یک انقلاب دمکراتیک یکپارچه۲۱ با پیکار پرولتاریایی برای یک انقلاب  سوسیالیستی، سوسیالیست را به افسون ورشکستگی سیاسی دچار می کند. این هشدار مارکس، یکپارچه درست انگاشته شده است۲۲؛ ولی به همین شَوَند باریک بینانه، شعار «کمونارهای انقلابی»۲۳ نادرست است؛ زیرا ندانمکاری بی چون و چرای انجام شده از سوی کمونارهایی که در تاریخ هستی داشته اند این است که آن ها انقلاب دمکراتیک را با انقلاب سوسیالیستی جابجا گرفتند. از سوی دیگر، شعار ما: «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، ما را در برابر این ندانمکاری سر تا پا در پناه خویش می گیرد.
تا هنگامی که سرشت بی چون و چرای بورژوازیِ انقلاب که از توان سرراست پا فراتر نهادن از مرزهای انقلاب دمکراتیکی ناب برخوردار نیست، درست انگاشته می شود، شعار ما این انقلاب بی همتا را به جلو هُل می دهد و می کوشد تا آن را در کالبدهایی با بیشینه سودمندی برای پرولتاریا بسرشتد؛ در برآیندِ آن، می کوشد تا بسی بیش از «انقلاب دمکراتیک» با آماج دستیابی به بزرگ ترین کامیابی ها در  پیکار دورترِ پرولتاریا برای سوسیالیسم زمینه بسازد.

برگرفته از متن انگلیسی «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین در پیوند زیر و برابری آن با متن برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان:
Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin
Written: June-July 1905
Published: First published as a pamphlet in Geneva, July 1905.
Source: Lenin Collected Works,
Volume 9, pages 15-140.

افزوده های درون « »، چون «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان» یا «خواست یگانه» از آن من و  سایر آن ها همراه با برجسته نمایی ها از آنِ نویسنده است. پارسی نویسی ها و برخی افزوده های یادشده در زیر، فرآورده ی  ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخورِ متن برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان از سوی اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

پارسی نویسی:
۱ ـ  بچای واژه ی از ریشه عربی «اراده» می توان بسته به مورد از واژه های پارسی «خواست» (خواسته) یا «آهنگ» سود جست.

۲ ـ  بچای واژه ی از ریشه عربی «انتزاعی» می توان بسته به مورد از واژه های پارسی «برکنده» («برکنده شده از  جای خویش») یا «واستانده» سود جست.

۳ ـ بجای آمیخته واژه ی از ریشه لاتینی «متافیزیک» می توان بسته به مورد از آمیخته واژه ی «فراطبیعی» یا «ایستاگرایانه» («شیوه برخورد ایستاگرایانه») بهره گرفت.

۴ ـ بچای واژه ی از ریشه عربی «امتیاز»، آمیخته واژه ی پارسی «برترداشتی» را پیشنهاد می کنم. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. سوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۵ ـ بچای واژه ی از ریشه عربی «منفعت» و جمع آن: «منافع»، بهتر است از آمیخته واژه های پارسی «بهره وری» یا «بهره مندی» سود برد.

***

۶ ـ پیشرفت گسترده تر و شتاب آمیزتر سرمایه داری در شرایط آزادی،  یگانگی خواست را ناگزیر بزودی به پایان خواهد رساند ... ـ پی نوشت از لنین

۷ ـ  زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، آن را اینگونه به پارسی برگردانده است:
«در اینجا راهی که در برابر ما قرار دارد راهی نیست که از حکومت مطلقه به جمهوری دمکراتیک خرده بورژوازی به سوی سوسیالیسم می رود»

“Here our path lies not from autocracy to a republic but from a petty-bourgeois democratic republic to Socialism.”

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin
Written: June-July 1905
Published: First published as a pamphlet in Geneva, July 1905.
Source: Lenin Collected Works,
Volume 9, pages 15-140.

در این نمونه، نه تنها گواه نادرستی های نوشتاری و افزوده واژه هایی ناسزاوار به جمله ایم که از باریکی نوشته نیز بس کاسته است؛ بگونه ای که آرش و مانش نوشته، ناروشن و حتا واژگون شده است.

اگر از کنار نادرستی های نوشتاریِ نیازمند ویرایش شیوانگارانه (ادبی) بتوان تا اندازه ای گذشت، بر چنین ندانمکاری هایی که مانش جمله را دگرمی کند، نمی توان و نباید چشم پوشید. در چند موردی که تاکنون از روی بدگمانی به جمله هایی اینچنین، خود دست به کار برگردان به پارسی شده ام، نمونه هایی چند از کمبود باریک بینی بایسته در دریافت آنچه نویسنده نوشته (در همه ی موردها کتاب: «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک») را گواه بوده ام که نمونه ی بالا یکی از آنهاست. در پی نوشت یکی دو نوشتار پیشینم یادآور شده بودم که همه ی اثرهای کلاسیک مارکسیستی، نه تنها به شَوَندهای یادآوری شده در بالا که به شَوَند گذشت زمانی کمابیش دراز، نیازمند برگردان هایی تازه و بروز شده اند. بی هیچ گمان و گفتگو، چنین کاری باید از سوی کسانی انجام شود که به هر دو زبان مادری و بیگانه تا اندازه ای هم شده، چیرگی نسبی و چه بهتر شیوانگارانه داشته باشند؛ وگرنه، آش همان آش خواهد بود و کاسه همان کاسه!

به شَوَند نارسایی های پدید آمده در دوره ی فرمانروایی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی بر میهن مان و از آن میان در این زمینه، شاید بتوان برگردان هایی خوب و نیز خوب ویرایش شده، گاه یا در بسیاری موردها با همکاری دو یا چند تن سازمان داد و تا آنجا که شدنی است، چاله چوله های کار را پر نمود. به هر رو، آنچه در این زمینه برجسته است و روی آن پامی فشارم، بزرگ بودن مسوولیت چنین کاری است که از دید من، دو برابر مسوولیتِ خود نویسنده است. آماجم از چنین سخنی این نیز نیست که تنها ویژه کارانی چیره به کار برگردان کتاب و نوشته از این یا آن زبان سرگرم شوند؛ دیگران نیز می توانند چنین کاری را بیاغازند؛ ولی تنها آنگاه برگردانی را چاپ یا منتشر نمایند که براستی روشن، روان و خوانا باشد. نگاهی به بسیاری از برگردان های سر و دم بریده، حتا از سوی کسانی که سال هاست به چنین کاری سرگرمند و کم ترین پیشرفتی نیز در کارشان دیده نمی شود، بروشنی گویای شور بودن بیش از اندازه ی آش شله قلمکاری است که هر ننه قمری، شایست یا ناشایست، چیزی به آن افزوده و می افزاید.

۸ ـ  «سرواژ»، گونه ای سازند خاوندی با ویژگی های روسی (همبود) که در آن دهگان بی زمین، همراه با زمین داد و ستد می شد و نشانه های روشن برجای مانده های سازند برده داری را دربر داشت. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. چهارم آذر ماه ۱۳۹۴)

۹ ـ  نکته ای شایان درنگ درباره ی «سوسیال دموکراسی»

نکته برجسته ای که باید آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را پدید آوردند.

در سال نگارش نوشتار ... (۱۹۰۵) با آنکه دو جریان «بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش «کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در  «حزب سوسیال دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود، ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن، چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته شده از سوی گروهبندی های امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در کالبد دو ساختار حزبی جداگانه فراهم نمود.

با آنچه فشرده و شاید نارسا گفته شد، امیدوارم همسانی نام «سوسیال دمکرات» که لنین در جای جای نوشتار خود از آن یاد نموده با جریان ها و حزب های «سوسیال دمکرات» کنونی جهان که نمونه های ایرانی آن نیز با نام هایی گاه دگرگونه، همان راه و روش رِفُرمیستی، فرصت جویانه و ضدکارگری را دنبال می کنند، سردرگمی و برداشت نابجای خواننده را در پی نداشته باشد.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»، و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه  ۱۹۰۵ ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:

پارسی نویسی:

۱۰ ـ  بچای واژه ی از ریشه عربی «موقت» می توان بسته به مورد از واژه های «گذرا»، «ناپایدار» یا «زودگذر» سود جست.

۱۱ ـ  بجای واژه ی از ریشه لاتینی «تاکتیک» می توان از واژه ی «راهبرد» سود جست؛ همچنین در پهنه ی جستارهای اجتماعی و سیاسی می توان بجای آن، «سیاست راهبردی» گفت و نوشت.

«کاربرد آمیخته واژه ی «راهبرد»، بیش از آنکه برای واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» درخور باشد، بگونه ای نسبی، همتراز واژه ای دیگر از ریشه لاتینی: «تاکتیک» است.

افزوده ی زیر از سوی کاربری که واژه ی «راهبرد» را همتراز «استراتژی» بشمار آورده، خود گویای درستی کاربرد «راهبرد» بجای «تاکتیک» است:
«برنامه‌ریزی جهت رسیدن به اهداف؛ راههای رسیدن به اهداف برنامه»

«اهداف» یا همانا آماج ها در جمله ی یادشده، همانا «استراتژی» است که برای دستیابی به آن، راهبردهایی (تاکتیک) درخور برنامه ریزی می شوند.

بجای «استراتژی» می توان از آمیخته واژه ی «دوربرد» یا «سیاست دوربردی» سود جست.» (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۲ ـ واژه ی سانسکریت «کاریا»، همریشه با واژه ی «کار» در پارسی و به آرش «کار بر دوش نهاده شده» را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی «وظیفه» بکار برد. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

بچای واژه ی از ریشه عربی «موظف»، کاربرد آمیخته واژه ی «کاریامند» را پیشنهاد می کنم. واژه ی کاریا از ریشه ی «سانسکریت» (ریشه ی همه ی زبان های هند و اروپایی و از آن میان زبان های ایرانی خاوری و باختری!) به آرش «وظیفه» از ریشه ی عربی است. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۳ ـ «مراقبت کردن» در پارسی به درازنای تاریخ، آرش های گوناگون و تا اندازه ای ناروشن یافته است؛ یکی از آن ها با اندک چشم پوشی، همتراز «نگهبانی» است که کاربرد آن در جمله گاه با دشواری هایی روبروست؛ بجای «مراقبت کردن» در این آرش ویژه، «زیر چشم داشتن» را پیشنهاد می کنم (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۴ ـ  آمیخته واژه ی «همپشت» را بجای واژه ی از ریشه عربی «متفق» بکار برده ام؛ آن را می توان بجای واژه ی «متحد» نیز بکار برد.

***

۱۵ ـ زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، آن را اینگونه به پارسی برگردانده است:
«از اینجا نتیجه میشود که سوسیال دموکراسی باید حتماً و بدون چون و چرا حزبی جداگانه و مستقل و دارای جنبه شدید طبقاتی باشد. از اینجا چنین برمی آید که تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی «باید با هم کوبید » دارای جنبهٔ موقتی است و ما موظفیم «متفق را مانند دشمنی » شدیدا تحت مراقبت قرار دهیم و الخ.»

Hence the absolute necessity of a separate, independent, strictly class party of Social-Democracy. Hence the temporary nature of our tactics of "striking jointly" with the bourgeoisie and the duty of keeping a strict watch "over our ally, as over an enemy," etc.

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin

پارسی نویسی:

۱۶ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «استنباط»، واژه ی پارسی «برداشت» را پیشنهاد می کنم؛ این واژه را می توان بی هیچ دشواری، همتراز «استنباط» بکار برد و بجای آن نشاند. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۷ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «انتزاع» و «مُجرّد»، کمابیش همتراز با واژه ی از ریشه لاتینی«ابستراکت»، می توان از واژه های «برکشیدن» و «برکندن» سود جست. به عنوان نمونه و در برونزدی دیگر، می توان بجای «حقیقت انتزاعی» نوشت: «حقیقت برکشیده (شده)» یا «حقیقت برکنده (شده)». شایان درنگ است که واژه های «انتزاع» و «مُجرّد» در برابر واژه ی «مُشخّص» از آرش و مانش برخوردار شده، کاربرد می یابند. در نمونه های یادشده، هر اندازه که «حقیقت مُشخّص»، بازتاب واقعیتی کم و بیش همه سویه در مغز و اندیشه ی آدمی است، «حقیقت انتزاعی» یا «حقیقت مُجرّد» بازتاب کژ و کوله، نارسا یا بخشی بزرگنمایی شده از واقعیتی همه سویه در مغز و اندیشه ی آدمی است.

۱۸ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «قاطع» و «قطعی» می توان بسته به مورد از واژه هایی پارسی چون «بُرّنده»، «تیز» و از همه باریک تر «تیز و بز» سود جست. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. هفتم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۹ ـ «آرایش» و «آرایش گرفتن» را می توان به ترتیب، بجای «موضع» و «موضع گرفتن» در پارسی بکار برد؛ گرچه برای «موضع»، کاربرد واژه ی دیگر پارسی: «جایگاه»، سزاوارتر است؛ همچنین، بجای «موضع گرفتن»، در برجی موردها می توان «جایگیری» یا «جای گرفتن» را نیز بکار برد. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. هفتم آذر ماه ۱۳۹۴)

۲۰ ـ واژه ی «انقلابی» را دانسته و آگاهانه بجای واژه ی از ریشه لاتینی «رادیکال» بکار برده ام. برای کارگران آگاه و نیروهای روشنفکری جامعه در همه جای جهان، روشن است که انقلابیگری خرده بورژوازی، در شرایط نبود یا نارسایی تئوریک ـ سیاسی و سازمانی نیروهای آگاه کارگری و روشنفکران خلقی در کالبد سازمان های رسته ای ـ سیاسی طبقه کارگر و سستی و ناپایداری نمایندگان این طبقه در رهبری روندهای اجتماعی، چیزی بیش از انقلابیگری در سخن، هوچیگری و هرج و مرج در کردار اجتماعی از آب درنخواهد آمد.

مارکس و انگلس، درباره ی گونه «سوسیالیسم خرده بورژوایی» چنین نوشته اند:
«در کشورهایی که تمدن امروزین در آنها به شکفتگی رسیده، خرده بورژوازی تازه ای پدید آمده است که میان پرولتاریا و بورژوازی در نوسان و به عنوان بخش تکمیلی جامعه بورژوایی در حال بازپیدایی است. ولی چنگ رقابت، همواره افراد این طبقه را به درون پرولتاریا می راند و آن ها با پیشرفت صنایع بزرگ می بینند دیگر دور نیست زمانی که به عنوان بخش مجزایی از جامعه امروزین پاک از میان بروند و سرکاران و کارمندان مزدبگیر در بازرگانی و صنعت و کشاورزی جای آن ها را بگیرند ... این سوسیالیسم تضادهای موجود در مناسبات تولیدی امروزین را بسیار عمیق تحلیل کرده، ستایشگری های سالوسانه اقتصاددانان را فاش ساخته و ره آوردهای هلاکت بار تولید ماشینی و تقسیم کار یعنی تمرکز سرمایه ها و مالکیت ارضی، اضافه تولید، بحران ها، ورشکستگی ناگزیر خرده بورژواها و دهقانان، فقر پرولتاریا، هرج و مرج تولید، نابرابری فاحش در توزیع ثروت، جنگ ویرانگر صنعتی ملت ها با یکدیگر و فروپاشی آداب و رسوم قدیمی و مناسبات خانوادگی قدیمی و ملیت های قدیمی را، به شیوه ای انکارناپذیر، اثبات کرده است.
ولی این سوسیالیسم در محتوای اثباتی خود می خواهد یا وسایل قدیمی تولید و مبادله و به همراه آن ها مناسبات قدیمی مالکیت و جامعه قدیمی را احیاء کند و یا آن که وسایل امروزین تولد و مبادله را به زور در مناسبات قدیمی مالکیت یعنی در همان مناسباتی بگنجاند که به نیروی وسایل امروزین فرو پاشیده است و ناگزیر می بایست فرو پاشد. این سوسیالیسم در هر دو مورد، هم ارتجاعی است و هم پندارگرا. آخرین کلام این سوسیالیسم عبارت است از بازسازی سازمان اصنافی در مانوفاکتور و اقتصاد پدرسالاری در روستا.»
«مانیفست حزب کمونیست»، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده ایران

۲۱ ـ آمیخته واژه ی پارسی «یکپارچه» را می توان در برخی موردها بجای واژه ی از ریشه عربی «کامل» (و نیز «کاملا») نشاند و بکار برد.

۲۲ ـ بجای «تصدیق» و «تصدیق کردن» می توان به ترتیب، «راست شماری» یا «درست انگاری» و «راست شمردن» یا «درست انگاشتن» گفت و نوشت.

۲۳ ـ لنین، بویژه اشاره به این بخش از بیانیه ی کمونارها دارد که نوشته بودند:
«ما کمونیست هستیم؛ زیرا می خواهیم بدون ایستادن در ایستگاه های میان راه و بدون تن دادن به سازش که تنها روز پیروزی را به عقب می اندازد و دوران بردگی را دراز می کند به آماج خویش دست یابیم.»

دیگر فرزانه ی بزرگ و اندیشمند انقلابی: «فردریش انگلس» در نوشتار آمیخته به طنز و ریشخند جانانه اش به نام «برنامه کمونارهای بلانکيست فراری» با اشاره به همان گفته های یادشده در بیاینه و در دنباله ی آن، می نویسد:
«... کمونیست های آلمانی از آن رو کمونیست هستند که از میان همه ی ایستگاه های میان راه و همه ی سازش هایی که خود آن ها در پدیداری شان نقش نداشته و فرآیند فرگشت تاریخی اند، آماج فرجامین را بروشنی می بینند و آن را همواره پی می گیرند؛ یعنی از میان بردن طبقات و بنای جامعه ای که دیگر هيچگونه مالکيت خصوصی بر زمين و ابزارهای فرآوری (توليد) در آن از هستی برخوردار نباشد. این سی و سه تن، خود را کمونیست می دانند؛ زیرا می پندارند که تنها با دارا بودن خواستی نیک اندیشانه، ایستگاه های میانی را با جهش پشت سر می گذارند و دیگر ماجرا به پایان می رسد! همانگونه که پيداست، اگر در این روزها «ماجرا آغاز شود» و آن ها بر سر کار بیایند، آنگاه پس فردا «کمونیسم جا افتاده است»؛ و اگر چنین کاری بی درنگ به فرجام نرسد، آنگاه آن ها دیگر کمونیست نیستند. چه ساده انگاری کودکانه ای که آدمی، ناشکیبایی خویش را گواهمندی تئوریک وانمود کند! ...»

همه ی برگرفته های بالا از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده اند.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!