پیش ترها چیزی نوشته بودم با برنام
«شکمباره های نوکیسه، جامعه ی مرغ و خروسی در پوشش دین و مذهب خواستارند!»* که تصویر یک خروس با شماری مرغ و جوجه، پیوست آن
بود. «نخودِ آش» که همیشه ناسزا روی نوک زبانش است و هر از گاهی مرا نیز وادار می
کند تا چیزی ناسزاآمیز بنویسم تا آن را دید، گفت:
این چه عنوانیه که گذاشتی؟! مادر....
.. جامعه ی خروس های بی مرغ می خوان نه جامعه ی مرغ و خروسی ... مگه خودِ سگ مذهب
شون چند تان که اسمش رو جامعه ی مرغ و خروسی گذاشتی؟! خودشون که هر کدوم چهار تا
عقدی و تا دلت بخواد، صیغه و این حرف ها زیر سر دارن ... پول هم که دیگه واسه شون
علفِ خرسه ... تازه اون به اصطلاح مرغا رو هم که اینور اونور صادر می کنن. دیگه چی
می مونه واسه ی این خروس قندی های جامعه ی چندین میلیونی؟! [واپسین جمله را همراه با
شکلکی ناخوشایند و با فشار بیش تر روی هر واژه بر زبان می آورد!] ...
هرچه کوشیدم به وی حالی کنم که
آماج آن برنام از «جامعه ی مرغ و خروسی» همین است که می گویی، گوشی شنوا نداشت که
نداشت.
این تصویر را که دیدم
(تصویر پیوست)، یاد سخنان وی و خروس قندی های جامعه ی چندین میلیونی افتادم؛ ولی این
نوشته و برنامش را دیگر نشانش ندادم؛ وگرنه، چیزی در این مایه می گفت:
دیدی با اون سوادت، هیچی نمی
فهمی؟! دیدی، حق با من بود؟!
ب. الف. بزرگمهر ۱۱ بهمن ماه ۱۳۹۴
* «شکمباره های نوکیسه، جامعه ی مرغ و خروسی
در پوشش دین و مذهب خواستارند!»، ب. الف. بزرگمهر، هشتم آبان ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر