مردی را
علت قولنج افتاد. تمام شب از خدای
درخواست كه بادی رها
كند و چون سحر آمد از خویشتن نومید
گشت و دست از
زندگی شست؛ پس تشهّد كرد و می گفت:
بار خدایا!
بهشت را نصیب من
فرمای!
یكی ازحاضران گفت:
ای نادان
از سر شب تا
به حال تقاضای بادی داشتی، پذیرفته نیامد؛ چگونه تقاضای بهشت كه وسعت آن
به اندازه ی آسمان ها و زمین است
از تو مستجاب گردد؟
جاودانه عُبید زاکانی
برنام از آنِ من است.
ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر