«... اجازه ندهید من سفره دل پرخونم را باز کنم، ولی با این وجود با عدد و رقم میتوانم بگویم که صددرصد اعتبارات صداوسیما پرداخت شده است و میزان بودجه سال ۹۵ این سازمان از سال ۹۴ هم بیشتر شده است ... من صبحها سعی میکنم تا برنامه رادیویی پیک بامدادی را گوش کنم، اما گویی این برنامه، پیک منفی است که صبح اول صبح به مردم میدهند ... تهیهکنندگانی هم هستند که ما به آنها توصیه میکنیم، منافع ملی را پیگیری کنند.»
گفته های محمد باقر نوبخت، طوطی دولت زهدان اجاره ای، «ایلنا»، ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۴
ناگفته های طوطی دولت زهدان اجاره ای:
گفته های محمد باقر نوبخت، طوطی دولت زهدان اجاره ای، «ایلنا»، ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۴
ناگفته های طوطی دولت زهدان اجاره ای:
ما به بسیاری از مردم، حقوق های هفت هشت ماه عقب مانده
شان را پرداخت نکرده ایم؛ ولی دهان گل و گشاد شما را شیرین تر کردیم که مردم را
خوشحال و شنگول نگهدارید؛ البته به اندازه و نه آنچنان که خدای نکرده کار دست ما
بدهند. منافع ملی در خرید و فروش است؛ هرچه دستمان بیاید می خریم و می فروشیم. کار
دیگری هم نیاموخته ایم. خوب! وظیفه ی آن تهیه کنندگان روشن است دیگر! باید برنامه
هایی فراهم کنند که خرید و فروش را میان مردم تشویق کند و هرکس هم که نتوانست چیزی
بفروشد، گناه را به گردن خودش بیندازد ... برخی از شما شاید یادتان نباشد؛ ما هم
از زبان دیگران شنیده ایم. چون آن زمان که جنگ بود، ما در «ینگه دنیا» درس می
خواندیم و گاه گداری هم میخ اسلام را اینجا و آنجا می کوبیدیم. یکی از حاج آقاها
رحمت الله با آب و تاب می گفت که درست همان وقت که خبر شهید شدن نوجوانی را به خانواده
اش در یکی از روستاهای گیلان رسانده بودند و زن و مرد و پیر و جوان، کار در
شالیزار را رها کرده، گریه و زاری می کردند، پاسداران به آنجا ریختند و به آن ها
توپیدند که فرزند شما الان در بهشت با حوریان محشور و همدم است؛ برای چه گریه و
زاری می کنید؟! نمی دانم کدامیک از آن ها بود که خود پیشگام شد و بشکن زنان می
خواند و پای می کوبید که:
«ترکش به قلبش خورده، ایشالا مبارکش باد!» ...
حالا شما هم باید همین را سرمشق قرار دهید و برنامه های
خوب و خوشحال کننده برای مردم فراهم کنید؛ نه آنکه هر روز زیر پای دولت را خالی کنید
و خدای نکرده، قلب مردم را بلرزانید. برای شما تصویر این پسر را به عنوان نمونه آورده
ام که ببینید:
خیار و میوه و پیاز باغ خودشان را آورده در کوچه ی روستای
خودشان می فروشد. باید به این پسر آفرین گفت که رمز و راز کار خرید و فروش را از
همان بچگی فرامی گیرد و تا پایان زندگی بکار می بندد؛ درست مانند همگی ما در
کابینه ی دکتر حجت الاسلام روحانی که شبانه روز در حال خرید و فروش چیزی هستیم؛ از
دکل و چاه نفت گرفته تا خاک کشاورزی و ... (اندکی مکث همراه با بع بع!) حالا خدای
نکرده، استغفرالله یک موقع سهوا تکه ای از سرزمین ایران را هم فروختیم (اندکی مکث)
... پیش می آید دیگر! آدم که کار می کند، اشتباه هم می کند
ب. الف. بزرگمهر ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۴
زیرنویس تصویر از زبان پیرمردی روستایی:
پسر جان! آن چند تا خیار و میوه و پیاز باغ خودمان را می
آوری به خودمان می فروشی؟! عجب پسر خوبی هستی تو! حالا بساطت را از جلوی چشم ما
بردار و ببر جای دیگر پهن کن ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر