اینجا کردستان است. کجای آن،
روشن نیست و مگر تفاوتی هم می کند؟! جنگ است؛ جنگی ناجوانمردانه و گرگ منشانه،
میان گرگ هایی خرد و کلان از همه رنگ ... و اینجا تا همین چندی پیش، خانه ای بوده
است با ده ها آرایه و آویزه به در و دیوار آن و گوشه هایی دنج برای بازیگوشی های کودکانه
... بخت با آن ها یار بوده است که گلوله ی توپ دیوار را شکافته و بیگمان جایی
بیرون از چارچوب اتاقی که دیگر اتاق نیست، ترکیده است؛ وگرنه، آن دیوارها اینگونه
استوار برجای نمی ماندند:
خوشبختی کوچکی در میان بدبختی
بزرگ تر، دامنگیر بسیاری از مردم از پیر و جوان و زن و مرد و کودکانی که بیش از
همه قربانی جنگ می شوند؛ چه آن ها که می میرند و بگونه ای، شاید خوشبخت تر از دیگر
کودکانی هستند که آوار جنگ را تا پایان زندگی خود بر دوش خواهند کشید؛ آواری
خراشنده ی روح و جان!
نابود باد جنگ! مرگ بر امپریالیست
های تشنه به هر چیزی از آب و خاک و نفت گرفته تا نیروی کار و جان آدمی!
مرگ بر مزدوران منطقه ای شان
از شیخک ها و خرسک های کون گنده ی عرب گرفته تا «ناتان یابو» و «رَجَب طیّب» با
نامی زشت، یادآور آن لات بی آبروی چاله میدان تهران!
مرگ بر رژیم اسلام پیشگان فرمانروا
بر ایران که بی جنگ نیز بدترین و نارواترین کارها و تبهکاری ها را بر ضد مردم
ایران و بویژه توده های سترگ تنگدست شده ی آن روا داشته اند!
مرگ بر همه ی آن ها که از کره
زمین، دوزخی ساخته اند!
ب. الف. بزرگمهر نهم بهمن ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر