برگرفته
های زیر، چشمگیرترین سخنان مردکی خشک مغز با پیشینه ای ناروشن و بگمان نیرومند،
وابسته به جریان پلید «حُجتّیه» در نشستی با برنام«بررسی رابطه ولایت مطلقه فقیه
با دموکراسی» در مشهد است:
«... دروازه مردم
سالاری که در این نظام باز شده، بسیار وسیع است ... انگلیس وارد میدان شده است ... باید از ورود
کسانی که در صورت انتخاب شدن مواضعی اتخاذ می کنند که منجر به تضعیف رهبری شود،
جلوگیری کرد ... ظالمانه ترین حکومت ها دموکراسی غربی است زیرا در آن حکومت، ماهیت
جامعه را برای انطباق با تئوری دموکراسی تغییر داده اند و جامعه مدنی را که در آن
جریان ها به جای انسان ها حق رأی دارند، شکل داده اند ... ولایت فقیه مردم
سالاری واقعی است زیرا هم اصل ولایت فقیه عین مردم سالاری است و هم مکانیزم اجرایی
آن نیز بر پایه رأی مردم است ... در جامعه اسلامی مردم تحت حکومت
معصوم (ع) هستند و در زمان غیبت که مردم به معصوم (ع) دسترسی ندارند، حق دارند
مصداق نیابت وی را تشخیص دهند ... بر اساس اصل ولایت فقیه، رجحان
ولایت با فقیهی است که با اقبال مردمی روبرو باشد، هر چند اعلم و افقه نباشد و این
نقش مردم سالاری را نشان می دهد.»۱ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
شاید نیازی به بازگویی و بررسی تک تک یاوه گویی های وی که هم خود را به خریّت زده و هم بدتر از آن، مردم را خر پنداشته، نباشد؛ آنچه روشن است، ناخشنودی وی از روزنه ای است که مردم هنوز از راهِ آن، دمی برمی آورند و رژیم تبهکار اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان را که نه جمهوری به آرش راستین و نه اسلامی به مانش عُرفی و شناخته شده ی آن نزد توده های مردم ایران است به چالش می کشند؛ روزنه ای که در سراشیبی شکست انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و بویژه پس از دستبرد رهبر دروغگو، نابکار و الدنگ در «اصل ۴۴ قانون اساسی» به سود کلان سرمایه داران جهان و ایران، روز بروز تنگ تر شد و همچنان می شود. یاوه های بر زبان آمده از سوی این مردک با همه ی ناهمتاگویی هایش، خود نشانه ای از آن است.
شاید نیازی به بازگویی و بررسی تک تک یاوه گویی های وی که هم خود را به خریّت زده و هم بدتر از آن، مردم را خر پنداشته، نباشد؛ آنچه روشن است، ناخشنودی وی از روزنه ای است که مردم هنوز از راهِ آن، دمی برمی آورند و رژیم تبهکار اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان را که نه جمهوری به آرش راستین و نه اسلامی به مانش عُرفی و شناخته شده ی آن نزد توده های مردم ایران است به چالش می کشند؛ روزنه ای که در سراشیبی شکست انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و بویژه پس از دستبرد رهبر دروغگو، نابکار و الدنگ در «اصل ۴۴ قانون اساسی» به سود کلان سرمایه داران جهان و ایران، روز بروز تنگ تر شد و همچنان می شود. یاوه های بر زبان آمده از سوی این مردک با همه ی ناهمتاگویی هایش، خود نشانه ای از آن است.
در
اینجا کاری چندان به دمکراسی باخترزمین که به هنگام خود، پیشرفتی در شیوه های
فرمانروایی و کشورداری در اروپای باختری و سپس برخی دیگر جاهای جهان بشمار می آمد
و از دوران پیدایش انحصارهای دیوپیکر سرمایه داری و پا نهادن سامانه ی سرمایه داری
به پله ی «سرمایه داری امپریالیستی»، هر روز آب رفته و در دوران هستیِ نخستین کشور
کارگران و زحمتکشان جهان و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، ناچار به بزک کردن چهره ی
خویش بود، ندارم؛ ولی آیا مردک با بر زبان راندن «جامعه مدنی ... که در آن جریان
ها به جای انسان ها حق رأی دارند ...»، خود و رژیم ایلخانی «ولایت فقیه» را بیش از
پیش ریشخند نمی کند؟
از گفته
های این خرسِ قطبی ره گم کرده در ایران، چنین برمی آید که در "گزینش"
های دوره ای مجلس فرمایشی و ریاست جمهوری که جز برگماری مُشتی بوزینه ی بله
قربانگو و «گزینش میان سگ زرد یا شغال» بیش نیست و دستچین نمودن «خُمرگان خَمّار»۲ نیز دنبالچه و افزونه (زائده) ای بر آن هاست، «انسان
ها حق رأی دارند ...» و از «شورای نگهبان واپسگرایی و تاریک اندیشی»، «نظارت
استصوابی» و زبان بریدن های پس از بر زبان آمدن چیزهایی ناخوشایند رژیم، نشانه ای
نیست! از دید وی، دمکراسی بر بنیاد آزادی (حتا نسبی!) حزب های سیاسی، نه
تنها جریانی خوشایند نیست که بس فراتر از آن: «رجحان ولایت با فقیهی ... که با
اقبال مردمی روبرو باشد، هر چند اعلم و افقه نباشد، ... نقش مردم سالاری را نشان
می دهد»!
وی که
هنوز دل آن را ندارد که بجای واژه ی «مردم»، واژه ی زشت و زننده ی «عوام النّاس»
را بنشاند، خواهان رژیمی است که در آن یک یا چند «بزرگ نشانه ی خدا» (آیت الله
العظمی) در تاریکخانه ای دور از دیدگان مردم، رهبر بتراشند و بر چکاد «عوام النّاس» بنشانند؛
رهبری که باید «اعلم و افقه» باشد؛ ولی خدای نکرده، استغفرالله، نه از گونه ی زنده
یاد حسینعلی منتظری! رهبری که چندان نیازی به «اقبال مردمی» نیز ندارد؛ گرچه،
«رجحان» بر بودن است!
به
این آخوندِ خرپندار باید گفت:
مردک!
انگلیس تازه وارد میدان سیاست ایران نشده است؛ آن کشور از دوره ی فتحعلی شاه قاجار
و شاید پیش از آن، در میدان سیاست ایران بود و پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نیز نه تنها
از نقش آن کشور امپریالیست در میهن مان کاسته نشده که بس افزوده نیز شده است؛ به
چنگ آوردن دم و دستگاه دیوانسالاری رژیم پادشاهی از سوی اسلام پناهان و اسلام پیشگانی
که نه تنها نقشی در زمینه سازی انقلاب توده ای و خلقی ایران نداشتند که با
سازشکاری های پشت پرده با «یانکی» ها و انگلیسی ها از همان نخست، زمینه های شکست
آن را فراهم آوردند، خود نشانه و گواهی روشن بر آن است؛ تا آنجا که جنگ و جدالِ کنونی
میانِ گرگان و شغال ها و کفتارها و گرازها و بوزینگان از بالا تا پایینِ هرم
فرمانروایی رژیم اسلام پیشگان، بیش از پیش، همچشمی و همزمان همکاری میان امپریالیست
های کهنه کار انگلیسی و امپریالیست های «یانکی» برای سرکوب توده های مردم ایران و
چپاول بی پیشینه ی تاریخی دارایی ها و درآمدهای کشورمان را بازمی تاباند و به
نمایش می نهد؛ نمایشی تلخ و ریشخندآمیز که در آن، نه تنها توده های هست و نیست از
دست داده ی ایران، جایی ندارند که نشانه هایی روشن از بایستگی بر هم زدن آن،
بزیر کشیدن آن الدنگِ ورشکسته ی اندرزگو و سرنگونی رژیمی ضد ملی، ضد خلقی، ضد
زندگی و آفرینندگی و برباددهنده ی ایران را دربردارد؛ رژیمی ضد تاریخی که از هنگام
سرنگونی آن، نزدیک به هفت سال می گذرد و چون میوه ای از درخت زندگی افتاده، هر روز
بیش تر می گندد و پیرامون خویش را به گند می آلاید.
ب. الف. بزرگمهر
ششم اسپند ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ احمد علم الهدی، «نشست بررسی رابطه ولایت مطلقه فقیه با
دموکراسی» در مشهد، «ایرنا»، پنجم اسپند ماه ۱۳۹۴
۲ ـ واژه ی از ریشه عربیِ «خَمّار» به آرش «می فروش» یا «باده
فروش» است؛ در اینجا، باده ای که برای گیج و گول نمودن توده های مردم به فروش
نهاده اند، همانا اسلامی دست پرورده و دلخواهِ «شیطان بزرگ» و همدستان انگلیسی آن
هاست. واژه ی «خُمره» نیز همانا «خُبره» ای انباشته از باده ای آسمانی ریسمانی است
که با هر بار دهان گشودن، مردم را خنگ و منگ می کند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر