در سرزمین های شان، هر روز
معدنی تازه به بهره برداری می رسد و همراه با آن، آلودگی زیست بوم از آب های
زیرزمینی و رودخانه ها گرفته تا هوا، گریز و نابودی جانداران و گاه آدمیانی که
زمین های کشاورزی شان، فرآورده هایی زهرآگین به بار می آورد؛ چون گذشته، دیگر نمی
توانند ماهی بگیرند یا از همه بدتر، ناچار ند زمین های خود را به خداوندان زر و
زور و نیرنگ واگذارند. "خوشبخت" ترین شان، کسانی هستند که در آن معادن
یا بنگاه های وابسته به شرکت های سترگ امپریالیستی به کارهای کمرشکن تن می دهند تا
چرخ زندگی، همچنان بچرخد؛ چرخی که کودکان، بخشی ناگسستنی از آن است؛ نیروی کاری
ارزان که به آن چرخه، آرش و مانشی دوگانه همراه با بیم و امید می بخشد:
کودکان رنج با خوشبختی های
کوچک شان که گاه بگونه ای نسنجیدنی، بزرگ تر از بزرگ ترین خوشبختی های کودکانی از
گونه ی دیگر است ...
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ دی ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر