در پی شیر و ببر و خرس و گراز و گرگ، اینک نوبت کفتار
و روباه و شغال و جوندگان کوجک است که شکم شان را برای تکه ای هرچند کوچک از شکار یا
حتا ناخنکی به آن، صابون می زنند.
فدریکا موگرینی، در پی دیداری با وزبران امور خارجی
کشورهای هموند «اتحادیه اروپا» از آن میان گفته است:
«بسیار مهم بود که ببینیم
اعضا در مسیر، اهداف، نیتها و تدارک کارهایی که با ایران میکنیم، همنظر هستند.»۱
بخوبی روشن است که در پی شیر و ببر و خرس و گراز و گرگ، اینک
نوبت کفتار و روباه و شغال و جوندگان کوچکی است که شکم شان را برای تکه ای هرچند
کوچک از شکار یا حتا ناخنکی به آن، صابون می زنند. هرچه نباشد، آن ها نیز دستِکم
بر روی کاغذ، هموند آن اتحادیه بشمار می روند.
با
این همه، آخوند پفیوز امنیتی در پی ریخت و پاش های سرمایه های آزادشده ی ایران در
کالبد قراردادهایی ضدملی و زنهارخواهانه که بی هیچ گمان و گفتگو با پولشویی
ها و دله دزدی ها و جابجایی سرمایه هایی کلان به بانک های باخترزمین نیز همراه بوده،
در همایشی با نام ریشخندآمیز «همایش ملی اعتدال، زنان و توسعه» از آن میان، گفته
است:
«نگاه برخی به دنیا
افراطی است و معتقدند نباید به همه اعتماد کرد. نباید به غریبهها و به آن طرف میزیها اعتماد صد در صد کنیم؛
در حالی که هر چیزی اعتدالی دارد.»۲ گفته ای که ناخودآگاه مرا به یاد آن کارگر خودنما
در معدن می اندازد که ماجرایش را به مناسبتی دیگر، پیش تر نوشته ام؛ بخشی از آن را
در اینجا می آورم:
«... نوبت پرسش ها فرا رسید؛ کم و بیش سکوت بود و اینگونه که بر می آمد
کسی پرسشی نداشت! شاید خستگی چرخیدن در معدن همراه با گرمایی که دم بدم افزایش می یافت،
سبب شده بود که بیش تر بازدیدکنندگان در اندیشه ی پناه بردن به دفتر نه چندان بزرگ
معدن و پنکه ی سقفی آن باشند تا بودن در میان گروه کارگرانی که با نگاه های زُل به
آنها چشم دوخته بودند. ناگهان کسی از آن میان با اشاره به جعبه ی مغزه ای که بیش
تر بخشی خرد شده از سنگ را دربر داشت، پرسید:
آیا ”ریکاوری“ (بازیافت = recovery) «کُر»ها (مغزه = core) به صد در صد هم می رسد؟ پرسشی بود کم و بیش
پیش پا افتاده، بیش تر برای تهی نبودن عریضه و شاید برای خودنمایی! خود را برای
پاسخ آماده می کردم که یکی از حفّارها، آدمی پرمدعا که تا آن هنگام چندین بار با
ندانمکاری هایش بخش حفّاری را با دشواری هایی روبرو نموده بود، به سخن در آمد:
بله آقا؛ از آنهم بیشتر!
ناگفته نگذارم که کارگران حفاری با واژه های بیگانه ای
چون core و recovery آشنا هستند. نمی دانم چند ثانیه یا شاید صدم ثانیه گذشت. مانده بودم که
چگونه با سخن نسنجیده ی کسی که با حساب و درصد آشنایی چندانی نداشت، برخورد کنم؛
از کنارش بگذرم یا آنکه چیزی برای ماسمالی آن بگویم ... ولی کار ساده تر از آن پیش
رفت که می پنداشتم و جُستاری شد که پس از آن خستگی را از تن آن گروه، دستِ کم تا
اندازه ای بیرون آورد و شاید گرمای تن شان را نیز فروکاست. کسی از آن گروه کم و بیش
بزرگ، از آن پشت، آهسته ولی بگونه ای که بگوش همه رسید، گفت:
آره! مگر اینکه مال خودت را هم رویش بگذاری!»۳
اکنون از این آخوند نادانِ پاچه ورمالیده که برای نمایش یک
نمودار اقتصادی ساده جلوی دوربین تلویزیون، پنج شش نفر از پشت و کنار و شاید حتا
زیر ردای ریشخندآمیزش ناچار به راهنمایی وی می شوند، باید پرسید:
مردک! مگر اعتماد بیش از صد در صد یا حتا صد در صد هم
داریم؟! حتا چنانچه میان زن و شوهر که نزدیک ترین هماوندی و یگانگی میان دو آدم در
جهان نامیده شده، چنانچه اعتمادی کمابیش ۷۰ درصد پابرجا باشد، برای ساختن یک زندگی
رویهمرفته خوب و آرمانی یا به گفته ی کودنی چون تو: «اعتدالی» بس است! کاری به آن گروه
واپسگرا که همراه با پاچه ورمالیده های دیگری از گونه ی خودت، جنگ و ستیزی بیش تر
زرگری برای بازار گرم کنی برگماری های تازه زیر برنام ریشخندآمیز: «انتخابات» آغازیده
ای، ندارم؛ ولی آیا اعتماد صد در صد، حتا اگر مال خودت را هم رویش ننهاده باشی
را می
توان «اعتدالی» خواند؟! مغز خر که نخورده ای انشاء الله؟!
گرچه، خورده یا نخورده اش دوگانگی چندانی برای تو و دیگر همپالکی هایت در آن «زهدان
اجاره ای» یا آن مردک الدنگ و دیگر «مفسدین فی الارض» ندارد؛ تنها پول و پله ای در
کار باشد، قربتاً الی الله!
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ برگرفته از تارنگاشت وابسته به
وزارت امور خارجی «یانکی ها»، ۱۸ بهمن ماه ۱۳۹۴
۲ ـ برگرفته از تارنگاشت «انتخاب»، ۱۸ بهمن ماه ۱۳۹۴
۳ ـ «... مگر اینکه آقا ولی از خودش مایه گذاشته
باشد!»، ب. الف. بزرگمهر، ٢٣ اسپند ماه ١٣٩٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر