ما
را نتوان پخت که ما سوخته ایم
آتش
نتوان زد که برافروخته ایم
ما
را نتوان شکست آسان ای دوست
هرجا
که دلی شکست، ما دوخته ایم
دست
و لب و جان، بدون دل ما را هیچ
جز
دل همه را به مفت بفروخته ایم
چون
مهر کسی خرج دل ما بشود
در
قلک دل سکه ای اندوخته ایم
ما
خسرو و شیرین نشناسیم به عشق
از
عشق نکات دیگر آموخته ایم
از
عشق همین نکته کفایت ما را
وجدان
و شرف به عهد نفروخته ایم
از
بیدل دهلوی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر