در روزها و هفته های گذشته، درج
نوشته ای در تارنگاشتی مزدور به نام «راه توده»۱، ستیزه هایی چند
از سوی هموندان و هواداران حزب توده ایران به پشتیبانی از علی خاوری، رهبر کهنسال
و در سایه نشسته ی آن حزب و درونمایه ی گفتگوی وی با «نامه مردم»۲ را در کالبد یادداشت هایی، در یک دو رسانه ی
اینترنتی وابسته یا نزدیک به آن حزب برانگیخت. خواندن چندتایی از این یادداشت ها،
این پرسش را به میان آورد که چنین واکنش هایی تند، یکسویه و همراه با بزرگنمایی
بیش از اندازه ی رهبر نامبرده در برابر نویسنده ی آن نوشته که گویا علی نام دیگری
است از کجا سرچشمه می گیرد.۳
به هر رو، وادار شدم تا به
تارنگاشتِ آن گاهنامه ی مزدورِ سری بزنم و آن نوشته را بخوانم؛ نوشته ای رویهمرفته
بیمایه که به بیشرمانه ترین شیوه ای به گفتگوی آن رهبر کهنسال با «نامه مردم»، رسانه
ی کانونی آن حزب پرداخته و با کرکری خواندن هایی ریشخندآمیز، بسانِ لات های «چالِ
میدان» و تهران دورانی کهن تر که بگمانم خاستگاه خود نویسنده نیز از همانجاست، نفس
کش و هماورد به میدان فراخوانده است. این، همه ی آن چیزی است که از آن نوشته بیرون
می تراود. بر همین بنیاد، می پندارم با چنین جریان وابسته ای ـ حتا اگر
گواهمندترین سخنان را نیز بر زبان می آورد و می نوشت ـ جایی برای ستیزه های پُلمیک
و از آن بدتر، فراخوان هایی ساده انگارانه چون «بیدار شدن از خواب غفلت، به خود
آمدن و کنار کشیدن از ضدیت با حزب توده ایران»۴ برجای نمی مانَد. چنین جریان هایی را بویژه اگر
پوستینی از «چپ» بر دوش نهاده باشند، تنها و تنها باید رسوا نمود و بس! با این
همه، اگر جای کسانی بودم که به چنین ستیزه های پُلمیک رویهمرفته بیمایه ای کشانده
شده اند، بجای نان قرض دادن ها و هندوانه زیر بغل گذاشتن هایی چون ارزانی داشتنِ «توانایی
قلمی، ذوق ادبی و دانش ژورنالیستی»۵ به نُخاله ای که از هیچکدام از این ها چندان
مایه ای ندارد و بسان قُلِ تاریخ نگار خویش در ایران از کتابخانه و بایگانی پر و
پیمانی از بهترین نوشتارها و کارهای پژوهشی گذشته برخوردار بوده و از روی همان ها
گاه چیزهایی رونویسی و بلغور می کند، نادرستی ها و ناراستی های پرشمار آن نوشته ی
بیمایه را که خود نشانه ای از نادانی و فرومایگی نویسنده ی آن است، برکشیده، پاسخی
منطقی، گواهمند و رسواکننده، بی هیچ فراخوان به پُلمیک یا پند و اندرزی می نوشتم.۶
گفتگو و ستیزه با دیگری، هم به
آرش دربرگیرنده ی آن و هم بگونه ای ویژه در این یا آن مورد، برای هم اندیشی و با
آماج نزدیک شدن دیدگاه ها و یافتن راهکارهای کم و بیش یگانه برای پیشبرد این یا آن
کار یا سیاستی راهبردی (تاکتیکی) انجام می پذیرد؛ نه برای خودنمایی و سبز کردن سخن
خویش! و در اینجا، چنانچه سخن از «نشریه ضد توده ای» در میان باشد که در
پاسخ های آن رهبر به پرسش های گفتگوگر «نامه مردم» نیز چندین بار بازتاب یافته، چه
جایی برای هم اندیشی؟! گرچه، در این باره، هنوز جای سخنی چند در میان است.
به باور من، چنانچه گاهنامه ی
«راه توده» و دنبالچه ی آن: «پیک نت» را گاهنامه هایی «ضد توده ای» به آرشی فراگیر
در رویارویی با «سوسیالیسم دانشورانه» بخوانیم، سخنی درست و بجا گفته ایم؛ وگرنه
با بدیده گرفتن روندِ۷ رویهمرفته
همراستا و تا اندازه ای همپوشان گاهنامه های یادشده با روند در پیش گرفته
شده از سوی حزب توده ایران که در بسیاری از نوشتارهای رسانه ی مرکزی آن: «نامه
مردم» خودمی نمایاند و هر دو روند، دستیابی به آزادی های بورژوا دمکراتیک در
چارچوب رژیم تبهکار، ضدخلقی و سزاوار سرنگونی جمهوری اسلامی را در کردار پی
گرفته و می گیرند، دادن برنام «ضد توده ای» به آن گاهنامه، نه تنها سزاوار و روشنگر
نیست که بر پیچیدگیِ هرچه بیش ترِ کلاف سردرگم می افزاید. این دو راهبرد که یکی
آشکارتر (راه توده ـ پیک نت) و دیگری با پشتک وارو زدن های ناگزیر۸ به پیش برده می شوند، پیش و بیش از هر چیز دیگر،
چشم و همچشمیِ دو همچشم را به نمایش می نهند؛ آن ها دشمنانِ سیاسی رویاروی یکدیگر
نیستند. درست به همین شَوَند است که با چنان واکنش های پرخاشجویانه و گاه افسارگسیخته
از هر دو سو روبروییم.
نیک که نگریسته شود، هسته ی
چالش، "از راه به در بردن"۹ نیروی هرچه بیش تری از میان روشنفکران لایه های
میانی و میان به بالای جامعه و از آن میان «کمونیست های شرمگین» و «سوسیالیست های
افسرده» از سوی آن جریان مزدور از یکسو و از چنگ دادن بازهم بیش تر هوادارانی از
همان تیره ها از سوی حزب توده ایران از دیگرسوست؛ روندی منطقی که ریشه در سیاست
نادانشورانه، نادرست و رویهمرفته شترگاوپلنگی در خود این حزب داشته و با پیگیری
آن، آروین های ناگوارتر نیز در آینده به بار خواهد آورد.
این چشم و همچشمی، همچنین
گفتگو و ستیزه ی کوتاه، ولی کم و بیش تندی با یکی از هموندان حزبی سوسیال دمکرات
در اروپای باختری را به یادم آورد که با نادیده گرفتن جُستار مورد ستیزه، بازگویی
آن را برای روشن شدن وضعیت پدیدآمده، سودمند می بینم. تا آنجا که به یاد دارم،
دوره ی گزینش های پارلمانی بود و وی در میان همکاران آن اداره ی دولتی که من نیز
یکی از آن ها بودم، برای حزب خویش تبلیغ می کرد. به وی گفتم:
حزب شما بیش از راست ترین حزب
این کشور به پیشبرد سیاست های نولیبرالیسم سرمایه داری کمک نموده است ... من اگر
ناچار بودم، میان حزب شما و آن حزب، یکی
را برگزینم، بی هیچ گمان و گفتگو، آن حزب را برمی گزیدم؛ زیرا روشن تر و بی پرده
تر با مردم سخن می گوید و نه تنها چون حزب شما نیازمند چپ نمایی نیست که کردار
اجتماعی اش با آنچه بر زبان می راند، نزدیک تر از گفتار و کردار حزب شماست ...
سپس برای آنکه گفتگو را کوتاه
کنم و با وی که در پی این سخنان برانگیخته نیز شده بود، بیش تر دهان به دهان نشوم
، پرسشی شگرف در میان نهادم:
اگر دو دوچرخه۱۰ از یک کارخانه، یکی کهنه و دیگری نو را به یک
بها برای فروش جلوی شما بگذارند، کدامیک را برمی گزینی؟ ...
وی که از این پرسش کمی رو ترش
نموده و هاژ و واژ مانده بود با اندک درنگی، پاسخ داد:
خوب! روشن است که دوچرخه ی نو
را برمی دارم ...
در پاسخ وی که خنده و شوخی
دیگران را نیز به همراه داشت، چیزی در این مایه گفتم:
یک نگاه به برنامه و کردار
اجتماعی حزب خودت در این سال ها بکن و آن ها را با آن حزب دست راستی بسنج! خواهی
دید که همان دوچرخه ی دست دوم است که گفتم ...
سپس از شلوغی پدید آمده که هر
کس چیزی می گفت و یکی دو نفر نیز وی را دست انداخته بودند، سود برده و گفتگو با وی
که بسیار پرمدعا نیز بود را به پایان رساندم. درست یادم نیست؛ بگمانم چیزی در این
مایه نیز افزودم:
تا تو کمی بیندیشی، من بروم یک
قهوه بریزم!
به این ترتیب، چنانچه با حزب
نیرومند مارکسیستی ـ لنینیستی سر و کار داشتیم، کم ترین نیازی به واکنش های برانگیخته
و گاه برآشفته از سوی هموندان و هواداران آن حزب نبود و درست در همین زمینه است که
باید بر روی کاستی ها و نارسایی های پیامد سیاست های بورژوا دمکراتیک و سوسیال
دمکراتیک بدرازای بیش از سی سال از سوی حزب توده ایران که واگرایی ناسزاوار
سازمان و پراکندگی بدنه ی حزب، تنها یکی از نمودها و آروین های آن است، باری دیگر درنگ
نمود و برای یافتن سرنخ های کلافی سردرگم کوشید تا بتوان با شکیبایی بایسته، آن ها
را یک به یک گشود.
می توان ادعای رویین تنی،
داشتن سیاست های باریک بینانه و درخشان نمود و با به ریش گرفتن آنچه رهبر دروغگو و
الدنگ رژیم اسلام پیشگان، چندی پیش بر زبان رانده بود، بیش از دیگران، خود را
فریبید؛ ولی، نگاهی حتا سرسری به واماندگی ها، لنگ لنگان در پی رویدادها روان بودن
و از همه برجسته تر: از دست دادنِ قطب نمای «سوسیالیسم دانشورانه» که پیامد سرراست
آن به میخ و به نعل کوبیدن های هر از گاهی در تحلیل هایی آبکی انباشته از خبرهای
رسانه های امپریالیستی، در پیش گرفتن سیاست چشم براه رویدادها ماندن و از چنگ دادن
نیروی پیش بینی بایسته و سزاوار یک حزب تراز نو لنینی است، بروشنی گواه همه ی
کاستی ها و نارسایی های پیامد سیاست های یادشده در بالاست. از گذشته ای دورتر، کمابیش
روشن بود که پیگیری چنان سیاستی به اینجا خواهد انجامید. سایه روشنی از آن را
نزدیک به سه سال پیش، پیش بینی نموده و در کالبد نامه ای پیوستِ ای ـ میل، برای
دبیرخانه ی آن حزب فرستاده بودم. در بخشی از آن، چنین آمده است:
«از دید من، خط مشی
سیاسی حزب که در برنامه نوین آن بازتاب یافته است، دگرگونی چندانی در سنجش با دوره
ی بیست سال گذشته نشان نمی دهد و از چارچوب برنامه ای «سوسیال دمکراتیک»، پا فراتر
نمی گذارد. چنین برنامه ای، پاسخگوی نیاز زمان و بویژه طبقه ی کار و سایر زحمتکشان
ایران نیست و آنجا که درباره ی ”عدالت اجتماعی“ سخن می گوید، بیش تر بسان موتوری
است که گاهی از دور خارج می شود. این برنامه، بگونه ای عمده بازتاب دهنده ی منافع
طبقاتی نیروهای میانگین اجتماعی است.
...
از نقطه نظر سیاسی ... به دام افتادن در کارزارهای این گاهنامه ی ضد توده ای،
مزدور و سرسپرده ی حاکمیت ایران، بیش از هر کس و سازمان و حزبی، دامنگیرِ حزب توده
ایران بوده و همچنان هست ...»۱۱ در
جایی دیگر از همان نامه، یادآور شده بودم:
«یکی از دلیل ها و شاید
نیرومندترین دلیلی که حزب توده ایران، همچنان نتوانسته گریبان خود را از دستِ این
جریان پلید رها کند، در سیاست خود حزب نهفته است که در برخی زمینه های گاه عمده،
همچنان همراستا با "سیاست" فرصت طلبانه ی ”راه توده“ بوده و با آن
همپوشانی (overlap) داشته و دارد. گرچه، روشِ کارِ این جریان پلید را که بنا
به دستور و بسان بُتِ عیّار هر از گاهی به رنگی دیگر درمی آید، نمی توانم براستی
کار سیاسی بشمار آورم. از دید من، در آینده نیز تا هنگامی که حزب به تیزتر
نمودن (صیقل دادن بیش تر) مشی پیکارجویانه خود کامیاب نشده، در همچنان به روی این
پاشنه خواهد چرخید ...»۱۲
برای آنکه تصویری درخور از
جایگاه سیاسی و اجتماعی کنونی حزب توده ایران و جریان مزدور «راه توده ـ پیک نت»
بر بنیاد سمتگیری ها و رویکردهای بازتاب یافته در رسانه های شان جلوی دیدگانِ
خوانندگان بگذارم، ناچارم گروه کوچک و «موش مرده» ای جا خوش کرده زیر نام
«هواداران حزب توده ایران» را نیز به آن دو بیفزایم؛ آنگاه با دامنه ای آمیخته از
"چپ" سوسیال دمکراتیک با سنگینی بیش تر در یک سر دامنه تا گروه نقابدار
«راه توده ـ پیک نت» با گرایش راست وابسته به سرمایه داری امپریالیستی در سرِ دیگر
آن روبروییم که آن گروه «موش مرده»۱۳ در میان شان جای می گیرد؛ گروهی که می کوشد،
نقشی "نیکخواهانه" و میانجیگرانه میان دو همچشم بازی نماید و بیش از
آنکه به حزب توده ایران نزدیک باشد با آن گروه مزدور جیک و پیک دارد.۱۴
با آنچه گفته شد، دو گزینه بیش
تر، پیش روی حزب توده ایران برجای نمی ماند:
الف. یا پیگیری سیاست سردرگم کنونی که همسویی هرچه
بیش تر، همدستی و در فرجام کار، یکدست شدن با آن گروه مزدور را در پی داشته و در روندی
واگرایانه، همان راهی پیموده خواهد شد۱۵ که با آغاز نخستین جنگ جهانی، بیش از یک سده پیش
از سوی بسیاری از حزب های سوسیال دمکرات اروپای باختری با شتاب پیموده شد و برجسته
ترین آروین دردناک آن، زیر پا نهادن «کارگرهمبستگی جهانی»۱۶ به سود کلان سرمایه داری امپریالیست های خودی
بود؛ با این تفاوت بزرگِ تاریخی که در شرایط کنونی میهن به بدبختی کشیده شده مان
که خواهی نخواهی حزب توده ایران نیز در پدیداری و پایداری این شرایط، در کردار
اجتماعی سه دهه کنونی خویش، سهم بسزایی بر دوش دارد، پیگیری سیاست های سوسیال
دمکراتیک، برخلاف آن دوره در اروپای باختری، نه تنها آبی برای طبقه کارگر و دیگر
زحمتکشان میهن مان گرم نمی کند که سرراست به یاری سیاست های نولیبرالیستی
امپریالیستی شتافته و بخشی از آن می شود.
با این همه، یکی شدن سه جریان
رویهمرفته کوچک و کم جان سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی در کالبد حزبی با پیشینه
ی تاریخی در دوره ای کوتاه درخشان را از هر سویه سزاوارتر از شرایط کنونی می بینم؛
به این شَوَند ساده که آنگاه هر آدمی، بهتر جایگاه و کاریای خویش را در برابر چنین
جریانی در می یابد و تا آنجا که به نویسنده ی این نوشتار بازمی گردد با توپخانه ای
باریک زن تر با آن برخورد خواهم نمود و بسیاری نوشته های در بایگانی مانده یا نیمه
کاره ام را که به شَوَند برخی چشم پوشی ها و دندان روی جگر گذاشتن ها از درج شان
خودداری نموده ام تا نیروی کانون گریزی پدید نیاید یا کم تر پدیدار شود را منتشر
خواهم نمود.۱۷
ب. یا بهبود ریشه ای سیاست به سود طبقه کارگر و دیگر
زحمتکشان با انتقاد و انتقاد از خودِ سازنده، آشکار و بی رو دربایستی؛ کوششی
پهلوانانه در روفتن همه ی نشانه های سوسیال دمکراسی ریشه دوانده و جاافتاده در تار
و پود سیاست و سازمان حزب و همراه با آن، بیرون راندن همه ی موریانه های سوسیال
دمکرات از سازمان حزبی، بی هیچ درنگ یا بازاندیشی های ناشایستی چون هماوندی های
خونی و خانوادگی که جایی در یک حزب سیاسی مارکسیستی ـ لنینیستی نمی تواند داشته
باشد.۱۸
این یادداشت که در آن، دانسته از
کنار برخی جُستارهای شایان درنگ دیگری گذشته ام را با گفته ای از فرزانه انقلابی: و.
ای. لنین به پایان می رسانم:
«تنها یک گزینه می ماند: یا ایدئولوژی بورژوایی یا
ایدئولوژی سوسیالیستی. هیچ راه میانه ای نیست (برای آدمی، "سومین" ایدئولوژی
آفریده نشده است؛ و افزون بر آن، در جامعه ای از هم دریده شده با ناهمتایی (تضاد)
طبقاتی، یک ایدئولوژی غیرطبقاتی یا فراطبقاتی هرگز از هستی برخوردار نخواهد بود).
از این رو، کوچک شمردن ایدئولوژی
سوسیالیستی به هرگونه ای، سربرگرداندن از آن به اندک درجه ای به آرش نیرومند نمودن
ایدئولوژی بورژوازی است.»۱۹
با این امید که سیاست و سازمان
حزب توده ایران بگونه ای ریشه ای زیر و رو شده، بهبود یابد؛ وگرنه، در برابر سیاست
امپریالیستی حزب سازی در کشورمان و از آن میان، بگمانم پدید آوردنِ حزب پرِ قیچیِ
«توده ایران» باید به کاری سزاوارتر دست یازید.
ب. الف. بزرگمهر ۲۷ آذر ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ «نگاهی
به مصاحبه علی خاوری»، درج شده در گاهنامه ی اینترنتی «راه توده»، وابسته به «اُم
الفساد والمفسدین»: علی اکبر نوقی بهرمانی (نامور به هاشمی رفسنجانی)، شماره ۵۲۵، ۳۰
مهرماه ۱۳۹۴
۲ ـ مصاحبهٔ «نامهٔ
مردم» با رفیق علی خاوری، «نامه مردم» شماره ۹۸۴، ۲۷
مهر ماه ۱۳۹۴
۳ ـ تنها در یکی از نوشتارها بجای پرداختن به
منش این یا آن و بزرگ و کوچک کردن هایی که روشنگر چیزی نیستند به انگیزه ها و آماج
های نوشتار یادشده در آن گاهنامه ی مزدور پرداخته است؛ انگیزه ها و آماج هایی که
کم تر با برگرفتن و یادآوری دستِکم یکی دو نمونه از گفته های آن «نخاله» و
گواهمندی همراه بوده و بجای آن، گاه بیجا حاشیه رفته است.
۴ ـ برگرفته از یکی از نوشتارهای به پشتیبانی
برخاسته از آن رهبر کهنسال حزبی
۵ ـ همانجا یا یکی دیگر از نوشتارهای به
پشتیبانی برخاسته از آن رهبر کهنسال حزبی
۶ ـ نوشته ی یادشده در گاهنامه ی مزدور «راه
توده» را نوشته ای بسیار بیمایه، انباشته از دروغ و گزافه گویی از هر سویه و
آنچنان سطحی یافتم که اگر شَوَند پیش آمده، در میان نبود، چون بسیاری از نوشته
هایی اینچنین با خواندن یکی دو بند نخست، آن را کنار می نهادم و وقتی برای آن هدر
نمی دادم؛ به همین شَوَند، رو به آن ها که به چنین نوشته ی بی ارزشی واکنش نشان
داده اند، نوشته ام:
«اگر جای کسانی بودم که به
چنین ستیزه های پُلمیک رویهمرفته بیمایه ای کشانده شده اند ...»
اندازه ی خِرَد سیاسی و
اجتماعی نویسنده ی «نگاهی به مصاحبه علی خاوری » را چه علی خدایی یا هر نُخاله ی
دیگری آن را نوشته باشد از همین چند جمله ی زیر می توان دریافت:
«... وقتی اصلاحات و صندوق رای را نفی می
کنید، چگونه می خواهید درکنار مردم حرکت کرده و آنها را آگاه کنید؟ ... ثمره اولش
این که به جای سعید جلیلی، روحانی رئیس جمهور شده و حاکمیتی که می خواست سکان را
از دست احمدی نژاد گرفته و بدست جلیلی بدهد، از هیچ کارشکنی علیه روحانی دریغ نمی
کند و در واقع علیه مردم و رای آنها دریغ نمی کند»؛ گرچه، بخودی خود روشن است که همه ی داستان
را نمی توان، تنها در «اندازه ی خِرَد سیاسی و اجتماعی نویسنده» گنجاند و مزدوری نویسنده که دم خروس
های آن در همان نوشته نیز جا به جا بیرون زده، در هماوندی با آن نقش دارد.
۷ ـ در
اینجا دانسته از واژه ی «روند» سود برده ام؛ می توانستم واژه ی «سیاست» را بجای آن
بنشانم؛ ولی نگاه اندکی باریک بینانه به درونمایه ی نوشته های «خاله زنکی» و «سبزی
پاک کنی» آن گاهنامه ی مزدور از یکسو و به میخ و به نعل کوبیدن های نوشتارهای
«نامه مردم» از سوی دیگر که در این یک نیز کم تر نشانه و هماوندی مشخصی میان سیاست
دوربردی اعلام شده با سیاست های راهبردی دیده می شود، کاربرد واژه ی «روند» را
سزاوارتر می کند.
۸ ـ ناگزیر به شَوَندِ "پایبندی" روزبروز بیش تر نمادین و از درون تهی شده ی حزب
یادشده به «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») و «دادگری اجتماعی» به
سود طبقه کارگر و سایر زحمتکشان در روندی که «سوسیال دمکراسی»، گام بگام و هر روز
آشکارتر از پیش، جایگزین «سوسیالیسم دانشورانه» در سیاست آن حزب شده و ناهمتایی
میان گفتار و کردار را گسترش می دهد.
۹ ـ براستی از راه به در بردنی در کار نیست؛ زیرا گرایش های
نیرومند طبقاتی این لایه های اجتماعی، خاستگاه و "راهنما"ی آن ها در
سمتگیری است؛ افزون بر آنکه چنین جریانی از پشتوانه ی مالی و سیاسی گروهبندی هایی
در حاکمیت رژیم تبهکار اسلام پیشگان نیز برخوردار است.
۱۰ ـ دوچرخه یکی از ابزارهای ترابری همچنان پرکاربرد
در این کشور اروپای باختری است.
۱۱ ـ نکته هایی چند به بهانه ی نوشتار «خشم و استیصال دشمنان از
برگزاری پیروزمند ششمین کنگره حزب توده ایران»، پوشه پیوست در ای ـ میلی به تاریخ ۲۳
فروردین ماه ۱۳۹۲ به دبیرخانه ی حزب توده ایران
بخشی از این نامه، سپس در
نوشتاری با برنام: «... نه حزب طبقه کارگر ایران و نه هیچ نشانه ای از روزبه،
سیامک و دیگر قهرمانان گذشته!» به تاریح هفتم بهمن ماه ۱۳۹۳ در پیوند زیر درج شد:
۱۲ ـ همانجا
۱۳ ـ «موش مرده»، بویژه از این سویه که همه ی مواضع
سیاسی خود را روشن و آشکار بزبان نمی آورد و با آنکه خود را «هوادار حزب توده
ایران» می نامد با گروه مزدور «راه توده ـ پیک نت» جیک و پیک دارد.
۱۴ ـ پرداختن به چند و چونِ نقش میانجیگرانه و
اندازه گیری چگالی "نیکخواهی" این گروه در چارچوب این نوشتار نمی گنجید؛
ولی آنچه برایم روشن است، نقش کمابیش همانند این گروه با آنچه گروه مزدور «راه
توده ـ پیک نت» انجام می دهد، در هرچه بیش تر به «راست» کشاندن حزب توده ایران و
از میان بردنِ اندک پایداری برجای مانده ی نیروهایی در بدنه و شاید رهبری
آن حزب است که برای بازگرداندن و نشاندن قطب نمای «سوسیالیسم دانشورانه» در سیاست
های دوربردی و راهبردی حزب خویش می کوشند.
۱۵ ـ این راه هم اکنون نیز تا اندازه ای
پیموده شده است!
۱۶ ـ آمیخته واژه ی «کارگرهمبستگی جهانی» را
همتراز «انترناسیونالیسم پرولتری» چندین سال پیش ساخته و در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا
افزودم:
همبستگی جهانی طبقه کارگر،
واژه ترکیبی «کارگرهمبستگی» را با افزودن واژه «جهانی» با آن، می توان بجای واژه
از ریشه لاتینی «انترناسیونالیسم پرولتری» به دو صورت بکار برد:
ـ کارگرهمبستگی جهانی
ـ جهان کارگرهمبستگی
۱۷ ـ این هم بدبختی بزرگی در کشورمان است که
کار پربار انجام شده از سوی کسانی دیگر به پای بیکارگان و یاوه گویانی نوشته می
شود که نه از رهبری چیزی می دانند؛ نه از این هنر برخوردارند که نیروهای شایسته و
درخور برای کاری مشخص را بشناسند و برکشند و سازمان دهند؛ نه از توان تئوریک و شم
سیاسی بایسته برای یک گام پیش بودن از رویدادها برخوردارند و نه حتا نیمچه
استعدادی در زمینه ی ویژه ای از خود نشان داده اند که دستِکم بتوان به آن ها
بالید: گونه ای «امامزاده بی مُعجِز»! نکته ای چشمگیر نیز هست که نمی دانم الله
بختکی پدید آمده یا جریانی دیگر در کار است؛ درست بسان بیش تر فیلم های خشن
گانگستری و آدمکشی یا به گفته ی آن ها: «اَکشنِ» یانکی ها که قهرمانان شان «جَک»
نام دارند، بند ناف نمونه های ناکارآی ایرانی را با نام «علی» بسته اند؛ آن یکی که
یک نانوایی را نمی تواند بچرخاند، «رهبر مسلمین جهان» شده که کسی تره برایش خرد نمی
کند؛ دیگری، گویا همواره روی لبه ی هواپیما از این نشست به آن نشست سپر کرده و هیچ
گزارشی از آروین ها و آزمون های آن نشست ها جز آنکه هر از گاهی، آدمی با چشمی
گریان، عطای حزب وی را به لقایش بخشیده تا همچنان سالیانی دراز مفتخر
بماند، در دست نیست؛ و این یکی که نُخاله و بچه پرروی چال میدان تهران از کار
درآمده که تنها هنرش، چیزی را از دل چیزی دیگر درآوردن و سبزی پاک کنی یه شیوه ی
ننه بزرگ های سال های دور ایران با همه ی دلتنگی های شان است ...
همچنین به نوشتار «سرانجام، علی
می ماند و حوضش!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۲ در پیوند زیر بنگرید:
۱۸ ـ چنانچه چنین حزبی قرار است، باشد!
۱۹ ـ برگرفته از متن انگلیسی کتاب «چه باید
کرد؟»، اثر فرزانه انقلابی: و. ای. لنین، برگردان از ب. الف. بزرگمهر
“... the only choice is – either bourgeois or
socialist ideology. There is no middle course (for mankind has not created a
“third” ideology, and, moreover, in a society torn by class antagonisms there
can never be a non-class or an above-class ideology). Hence, to belittle the socialist ideology in any way,
to turn aside from it in the slightest degree means to strengthen bourgeois
ideology.”
“What is to be Done?”, V. I. Lenin, First
published: 1902
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر