سلام خوابِ زمستانِ از بهار تهی!
سلام بسترِ از لمس دست یار تهی!
سلام آینه های اسیر گمراهی!
سلام ای همه ی تنگ های بی ماهی!
سلام ای همه ی دشت ها! ملخ زده اید
سلام ای همه ی آب ها که یخ زده اید
سلام ای همه ی سفره ها! عجین شده اید
گرسنه اید ولی مست هفت سین شده اید!
سلام سبزه که از طرح وهم سبز پُری!
نشسته ای که مرا از درخت ها بِبُری
سلام ای همه ی سکه های پست دو رو!
((که شیر و خط بکنم توی بادها؟)) ... ـ تو بگو!
سلام ای همه ی سال ها که مار شدید
به این بهار پر از خستگی دچار شدید
سلام ای همه ی بی بهار ها! چه خبر؟
و آااای! مانده ی در انتظارها! چه خبر؟
شنیده ام که کسی بیقرار می خواند
دلش خوش است که از نوبهار می خواند!
شنیده ام که کسی از ترانه پر شده است
دلش خوش است که از عاشقانه پر شده است
شنیده ام که کسی رَخت نو به تن کرده
دلش خوش است که از هیچ پیرهن کرده
شنیده ام که کسی بی بهانه می خندد
دلش خوش است که بی آشیانه می خندد!
...
سلام ای همه ی بی بهارها! دلتان
و آااای! مانده ی در انتظارها! دلتان
سلام مثل خودم ها! نخورده مست شدیم
که خنده بر لب ما نیست، غم پرست شدیم
اشرف گیلانی
سلام بسترِ از لمس دست یار تهی!
سلام آینه های اسیر گمراهی!
سلام ای همه ی تنگ های بی ماهی!
سلام ای همه ی دشت ها! ملخ زده اید
سلام ای همه ی آب ها که یخ زده اید
سلام ای همه ی سفره ها! عجین شده اید
گرسنه اید ولی مست هفت سین شده اید!
سلام سبزه که از طرح وهم سبز پُری!
نشسته ای که مرا از درخت ها بِبُری
سلام ای همه ی سکه های پست دو رو!
((که شیر و خط بکنم توی بادها؟)) ... ـ تو بگو!
سلام ای همه ی سال ها که مار شدید
به این بهار پر از خستگی دچار شدید
سلام ای همه ی بی بهار ها! چه خبر؟
و آااای! مانده ی در انتظارها! چه خبر؟
شنیده ام که کسی بیقرار می خواند
دلش خوش است که از نوبهار می خواند!
شنیده ام که کسی از ترانه پر شده است
دلش خوش است که از عاشقانه پر شده است
شنیده ام که کسی رَخت نو به تن کرده
دلش خوش است که از هیچ پیرهن کرده
شنیده ام که کسی بی بهانه می خندد
دلش خوش است که بی آشیانه می خندد!
...
سلام ای همه ی بی بهارها! دلتان
و آااای! مانده ی در انتظارها! دلتان
سلام مثل خودم ها! نخورده مست شدیم
که خنده بر لب ما نیست، غم پرست شدیم
اشرف گیلانی
برنام را از متن سروده برگزیده
ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر