«... تدریجاً موضوع
را به این خواهند کشاند که چرا اصلاً نیروی قدس تشکیل شده؟ چرا سپاه تشکیل شده
است؟ چرا باید سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی طبق قانون اساسی، چرا باید با اسلام
تطبیق پیدا کند؟ شما وقتی در مقابل دشمن درحالیکه میتوانید ایستادگی کنید، عقبنشینی
کردید، دشمن جلو میآید و متوقف نمیشود. این همان چیزی است که بارها عرض کردهام.
این تغییر سیرت جمهوری اسلامی است. ممکن است صورت باقی بماند ولی از محتوای خود بهکلی
تهی شود. دشمن این را میخواهد. اگر جمهوری اسلامی و ملت ایران میخواهد بنا بر
این این تحلیل دشمنخواسته ـ تحلیلی که آنها در اذهان نخبگان و افکار عمومی ملت
تزریق میکنند ـ از شر آمریکا راحت شود، باید از محتوای جمهوری اسلامی و اسلام دست
بردارد؛ از مفاهیم اسلامی و امنیت خود باید دست بردارد.»
برگرفته از گزارش «حضور و سخنرانی رهبر انقلاب در
حرم مطهر رضوی»، یکم فروردین ماه ۱۳۹۵
داشتم گزارش سخنرانی «آقا بیشعور نظام» در بارگاه امام
رضا را می خواندم که سر و کله ی «نخود آش» پیدا می شود و وادارم می کند تا گزارش
را دوباره برایش بخوانم؛ از واژه های جویده جویده و نواهای دوره ی غارنشینی آدمیان
نخستین که گاه از ته گلویش بیرون می آید، درمی یابم که برانگیخته شده و بگمان، کار
بجای باریک خواهد کشید. به جمله های برگرفته در بند بالا که می رسم از خشم می ترکد
و برآشفته می گوید:
این مردک .. .... انگار فیوزش پریده یا باز هم خودش را به
خریّت می زند؛ تغییر سیرت یعنی چه؟! کار از این حرف ها مدت هاست گذشته و به بی
سیرتی کشیده شده ... بچه ی زنازاده ای هم به دنیا آمده و صدای زرزرش را همه می
شنوند ... تازه زنازاده ی دیگری هم در راه است ... کدام محتوای جمهوری اسلامی و
اسلام؟ کدام مفاهیم اسلامی؟ این ها را که یک به یک گاییده اند ... مگر آن یکی از «اسلامِ
آمریکایی»۱ نگفته بود؟! اینکه
بدتر از آن است ... گذشته ها تنها «اسلامِ انگلیسی» بود؛ چشم مان به جمال اسلام
آمریکایی هم روشن شد ... پس و پیش مان از خُرد و کلان را یکی کرده اند و این مردک
باز هم آسمان ریسمان سر هم می کند ... داستان آن مغول۲ که چندوقت پیش برایت خواندم، یادت مانده که ...
حالا دو تا و شاید هم بیش تر شده اند ... آمدیم
ابرویش را درست کنیم، چشمش را هم کور کردیم۳ ...
ب. الف. بزرگمهر دوم فروردین ماه ۱۳۹۵
پی نوشت:
۱ ـ خمینی
از این زبانزد، بگونه ای عامی بهره میگیرد. وی «اسلام آمریکایی» را دربردارنده ی موردهایی
چون «اسلام اشرافیت»، «اسلام ابوسفیان»، «اسلام ملاهای کثیف درباری»، «اسلام مقدس
نماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی»، «اسلام نکبت و ذلت»، «اسلام پول و زور»،
«اسلام فریب و سازش و اسارت»، «اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنهها» می داند. وی این زبانزد را در برابر «اسلام ناب
محمدی»، «اسلام پابرهنگان و محرومان» مینهد.
برگرفته از «ویکی پدیای پارسی» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
۲ ـ
منظور وی این داستان از جاودانه عُبید زاکانی
است:
زنی و پسرش در صحرایی به دست تُركی افتادند. هر دو را بگایید
و برفت. مادر از پسر پرسید كه اگر
ترك را بینی، بشناسی؟ گفت: در زمان مجامعت رویش از طرف تو بود؛ تو او را زودتر
بشناسی.
۳ ـ این
«نخود آش»، آن هنگام که جوان تر بود، می پنداشت که اگر انقلاب بهمن ۵۷ پا بگیرد و
توده ی زحمت از زندگی بهتری برخوردار شود، اسلام هم بال و پر می گرفت و آرزوی
نخستین امام شیعیان نیز برآورده می شد؛ اکنون نیز تا اندازه ای همانگونه می
اندیشد. چکار باید کرد؟ آدمی از نسل گذشته است و کمابیش پیرمردی بشمار می آید؛ گرچه
کهنه اندیش نیست و دلی جوان و سرزنده دارد. با این همه به چشمانش که می نگری، گویی
خون می گرید. جای برخی نقطه چین ها را نادیده بگیرید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر