ما
نه تنها با دولت خیانتکار «زهدان اجاره ای» که با رژیمی خیانت پیشه و تن داده به
نوکری امپریالیست ها سر و کار داریم که گویی به نمایندگی از سوی خداوندان کلان
سرمایه ی جهان، در کار چپاول میهن مان به سود آن هاست و خود نیز در این میان، سهمی
دریافت می کند!
نوشتار
زیر از آن هفت ماه پیش است و با آنکه کمابیش همه ی آن را نوشته بودم به شوند یاد شده
در متن از واپسین ویرایش ها و درج آن خودداری ورزیدم.
اکنون
که «برادر بَرَک حسین اوباما» به بهانه ی اینکه «برخی کارها
و سیاستهای دولت ایران همچنان تهدیدی بیش از اندازه و غیر معمول برای امنیت ملی،
سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا بشمار می رود»۱، دستور اجرایی آنچه «وضعیت اضطراری ملی»۲ به پارسی برگردانده شده را به مدت یکسال دیگر دستینه
نموده و حتا وزارت دادگستری آن کشور، خودسرانه ـ یا شاید با توافقی پنهانی با رژیم
اسلام پیشه ـ پول کلانی از دارایی های برباد رفته ی مردم ایران را به سود بازماندگان
ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برداشت نموده، درج این نوشتار را سودمند می دانم.
همانگونه
که رویدادهای از یکسال گذشته تاکنون نشان داد و هم اکنون نیز سیاست های امپریالیستی
بویژه از سوی امپریالیست های «یانکی» بگونه هایی دیگر و از آن میان، بند کردن به
چند آزمایش موشکی در محدوده ی سرزمین ایران با آماج از توش و توان انداختن توانایی
های نظامی ایران، گواه است، زیر بار ننگین ترین قراردادهای تاریخ ایران رفتن از
سوی رژیمی ضدِ ملّی و سرسپرده به کشورهای امپریالیستی، نه تنها کم ترین دستاوردی
برای مردم ایران نداشت که سرافکندگی تاریخی دیگری برای ایران و ایرانی رقم زد؛ خیانت
ها به اندازه ای بزرگ بوده و هستند که همه ی دست اندرکاران آن از رهبر دروغگو و
نابکار گرفته تا دیگر مزدوران را سزاوار به دار آویخته شدن یا سپردن به چوبه ی تیرباران
نموده است. کاریایی که در نخستین بختی بدست آمده، باید به انجام برسد! تنها
"دستاوردی" که آن قراردادهای ننگین در پی داشت، بازگشایی مشروط حساب
های بانکی میلیاردی برخی از سردمداران تبهکار از سوی امپریالیست ها بود و بس!
همانگونه که گواه بودیم، همان بخش ناچیزی از سرمایه های "آزاد شده" ی
ایران نیز گروگان خریدهایی ناشایست و نابایست از کشورهای امپریالیستی بودند و
همچنان خواهند بود.
با
این همه، هم اکنون دور تازه ای از سیاه بازی ها و مخالف خوانی های دروغین در هرم
رهبری و پیرامون آن پی گرفته می شود که گرچه از زمینه ی کمرنگ طبقاتی نیز برخوردار
است، بیش از پیش، جنگ و ستیز گرگ منشانه و چنگ و دندان نشان دادن های کلان دزدان اسلام
پیشه بر سر سهم بیش تر از چپاول های تازه ی درآمدها و دارایی های ملی ایران و پاسداری
از جایگاه خویش در هرم حاکمیت را به نمایش می نهد. خیانتکاران در این میان، گامی
فراتر برداشته و کار را به آنجا رسانده اند که در قراردادهای تازه ی نفتی، گویا
واگذاری ذخیره های زیرزمینی نفت به کارتل ها و تراست های نفتی امپریالیستی نیز پیش
بینی و شاید تاکنون دستینه نیز شده باشد!
همانگونه
که فرجام آن قراردادهای ننگین و فراقانونی، گواه دست داشتن رهبر نابکار رژیم در
همه ی روند آن و هماهنگی و همگامی پنهان و آشکارِ دلواپسان و خوش جُسان دم خزینه
رهبری بود، هم اکنون نیز سیاه بازی را بگونه ای دیگر پی می گیرند و همه ی آن ها نیز
از "اصلاح طلب" تا "اصولگرا"، از "معتدل" تا
"دلواپس"، در این بازی پلیدِ ایران بربادده دست دارند. ما نه تنها با
دولت خیانتکار «زهدان اجاره ای» که با رژیمی خیانت پیشه و تن داده به نوکری
امپریالیست ها سر و کار داریم که گویی به نمایندگی از سوی خداوندان کلان سرمایه ی
جهان، در کار چپاول میهن مان به سود آن هاست و خود نیز در این میان، سهمی دریافت
می کند! نباید به این سیاه بازی پلید تن داد تا بار دیگر سرِ بخش هایی از توده های
مردم و روشنفکران را شیره بمالند. در کجای جهان، دزدان و خیانتکارانی شناخته شده را می توانند به این آسودگی در
جایگاه وزیر و وکیل و ... بنشانند؟!
ایران،
کشوری از درون چنگ اندازی شده است و راهی جز همسویی و همدستی همه ی نیروهای پیشرو
اجتماعی در یک پیشانی فراگیر ملی با آماج سرنگونی رژیمی چنگ انداخته به جان و مال
و ناموس مردم ایران نیست.
سرنگون
باد رژیم دزدان و خیانتکاران فرمانروا بر ایران!
ب.
الف. بزرگمهر ۲۴ اسپند ماه ۱۳۹۴
***
اینگونه
مردم ایران را سرافکنده کردند!
نزدیک
به یک هفته، روی دستم مانده است؛ گزارشی تکان دهنده، دربردارنده ی واقعیت هایی که
برخی از آن ها برایم تازگی داشت و افزون بر آن، پرسش و گمانه ای را که از چندین
سال پیش در ذهنم جای گرفته بود و برای آن پاسخی سزاوار نمی یافتم، پاسخ گفت. با
این همه، چندین بار با خود گفتم:
خوب!
اکنون که بسیاری چیزها درباره ی گفتگوهای زیر پوشش «هسته ای» و پیامد آن در
قراردادهایی ننگین برای مردم ایران روشن شده، نیازی به پرداختن به این جُستار،
دستکم هم اکنون نیست ...
با
این همه، امروز که «اسبِ روغن کشی»۳ درون سرم از چرخش بازمانده و شاید در گوشه ای
سرگرم یونجه خوردن است، بخت خوبی است تا به این بهانه، برخی نکته های برجای مانده
درباره ی آن قراردادهای ننگین و در بخشی همچنان پوشیده و پنهان از دید مردم را در میان
بنهم.
گزارش،
دربرگیرنده ی بخش دوم گفتگویی سه بخشی است که به بخش های نخست و سوم آن نپرداخته و
نیمی از بخش دوم آن که بگونه ای عمده، دربردارنده ی ستایش های بیجا و چشم آزار از
یکی از برادران بدنامِ تازی ـ انگلیسی رژیم تبهکار اسلام پیشگان فرمانروا بر ایران
است را نیز زدوده ام. بند زیر، یکی از نمونه ستایش هاست که گزارش با آن آغاز می
شود:
«... رییس پژوهشگاه
دانشهای بنیادی، معاون امور بینالملل در قوه قضائیه و رییس ستاد حقوق بشر از
چهرههای کمنظیری است که از یک سو به علوم مختلفی مسلط است و از سوی دیگر در
مقاطع حساس و گرهگاهها قادر است بهخوبی هم از نبوغ خود و هم از علومی که
در حیطه تسلط دارد، بهره گرفته و ایدههای نوآورانه و گرهگشایی را ارائه
کند.»۴ گزیده ای از بخش دوم گزارش، در زیر این یادداشت
آمده است.
جستاری
از همان نخست روشن بود که گفتگوها تنها برسر چالش های هسته ای نیست و آماج آن
بگونه ای عمده، پایوری هستی ننگین خود آقایان را دربرمی گرفت؛ آنچه زیر بار ننگین
ترین قراردادهای تاریخ ایران، «توافق هسته ای» نام گرفت و ارزشمندترین دستاورد دانشورانه
ـ فنی ایران را به پای خوک های امپریالیست ریخت، تنها بخشی از آنچه «وجه المصالحه»
نامیده می شود را دربرمی گرفت.
از
همان آغاز گفتگوها زیر برنام «گفتگوهای هسته ای» به سرپرستی آخوند امنیتی و کودن
انگلیسی در سال ۲۰۰۵ با برخی کشورهای اروپایی، همواره این پرسش در ذهنم چرخ می زد
که چرا در این باره با «سازمان ملت ها» یا «سازمان جهانی انرژی اتمی» سرراست گفتگو
نمی کنند و حتا اگر چنان گفتگوهایی با سه چهار کشور امپریالیست اروپایی به هر
شَوَندی بایسته است، چرا با همکاری
«سازمان ملت ها» انجام نمی پذیرد و آن گفتگوها از چه بنیان حقوقی برخوردار است؟
جُستار اینگونه در رسانه های امپریالیستی (و حتا ایرانی!) به میان آمد و در اندیشه
ی توده های مردم جهان جای گرفت که گویا ایران سرگرم ساختن بمب اتمی است و از همین
رو، چنان گفتگوهایی آغاز شده است.
اکنون
نکته ای را که پیش تر نیز در یکی دو نوشتارم به آن اشاره نموده بودم با باریک بینی
بیش تری در میان می نهم:
خود
آقایان، دستاوردهای دانشورانه ـ فنیِ انرژی هسته ای را پیشکش خوک ها کرده اند. بخش
هایی از گزارش زیر آن اندک دودولی برجای مانده در ذهنم در این زمینه را روشن کرد و
فراموش نکنیم که آن دوره، همزمان بود با یورش «یانکی» ها به دو کشور همسایه:
افغانستان و عراق؛ و برانگیخته شدن ترس بسیار فراوانِ «آقایان»؛ واکنشی طبیعی و
منطقی از سوی رژیمی پشت کرده به توده های مردم کشور خویش که پیشاپیش می
دانست با آغاز یورش امپریالیستی به کشورمان از هیچگونه پشتوانه ی توده ای برخوردار
نبوده و زمینه ی سرنگونیش با شتاب فزاینده ای فراهم خواهد شد. این نکته که در
تحلیل ها ـ تا آنجا که دیده ام ـ چندان به آن پرداخته نشده، کارآترین ابزاری شد که
کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها از آن، در به شکست کشاندن رژیم تبهکار و و
واداشتن آن به پیروی از سیاست های اهریمنی خویش، سود فراوانی بردند و همچنان می
برند: چشم اسفندیاری، تیر خورده و از کار افتاده!
نکته
هایی که این برادر تازی ـ انگلیسی با به میخ و به نعل زدن های ناگزیر و در برخی
جاها آمیخته به نیرنگبازی و دروغ بافی و لاف زنی در میان نهاده، افزون بر آنکه
اعترافی آشکارتر و گواهمندتر درباره ی گند و گه کاری های انجام یافته و از آن
میان، حیف و میل شدن و نابودی سرمایه هایی گزاف به بهای تهیدست تر شدن مردم ایران
است به سویه هایی ناروشن یا کم تر پرداخته شده نیز پرتو افکنده است؛ نکته هایی شایان
درنگ باز هم بیش تر!
وی از
ان میان گفته است:
«غربیها
باید فقط شفافیت بخواهند، اما متأسفانه نابودی توانمندی ما را میخواهند! اگر بنا
باشد شفافیت ملاک باشد پس چرا در این توافقنامه اینقدر صحبت از تخریب است؟ مثلاً از ما خواستهاند
که اورانیوم غنیشده را زباله کنیم؛ خب به این که شفافیت نمیگویند. برای دستیابی
به اورانیوم غنیشده مقدار زیادی انرژی هدر کرده و خون جگرها خوردهایم؛ امکانات
و منابع خودمان را هزینه کردهایم. (با اشاره به اظهارات هاشمی رفسنجانی در یکی از مصاحبه های اخیر
خود مبنی بر اینکه غربیها از ما فقط شفافیت میخواهند)»۵
سخنی درست، بویژه برای آن گروه نادان پرهیاهو که به بهانه هایی پوچ، چون ذخیره های نابسنده ی اورانیوم ایران، هزینه ی گزاف بکار رفته و یا بی نیازی ایران به انرژی هسته ای به شَوَند برخورداری از نفت، آفتاب فراوان و انرژی باد (!)، حتا اندکی نیندیشیدند و درنیافتند که در آن داد و ستدِ ننگینِ «خورد و برد» برای شماری دستچین شده از برگزیدگان نظام، چه بر سر یکی از دستاوردهای ارزشمند فنی ـ دانشورانه ی ایران و سودمند برای پیشرفت اقتصادی ـ اجتماعی آمد. در همینجا بی مناسبت نیست که بگونه ای گذرا هم که شده به برخی از آن "گواهمندی" های بی پایه و یاوه گویی ها پاسخی کوتاه بدهم:۶
الف. درباره ی شَوَندهایی چون برخورداری از نفت، آفتاب فراوان و انرژی باد، بخش سترگی از گواهمندی ها تنها بر بنیاد دستیابی به انرژی و سوخت استوار شده بود؛ در حالیکه در میان نهادن جُستار انرژی هسته ای در چنین چارچوبی تنگ، برخوردی بس کوته بینانه را دربرداشته و دارد؛ زیرا سخن تنها بر سر سوخت هسته ای که جایگزین الکتریسیته یا در موردهایی سوخت های سنگواره ای شود، نبوده و نیست؛ سخن بر سر صنعتی زیربنایی و سودمند برای رشته های گوناگونی از کشاورزی و پزشکی گرفته تا نوین ترین رشته ها در زمینه هایی ویژه است. برای آنکه سنگ ترازی در برجستگی جُستار بدست دهم، آن را با صنایع ذوب آهن و فلزات سنگین از دوران مشروطیت به این سو می سنجم که چنانچه به تاریخ آن نگاهی گذرا بیفکنیم، خواهیم دید چگونه از نخستین کوشش در راه اندازی چنان صنعتی در آذربایجان گرفته تا پیش از راه اندازی آن به یاری نخستین کشور زحمتکشان جهان: اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی، همه ی کشورهای امپریالیستی باختر از کمک به ایران در ساخت آن خودداری ورزیده و حتا در برخی گواهی (سند) های رسمی در پاسخ به دولت های وقت ایران نوشتند که ایران نیاز به چنان صنعتی ندارد! به همان اندازه که صنعت ذوب آهن به عنوان صنعتی زیربنایی و برجسته برای نیرومند شدن پایه های اقتصادی کشورمان و بسیاری کشورهای پیرامونی آن هنگامِ جهان سرمایه داری از برجستگی برخوردار بود، انرژی هسته ای در دوران کنونی از همان برجستگی و نقشی شاید بیش از آن، بویژه در مورد کشورمان برخوردار است؛ شَوَندهای دیگری را نیز می توان در این باره به میان آورد که سخن را به درازا می کشاند و از چارچوب این نوشتار بیرون می رود. به هر رو، سخن تنها بر سر دستیابی به سوخت هسته ای نبوده و نیست. از گوشه چشمی دیگر، همین بس که به وضعیت نفت نگریسته شود. این کالا تا همین چند سال پیش به عنوان کالایی استراتژیک در جهان بشمار می رفت و از آن با نام «طلای سیاه» یاد می شد. می بینید که در پی پیشرفت های فن آوری، چه در چارچوبِ «درون رشته ای» (به عنوان نمونه، بیرون کشیدن نفتی ارزان تر از «شِیل» های آغشته به نفت!) و چه بیرون از آن۷ ، بهره وری از نفت را بی صرفه و غیراقتصادی خواهد نمود. به باور من و بر بنیاد یک ارزیابی همه سویه نگر، ولی نه چندان پژوهشگرانه و ژرف، دستِ بالا بیش از ده سال بدرازا نخواهد کشید که نفت نیز به سرنوشت زغال سنگ دچار شود. آن ها و از آن میان، رژیم تبهکار و نابخرد اسلام پیشگان که به افزایش دوباره و چشمگیر بهای نفت چشم دوخته اند، بس کوته بینند! بهای نفت می تواند با ترفندهای کارتل ها و تراست های دیوپیکر نفتی که از افزایش بهای آن سود می برند، در همین دوره ی کوتاه دهساله گاه گداری اندکی افزایش یابد؛ ولی در روندی (trend) کلی و همواره شتابنده، راهی سراشیبی خواهد پیمود؛ بگونه ای که از زمانی، دیگر برکشیدن و خرید و فروش آن، سودی دربرنخواهد داشت.۸ این نکته ای است که درازگوشان رژیم خوب نمازخوان اسلام پیشه نیز باید آن را بدیده بگیرند و از سرمایه گذاری های بی آینده در این زمینه خودداری نمایند. این ها را نه برای کمک به این رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی که برای آگاهی هر دست اندرکار دلسوز و آینده نگر می نویسم؛ زیرا همه ی زیان ها در فرجام کار بر گرده ی توده های مردم ایران فرود خواهد آمد. همینجا به نکته ای پرسش آمیز که از سوی یکی از کارشناسان انرژی، بگونه ای کمرنگ (و نه از سویه ای که من در اینجا در میان نهاده ام!) به میان آمده بود را بازگو می کنم که پاسخی نسبی به پرسش جان گرفته در ذهنِ من و بسیاری دیگر درباره ی چون و چرا و شَوَند خریداری هواپیماهایی که تا هشت سال دیگر نیز در فرودگاه های ایران نشست و برخاست نخواهند داشت و از بنیاد، کوچک ترین سودی برای اقتصاد ورشکسته ی ایران ندارند، است. آیا این داد و ستد بیهوده که خریداری های گزاف دیگری را نیز دربرگرفت، برای پایور نمودن قراردادهای نفتی با کارتل فرانسوی و نمونه های همانند آن از دیگر کشورهای امپریالیست نبوده و نیست؟
ب. به هزینه ی گزافی که ساخت نیروگاه های هسته ای برای کشورمان دربرداشته، اشاره می کنند و این نکته را از یاد می برند که چنین هزینه های گزافی کمابیش در هر زمینه و طرح کوچک و بزرگی در کشورمان به حیف و میل بودجه انجامیده و تنها دربرگیرنده ی انرژی هسته ای نیست؛ از آن گذشته، بویژه در زمینه ی انرژی هسته ای، بخش بسیار سترگی از هزینه ها و بگمان من شاید بیش از ۹۰ درصد آن، دربرگیرنده ی حیف و میل های کلانِ پیامد نابخردی ها، مدیریت ناکارآمد و از همه برجسته تر، سرمایه های کلانی است که زیر پوشش این طرح بزرگ از سوی دزدان الله کرم ربوده و پولشویی شده است. بنابراین، دشواری کار نه در هزینه ی گزاف ساخت نیروگاه های هسته ای که در جای دیگری نهفته است. در همین زمینه، در یکی از یادداشت های چند سال پیش، درباره ی پرتاب ماهواره ای هندی به فضا با هزینه ای کم تر از یک هواپیمای مسافربری از آن میان نوشته بودم:
«خوب! به این ترتیب در آنجا هم کار به همین سادگی نیست؛ برای چیرگی بر کشش زمین باید ماهواره یک ماه دور کره ی زمین بچرخد و قربان صدقه ی آن برود تا به سوی مریخ رهسپار شود؛ این ها هم روی زمین همان کار را انجام می دهند؛ پول و سرمایه آن اندازه باید دور سر آقایان و آقازادگان و ریزه خواران ریز و درشت و پامنبری ها و دعا و ثناگویان شان بچرخد تا رفته رفته سبک شده و طرح با هزار سلام و صلوات و منت امام زمانی بر گردن خلق الله به اجرا برسد! همانندی شگفتی است! این طور نیست؟!»۹
سخنی درست، بویژه برای آن گروه نادان پرهیاهو که به بهانه هایی پوچ، چون ذخیره های نابسنده ی اورانیوم ایران، هزینه ی گزاف بکار رفته و یا بی نیازی ایران به انرژی هسته ای به شَوَند برخورداری از نفت، آفتاب فراوان و انرژی باد (!)، حتا اندکی نیندیشیدند و درنیافتند که در آن داد و ستدِ ننگینِ «خورد و برد» برای شماری دستچین شده از برگزیدگان نظام، چه بر سر یکی از دستاوردهای ارزشمند فنی ـ دانشورانه ی ایران و سودمند برای پیشرفت اقتصادی ـ اجتماعی آمد. در همینجا بی مناسبت نیست که بگونه ای گذرا هم که شده به برخی از آن "گواهمندی" های بی پایه و یاوه گویی ها پاسخی کوتاه بدهم:۶
الف. درباره ی شَوَندهایی چون برخورداری از نفت، آفتاب فراوان و انرژی باد، بخش سترگی از گواهمندی ها تنها بر بنیاد دستیابی به انرژی و سوخت استوار شده بود؛ در حالیکه در میان نهادن جُستار انرژی هسته ای در چنین چارچوبی تنگ، برخوردی بس کوته بینانه را دربرداشته و دارد؛ زیرا سخن تنها بر سر سوخت هسته ای که جایگزین الکتریسیته یا در موردهایی سوخت های سنگواره ای شود، نبوده و نیست؛ سخن بر سر صنعتی زیربنایی و سودمند برای رشته های گوناگونی از کشاورزی و پزشکی گرفته تا نوین ترین رشته ها در زمینه هایی ویژه است. برای آنکه سنگ ترازی در برجستگی جُستار بدست دهم، آن را با صنایع ذوب آهن و فلزات سنگین از دوران مشروطیت به این سو می سنجم که چنانچه به تاریخ آن نگاهی گذرا بیفکنیم، خواهیم دید چگونه از نخستین کوشش در راه اندازی چنان صنعتی در آذربایجان گرفته تا پیش از راه اندازی آن به یاری نخستین کشور زحمتکشان جهان: اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی، همه ی کشورهای امپریالیستی باختر از کمک به ایران در ساخت آن خودداری ورزیده و حتا در برخی گواهی (سند) های رسمی در پاسخ به دولت های وقت ایران نوشتند که ایران نیاز به چنان صنعتی ندارد! به همان اندازه که صنعت ذوب آهن به عنوان صنعتی زیربنایی و برجسته برای نیرومند شدن پایه های اقتصادی کشورمان و بسیاری کشورهای پیرامونی آن هنگامِ جهان سرمایه داری از برجستگی برخوردار بود، انرژی هسته ای در دوران کنونی از همان برجستگی و نقشی شاید بیش از آن، بویژه در مورد کشورمان برخوردار است؛ شَوَندهای دیگری را نیز می توان در این باره به میان آورد که سخن را به درازا می کشاند و از چارچوب این نوشتار بیرون می رود. به هر رو، سخن تنها بر سر دستیابی به سوخت هسته ای نبوده و نیست. از گوشه چشمی دیگر، همین بس که به وضعیت نفت نگریسته شود. این کالا تا همین چند سال پیش به عنوان کالایی استراتژیک در جهان بشمار می رفت و از آن با نام «طلای سیاه» یاد می شد. می بینید که در پی پیشرفت های فن آوری، چه در چارچوبِ «درون رشته ای» (به عنوان نمونه، بیرون کشیدن نفتی ارزان تر از «شِیل» های آغشته به نفت!) و چه بیرون از آن۷ ، بهره وری از نفت را بی صرفه و غیراقتصادی خواهد نمود. به باور من و بر بنیاد یک ارزیابی همه سویه نگر، ولی نه چندان پژوهشگرانه و ژرف، دستِ بالا بیش از ده سال بدرازا نخواهد کشید که نفت نیز به سرنوشت زغال سنگ دچار شود. آن ها و از آن میان، رژیم تبهکار و نابخرد اسلام پیشگان که به افزایش دوباره و چشمگیر بهای نفت چشم دوخته اند، بس کوته بینند! بهای نفت می تواند با ترفندهای کارتل ها و تراست های دیوپیکر نفتی که از افزایش بهای آن سود می برند، در همین دوره ی کوتاه دهساله گاه گداری اندکی افزایش یابد؛ ولی در روندی (trend) کلی و همواره شتابنده، راهی سراشیبی خواهد پیمود؛ بگونه ای که از زمانی، دیگر برکشیدن و خرید و فروش آن، سودی دربرنخواهد داشت.۸ این نکته ای است که درازگوشان رژیم خوب نمازخوان اسلام پیشه نیز باید آن را بدیده بگیرند و از سرمایه گذاری های بی آینده در این زمینه خودداری نمایند. این ها را نه برای کمک به این رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی که برای آگاهی هر دست اندرکار دلسوز و آینده نگر می نویسم؛ زیرا همه ی زیان ها در فرجام کار بر گرده ی توده های مردم ایران فرود خواهد آمد. همینجا به نکته ای پرسش آمیز که از سوی یکی از کارشناسان انرژی، بگونه ای کمرنگ (و نه از سویه ای که من در اینجا در میان نهاده ام!) به میان آمده بود را بازگو می کنم که پاسخی نسبی به پرسش جان گرفته در ذهنِ من و بسیاری دیگر درباره ی چون و چرا و شَوَند خریداری هواپیماهایی که تا هشت سال دیگر نیز در فرودگاه های ایران نشست و برخاست نخواهند داشت و از بنیاد، کوچک ترین سودی برای اقتصاد ورشکسته ی ایران ندارند، است. آیا این داد و ستد بیهوده که خریداری های گزاف دیگری را نیز دربرگرفت، برای پایور نمودن قراردادهای نفتی با کارتل فرانسوی و نمونه های همانند آن از دیگر کشورهای امپریالیست نبوده و نیست؟
ب. به هزینه ی گزافی که ساخت نیروگاه های هسته ای برای کشورمان دربرداشته، اشاره می کنند و این نکته را از یاد می برند که چنین هزینه های گزافی کمابیش در هر زمینه و طرح کوچک و بزرگی در کشورمان به حیف و میل بودجه انجامیده و تنها دربرگیرنده ی انرژی هسته ای نیست؛ از آن گذشته، بویژه در زمینه ی انرژی هسته ای، بخش بسیار سترگی از هزینه ها و بگمان من شاید بیش از ۹۰ درصد آن، دربرگیرنده ی حیف و میل های کلانِ پیامد نابخردی ها، مدیریت ناکارآمد و از همه برجسته تر، سرمایه های کلانی است که زیر پوشش این طرح بزرگ از سوی دزدان الله کرم ربوده و پولشویی شده است. بنابراین، دشواری کار نه در هزینه ی گزاف ساخت نیروگاه های هسته ای که در جای دیگری نهفته است. در همین زمینه، در یکی از یادداشت های چند سال پیش، درباره ی پرتاب ماهواره ای هندی به فضا با هزینه ای کم تر از یک هواپیمای مسافربری از آن میان نوشته بودم:
«خوب! به این ترتیب در آنجا هم کار به همین سادگی نیست؛ برای چیرگی بر کشش زمین باید ماهواره یک ماه دور کره ی زمین بچرخد و قربان صدقه ی آن برود تا به سوی مریخ رهسپار شود؛ این ها هم روی زمین همان کار را انجام می دهند؛ پول و سرمایه آن اندازه باید دور سر آقایان و آقازادگان و ریزه خواران ریز و درشت و پامنبری ها و دعا و ثناگویان شان بچرخد تا رفته رفته سبک شده و طرح با هزار سلام و صلوات و منت امام زمانی بر گردن خلق الله به اجرا برسد! همانندی شگفتی است! این طور نیست؟!»۹
پ. درباره ی آنچه از سوی
شماری نادان و از آن میان، مردک مزدور و خیانتکار: علی اکبر صالحی یا همانا «عین
الله نظام» به ذخیره های نابسنده ی اورانیوم ایران به عنوان شَوَند غیراقتصادی
بودن فرآوری اورانیوم در ایران اشاره شده بود به دو شوند زیر نادرست است:
یکم. از دوران های بسیار
دور تاریخی در همه جای جهان کالاها از جاهای حتا بسیار دور از یکدیگر داد و ستد می
شده است؛ نمونه ی آن، جاده ی نامور به ابریشم است که برخی نشانه های آن را خود در
منطقه باختر ایران به چشم دیده ام. داد و ستد کالاهای گوناگون، بویژه از آغاز رویش
سامانه ی سرمایه داری و گسترش پسین آن تاکنون هر روز شتابی فزاینده تر یافته و
جهان را در همپیوندی اقتصادی و نیز اجتماعی به یکدیگر نزدیک نموده است.۱۰ هیچ کشوری در جهان نمی توان
یافت که همه ی کالاهای مورد نیاز خویش را در خود آن کشور فرآورد؛ حتا چنانچه
بینگاریم کشوری به همه ی مواد خام مورد نیاز خویش دسترسی داشته باشد به شَوَند
ویژه کاری در فرآوری کالاهای گوناگون که پیامد آن فرآوری ارزان تر این یا آن کالا
در جایی در سنجش با جای دیگر است، چنین کاری کودنی و بس زیانبار است. همچنانکه به
عنوان نمونه، کمابیش هر تکّه ی بکار برده شده در یک خودرو در کشوری دیگر فرآورده
شده و در کارخانه سرهمبندی می شوند. بگمان بسیار نیرومند، چنان شَوَند نادرستی از پنداری
نادرست سرچشمه می گیرد که وابستگی و همپیوندی های اقتصادی ـ اجتماعی جهان کشورها
به یکدیگر را گونه ای وابستگی سیاسی و زیر پا نهاده شدن استقلال سیاسی می بیند و بشمار
می آورد! چنین انگاره ای که در اینجا به آن نمی پردازم از دیدگاه دانشورانه از
ریشه نادرست است؛ و
دوم. ایران هم اکنون نیز
از ذخیره ی شناخته شده ای بسیار بیش از بسنده ی اورانیوم برخوردار است؛۱۱ افزون بر آنکه بر بنیاد
«فازهای فلززایی» شناخته شده در کشورمان، امکان بازشناخت ذخیره های بازهم بیش تر
اورانیوم در ایران بسیار بالاست. این را به عنوان زمین شناسی با پیشینه ی کار
نزدیک به یازده سال کار زمین شناسی اکتشافی و تا اندازه ای شناخت از کانسارهای آذرین
اورانیوم در ایران می گویم. افزون بر آنکه کشورمان از کانسارهای رسوبی اورانیوم
نیز برخوردار است. به این ترتیب، چنان سخنی درباره ی نابسندگی کانسارهای اورانیوم،
پوچ و یاوه گویی است. این را نیز ناگفته نگذارم که همه ی امپریالیست ها و ریزه
خوران روسی و چینی شان برای دستیابی به این کانسارها دندان تیز کرده اند! درست
همان نکته ای که برادر تازی ـ انگلیسی، آن را اینچنین پیش می کشد:
«... درباره میلههای
سوخت هنوز تکنولوژی ما استاندارد نیست و نمیتوانیم آن را در بوشهر به کار بگیریم؛
پس راه این است که این تکنولوژی را استاندارد کنیم، فرض کنیم این کار ۶ ماه طول میکشد؛
خب بکشد. مگر تا به حال چقدر طول کشیده است؟ راه دیگر این است که اساساً از دولتهای
غربی بخواهیم که اگر میخواهید کار سریع تر انجام شود، بیایید کمک کنید که این
میلههای سوخت را استاندارد کنیم.»۱۲ و در جای دیگر، آن را
پی می گیرد:
«این اورانیومهای
غنیشده را که فعلاً داریم یا باید به میله سوخت تبدیل کنیم و یا باید اکسید
کنیم. مجلس میتواند این را تصویب کند که یک گرم از اورانیومهای غنی شده نباید به
اکسید تبدیل شود؛ بنابراین ذخایر اورانیوم غنیشده باید تماماً به میله سوخت تبدیل
شوند. برای اینکار مقدمهای لازم است و آن اینکه تکنولوژی آن را ارتقا دهیم و به
نظر من ۶ ماه لازم داریم تا تکنولوژی تبدیل اورانیوم غنی شده به میله سوخت را
استاندارد کنیم. آقای دکتر صالحی(رئیس سازمان انرژی اتمی) گفتهاند یک سال
یا یک سال و نیم کار دارد، غربیها اگر واقعا دلشان میخواهد ما زودتر کار کنیم،
کمک کنند، سه ماهه هم میشود این کار را انجام داد ...»۱۳
می
بینید؟ زیر نام انتقاد، همان راهی را پیش پا نهاده که دیگر سردمداران تبهکار رژیم
اسلام پیشگان در کردار پیش گرفته اند؛ رژیمی خیانت پیشه و ضد ملی که باید همه ی
نیرو را برای سرنگونی آن بسیج نمود.
ب.
الف. بزرگمهر (نوشته شده در ۲۹ اَمرداد ماه ۱۳۹۴)، درج همراه با ویرایش تازه
و افزوده هایی چند، ۲۴ اسپند ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ
«اوباما: با وجود توافق هستهای وضعیت اضطراری علیه ایران تمدید میشود»، ۱۹
اسپند ماه ۱۳۹۴
(با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
۲
ـ «وضعیت اضطراری ملی»، همان دستوری است که
به هنگام ریاست جمهوری بیل کلینتون، برای افزایش تحریمها بر ضد ایران در سال ۱۹۹۵ اجرایی شد و تاکنون پی گرفته شده است
پارسی نویسی:
۳
ـ بجای «اسب عصّاری» می توان «اسب روغن کشی» یا «اسب افشرگر» گفت و نوشت.
۴
ـ «تقاضای پرکردن دهلیز رآکتور اراک با بتن نهایت تحقیر یک ملت است»، ۲۱ اَمرداد ماه ۱۳۹۴
http://mobile.tasnimnews.com/fa/news/1394/05/21/824107
۵
ـ همانجا
۶
ـ درست در هنگامه ی بگیر و ببند آن قراردادهای ننگین که با نیرنگبازی های بیشمار
گفتگوگران پفیوز رژیم تبهکار به سرپرستی حجتیه ای زاده ای که کم ترین دودلی درباره
ی نوکر «یانکی» ها بودنش به خود راه نمی دهم و همکاری های نزدیک و دروغگویی های
رهبر بیشرم و ورشکسته همراه بود، می خواستم همه ی آن موردها را یکجا در نوشتاری
جداگانه پاسخ گویم که بخت آن را نیافتم. ناگفته نگذارم که بخش سترگی از آن هیاهوها
از سوی مزدوران ایرانی تبار کشورهای امپریالیستی و در میان شان «چپ های شرمگین» برپا
شده بود. روشن است که روی سخنم با این فرومایگان نیست!
۷
ـ پیشرفت های پرشتاب در رشته های گوناگون دانش و فن،
اقتصادی شدن گام بگام بهره وری از انرژی های خورشیدی، باد، بسامد (جزر و مد) آب
دریاها، هیدرژن و حتا آب را ارزان تر از نفت و گاز در آینده ای نزدیک در پی خواهد
داشت.
ناگفته نگذارم و پیش تر نیز در این باره نوشته ام که بهره وری از برخی از این
انرژی ها هم اکنون نیز شدنی است؛ ارزان تر بودن نفت و گاز در چارچوب سامانه ی
تبهکار سرمایه داری امپریالیستی که همواره در پی سود سرراست تر و ارزش افزوده ای
با دورپیمایی پرشتاب تر است، در پیوند با یکدیگر، دیواری بزرگ در برابر بهره وری
از برخی از انرزی های پاک و بی هیچ آلودگی زیست بوم خورشیدی، باد و جزر و مد
دریاهاست. چنانچه آن دیوار ترک برداشته، برچیده شود و آن سامانه ی تبهکار و
زمینگیر شده شکست بخورد و به همراه آن، «کارتل» ها و «تراست» های دیوپیکر نفتی و
در پی و هماوند با آن، «کارتل» ها و «تراست» های دیوپیکر نظامی شکست بخورد، آن
دیوار بزرگ نیز از جلوی پیشرفت آدمی برچیده خواهد شد.
۸
ـ بسیاری می پندارند، چنانکه در جایی کان نهشته
ای یافت شد، دیگر کار به پایان رسیده و آن کانه را می توان از دل خاک برکشید و به
بازار فروش برد؛ دریافتی بسیار ساده انگارانه از روندی گام بگام و گاه پیچیده که
از پیمایش های زمین شناسی منطقه ای در جایی که گمان هستی این یا آن «کان نهشته» می
رود (امکان بالقوه و نه بالفعل!) آغاز شده و پس از یافته شدن، بسته به گونه ی
کانه، برونزد و ژرفا و ساختار و اندازه ی نهشتگی، شیوه های کانه آرایی و در پایان
ارزش نسبی آن در بازار فروش، مرحله های گوناگونی از پژوهش های نخستین تا گسترده تر
زمین شناسی و زمین شناسی مهندسی دربرگیرنده ی اندازه ی ذخیره و عیار آن را می
پیماید ـ و تا اینجای کار که بخش عمده ی آن هنوز در چارچوب فن آوری انجام پذیرفته،
هنوز معدن بشمار نمی رود! ـ تا در پایان کار، کانه آرایی (ore
dressing) و پژوهش های اقتصادی «امکان سنجی» (feasibility
study) روشن
نماید که آیا آن کانی ارزش فروش در بازار را خواهد داشت یا نه. به این ترتیب، کان
نهشته ای که همه ی مرحله های بالا را پیموده، ممکن است در شرایط آن دوره ی بازار
(درون یک کشور یا جهانی) ارزش بهره برداری نداشته باشد؛ ولی در شرایطی دیگر بسته
به دلیل ها و انگیزه های گوناگون سیاسی و اقتصادی و از آن میان، پیشرفت های فن
اوری و ارزان تر شدن شیوه های بهره برداری از یکسو و کاهش ذخیره های همانند از سوی
دیگر، ارزش بهره برداری یابد.
برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «اگر خدا و فرستادگان و مقدسین و آویزان شدگان به ریسمانش زودتر گورشان را گم کنند ...»، ب. الف. بزرگمهر، هفتم خرداد ماه ۱۳۹۳
برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «اگر خدا و فرستادگان و مقدسین و آویزان شدگان به ریسمانش زودتر گورشان را گم کنند ...»، ب. الف. بزرگمهر، هفتم خرداد ماه ۱۳۹۳
http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_9221.html
۹ ـ برگرفته از یادداشت «همانندی گردش ماهواره ی هندی در مدار زمین با گردش سرمایه در طرح های آبادانی ایران!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۵ آبان ماه ۱۳۹۲
۹ ـ برگرفته از یادداشت «همانندی گردش ماهواره ی هندی در مدار زمین با گردش سرمایه در طرح های آبادانی ایران!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۵ آبان ماه ۱۳۹۲
۱۰
ـ Social-
economical integration
۱۱
ـ شوربختانه، نوشته ی ویژه کارانه ای درباره ی ارزیابی ذخایر کانسارهای اورانیوم
ایران که از سوی گروهی از پژوهشگران «سازمان زمین شناسی کشور» فراهم شده بود را در
بایگانی خود نیافتم؛ آنچه در این گزارش رسانه ای آمده از دید من، درست است:
«منابع
بي پايان ”اورانيوم“ در ايران»، «عصر ایران»، ۱۳ اسپند ماه ۱۳۸۷
۱۲
ـ «تقاضای پرکردن دهلیز رآکتور اراک با بتن نهایت تحقیر یک ملت است»، ۲۱ اَمرداد ماه ۱۳۹۴
۱۳
ـ همانجا
*****
جناب
آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای گفتهاند که یکی از دستاوردهای مذاکرات این است
که «تابوی مذاکره با آمریکا شکست». اصلاً چنین تابویی هیچوقت وجود نداشت؛ بله در
دهه اول انقلاب همین دوستان به اصطلاح اصلاحطلب فعلی که سوپر رادیکالهای آن دوره
بودند، هرکسی را که صحبت از مذاکره با غرب میکرد، میگفتند اینها سر در آخور
استکبار دارند و ... ولی اکنون میبینید که چقدر مواضعشان تغییر پیدا کرده است.
اکنون
یک مساله بسیار خوب اتفاق افتاد و آن اینکه «بادکنک روابط با غرب ترکید» و معلوم
شد در داخلش باد است!
در
دورههای مختلف در کشور مسوولانی بودند که میآمدند و میگفتند، باید بنشینیم و
مشکلاتمان را با آمریکا حل کنیم؛ و «کلید همه مشکلات همین است»؛ این همان بادکنک
است که امروز بالاخره پاره شد و حالا اتفاق جالبی افتاد و معلوم شد در این بادکنک
فقط باد بوده و به درد هیچ کدام از گرفتاریهای ما نمیخورد.
تحول
استراتژیکی در جمهوری اسلامی ایران پیدا نشده است، بلکه استراتژی ما مانند گذشته
پس از انقلاب این است که در مقابل سلطهطلبی، استکبار و ادعای رهبری و کدخدایی
آمریکا و غرب یک میلیمتر هم عقب ننشستهایم و نمینشینیم و تاکید بر این مسئله
توسط مجلس هیچ منافاتی با متن توافق نخواهد داشت. بنابراین اولین جایی که باید سد
کنیم سوءاستفاده سیاسی است و این سوء استفاده تبلیغ هم میشود و در داخل کشور هم
بدون دقت تکرار میشود.
دومین
زمینه سوءاستفاده از توافق هستهای، درباره توانمندی هستهای کشورمان است و باید
جلوی آن توسط مجلس سد شود ... اینکه مثلا بگوییم چون سانتریفیوژها میچرخد پس
توانمندی هستهای داریم، خبط بزرگی است.
در
این موافقتنامه آمده است که ما ۵ هزارتا سانتریفیوژ میتوانیم در نطنز داشته
باشیم که اورانیوم را سه و نیم درصد غنیسازی کنند؛ از سوی دیگر خروجیاش را قیف
گذاشته و گفتهاند کلاً میتوانید ۳۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده را داشته باشید و
اگر نتوانیم این ۳۰۰ کیلو را به میله سوخت تبدیل کنیم به شکل اتوماتیک به زباله
تبدیل میشود!
منابع
اورانیوم در کشورمان محدود است و به نظر من اگر این توافقنامه تصویب شود،
بهترین کار این است که غنیسازی را برای مدتی تعطیل کنیم .به این دلیل که با روندی که در
توافقنامه آمده، منابع اولیه به دست خودمان زباله میشود!
توانمندی
هستهای این نیست که تنها سانتریفیوژها بچرخند، بلکه باید به آنها چیزی تزریق شود
و طبیعی است که اورانیوم غنیشده سرمایه بالاتری نسبت به ماده معدنی است ... مطابق
توافقنامه وین، ما به دست خودمان تمام منابع اورانیوم طبیعی را از بین برده و
تبدیل به زباله میکنیم؛ حالا بیاییم داخل سانتریفیوژها فوت کنیم تا بچرخند؟ خب
این چه فایدهای دارد؟ میخواهم تاکید کنم صرف اینکه سانتریفیوژ بچرخد ملاک
نیست
هرگونه
انهدام یا هدردادن ممنوع! حتی یک گرم از داشتههای هستهایمان از جمله اورانیوم
غنیشده را نباید به زباله تبدیل کنیم. این مقدار اورانیوم غنی شدهای که فعلاً
داریم باید به میله سوخت تبدیل شود. البته این هم صرفاً بخاطر تعهدی است که
دادیم و خود نوعی تنازل از سطح اورانیوم غنیشده است زیرا بازگشت از میله به
اورانیوم غنیشده خود کار مشکلی است. اما درباره میلههای سوخت هنوز تکنولوژی ما
استاندارد نیست و نمیتوانیم آن را در بوشهر به کار بگیریم؛ پس راه این است که این
تکنولوژی را استاندارد کنیم، فرض کنیم این کار ۶ ماه طول میکشد، خب بکشد. مگر تا
به حال چقدر طول کشیده است؟ راه دیگر این است که اساساً از دولتهای غربی بخواهیم
که اگر میخواهید کار سریعتر انجام شود، بیایید کمک کنید که این میلههای سوخت را
استاندارد کنیم.
این
اورانیومهای غنیشده را که فعلاً داریم یا باید به میله سوخت تبدیل کنیم و یا
باید اکسید کنیم. مجلس میتواند این را تصویب کند که یک گرم از اورانیومهای غنی
شده نباید به اکسید تبدیل شود؛ بنابراین ذخایر اورانیوم غنیشده باید تماماً به
میله سوخت تبدیل شوند. برای اینکار مقدمهای لازم است و آن اینکه تکنولوژی آن را
ارتقا دهیم و به نظر من ۶ ماه لازم داریم تا تکنولوژی تبدیل اورانیوم غنی شده به
میله سوخت را استاندارد کنیم. آقای دکتر صالحی(رئیس سازمان انرژی اتمی) گفتهاند
یک سال یا یک سال و نیم کار دارد، غربیها اگر واقعا دلشان میخواهد ما
زودتر کار کنیم، کمک کنند، سه ماهه هم میشود این کار را انجام داد. حرف من آن است
که ما نباید منابعمان را از دست بدهیم، اینکه گفتهاند شما میتوانید غنیسازی
کنید خیلی خوب است، البته اگر هم نمیگفتند این حق ما بود و استفاده کرده و میکنیم،
اما معنیاش این نیست که ما با دست خودمان منابعمان را زباله کنیم. ما باید از
اینها استفاده کنیم و با کمک سانتریفیوژهای ما استفادههای مورد علاقه خود را
داشته باشیم. منابعمان را به هیچ وجه نباید از دست دهیم.
ما در
داخل کشور باید تصور درستی از تکنولوژی داشته باشیم. تکنولوژی دارای یک "روح" است،
اینگونه نیست که شما به هر شکلی آن را داشته باشید. یک شیر قدرتمند را در یک قفس
حبس و یک کاسه غذا هم بگذارید و در قفس را ببندید و بروید؛ یک ماه دیگر که بیایید
میبینید که آن شیر لاغر شده و بعد از مدتی میمیرد. ما نمیتوانیم سر و ته
تکنولوژی را بزنیم و بعد بگوییم که ما تکنولوژی داریم! بله الان شیر را داریم اما
اگر به همان شکل عمل کنید بعد از مدتی میمیرد. تکنولوژی روح خود را دارد و
یک مسئله کاملا فنی است و نمیتوانید با آن دستوری برخورد کنید که چپ یا راست راه
برو.
غربیها
باید فقط شفافیت بخواهند، اما متأسفانه نابودی توانمندی ما را میخواهند! اگر بنا
باشد شفافیت ملاک باشد پس چرا در این توافقنامه اینقدر صحبت از تخریب است؟ مثلاً از ما خواستهاند
که اورانیوم غنیشده را زباله کنیم، خب به این که شفافیت نمیگویند. برای دستیابی
به اورانیوم غنیشده مقدار زیادی انرژی هدر کرده و خونجگرها خوردهایم، امکانات و
منابع خودمان را هزینه کردهایم. (با اشاره به اظهارات هاشمی رفسنجانی در یکی از مصاحبه های اخیر
خود مبنی بر اینکه غربیها از ما فقط شفافیت میخواهند)
مسئله
آنها توانمندی ایران است. مثلاً درخصوص آب سنگین اراک گفتهاند باید بازطراحی
کنیم، البته این یک بحث فنی است و احتمالا برخی دوستان ما در سازمان انرژی اتمی
نظر من را قبول نداشته باشند. اما به نظر من آب سنگین اراک که با پلوتونیوم کار
میکند باید به همین شکل باشد، چون در آن صورت میتوانیم از اورانیوم طبیعی به
عنوان سوخت استفاده کنیم و این برای ما بسیار مناسبتر است. این راکتور، رآکتور
کشورهایی است که هنوز درصد پیشرفته تکنولوژی(مانند تکنولوژی تبدیل اورانیوم غنیشده
به میله سوخت) را ندارند.
خب
اگر بناست اورانیوم غنیشده را به کار بریم، نام آب سنگین به چه کار ما میآید؟ (با اشاره به اینکه
گفته شده است که رآکتور آبسنگین اراک را میخواهیم به رآکتور دیگری تبدیل کنیم که
نامش آب سنگین است ولی با اورانیوم غنیشده کار میکند،)
آبسنگین
هم خنککننده است و هم ترمزکننده نوترونها، تا فعل و انفعالات زنجیرهای (Chain Reactions)
از
کنترل خارج نشوند و شرایط بحرانی پایدار بماند. البته علاوه بر نوع رآکتور آبسنگین
تحت فشار، انواع پیشرفتهتری وجود دارند؛ مانند نمونهای که هندی ها با فلز توریوم(Thorium) انجام میدهند و در
طبیعت به مراتب از اورانیوم طبیعی فراوانتر است. اما همه اینها با فلسفه عدم نیاز
به اورانیوم غنیشده کار میکنند. البته آنچه توافق شده این است که در
آینده با کمک غربیها یک رآکتور مطالعاتی در حد ۲۰ مگاوات که در آن خنککننده و
ترمزکننده آب سنگین باشد و ضمناً سوخت آن میتواند اورانیوم غنیشده باشد، ساخته
شود. در طراحی مفهومی اینها آمده است. این یک واحد نقلی، مدرن و جالب است که روی
کاغذ است اما واحد اراک "حقیقی" است، با توان خود ما ساخته شده و به مراتب کارآمدی
و کارآئی فراتری دارد.
حالا
فرض کنیم ما تنازل از رآکتور اراک به این واحد نقلی و لوکس را بپذیریم، چرا نقد را
نابود کنیم؟! چند متر آنطرف تر آن واحد نقلی سوپرمدرن که وعده میدهند را بسازند و
وقتی تحویل دادند، حالا راجع به اراک تا ۱۰ سال توقف کامل میدهیم. من کاملاً
مطمئن هستم حتی یک قدم غربی ها در ساختن آن وعده داده شده برنخواهند داشت و فقط
منتظر انهدام رآکتور اراک هستند. آن واحد آزمایشگاهی را هم اگر نیاز داشتیم
باید خودمان بسازیم.
تقاضای
پرکردن دهلیزهای استوانه رآکتور اراک نهایت تحقیر یک ملت است
میگویند
شما آن استوانه یا VESSEL (لوله، مجرا) که
فولاد هستهای است را از رآکتور آبسنگین اراک بیرون بکشید و تمام دهلیزهای این را
که به آن Calandria میگویند همهاش را با بتن پر کنید
(The
calandria will be made inoperable by filling any openings in the calandria with
concrete such that the IAEA can verify that it will not be usable for a future
nuclear application.)
خب
این نهایت تحقیر یک ملت است، چرا ما چنین کاری کنیم؟ به نظر من حتی یک سر سوزنی هم
که داریم نباید از بین ببریم. این را بچههای ما ساختهاند، شما اگر نگران
شفافیت هستید بیایید ببینید سوزن به چه دردی میخورد؟ ۲۴ ساعته هم مانیتور کنید.
این را نمیگویند بازتعریف؛ این انهدام اراک است حالا جای آن چیز دیگری ساخته
میشود که از آن جریان نیست.
مگر
دیوانهایم که مرکزی که ۸۰ متر زیر زمین است را تبدیل به آزمایشگاه کنیم؟
گفتهاند
فردو که ۸۰ متر زیر زمین است را تبدیل به آزمایشگاه کنیم. مگر دیوانهایم که
مرکزی که ۸۰ متر زیر زمین است را تبدیل به آزمایشگاه کنیم؟ این چه حرفی است؟ فردو
جایی است که ما غنیسازی ۲۰ درصدی انجام دادیم، و باید مرکز غنیسازی باشد. به
نظر من نصف سانتریفیوژهای نطنز هم باید آنجا (فردو) برود. ما وقتی فردو را تعطیل میکنیم باید ببینیم منطقش چیست؟ منطق
آنها(آمریکا و برخی کشورهای اروپایی) در تقاضای تعطیلی فردو این است که ما آنجا
قایم میشویم و اگر آنها خواستند ما را ببینند نمیتوانند؛ ولی اینکه حرف مفتی
است؛ ما به آنها میگوییم شما بیایید فردو را ببینید.
منطق
واقعی غربیها درباره فردو این است که اگر خواستند یک زمانی از طریق نظامی مراکز
هستهای ما را بزنند، دیگر مرکزی زیر زمین نداشته باشیم که زدن آن آسان باشد. اقلاً در این موافقتنامه باید جایی باشد که در مقابل تبدیل
فردو به آزمایشگاه، هرگونه تهدید نظامی علیه کشورمان موقوف و ممنوع باشد. خب این را در
مصوبه مجلس بیاوریم. اینکه کاری ندارد. ما باید زحمت بکشیم و متن خوبی را در کنار
توافقنامه به عنوان فکت شیت تصویب کنیم.
من
ضمن قدردانی از زحمات دوستانمان در دولت میخواهم بگویم که مجلس و نهادهای قانونی
مثل شورای عالی امنیت و حتی شورای نگهبان نباید وظیفهشان را فراموش کنند. باید در
این زمینه و برای تهیه فکتشیت بسیار مهم، زحمت بکشند، این بحث مهمی است.
توانمندی
هستهای کشور باید حفاظت شود و این حفاظت در توانمندی صرفاً این نیست که چرخ
سانتریفیوژ بچرخد ... بعد از این توافقنامه اگر بناست که ما منابع طبیعی خود را «garbage» (زباله( کنیم،
اصلاً غنیسازی حرام است. منابع ارزشمند اورانیوم طبیعی را نباید تبدیل به زباله کنیم.
هیچ آدم عاقلی چنین کاری میکند؟ پس بهتر است همه را متوقف کنید. اتفاقاً غربیها
میخواهند بگویند متوقف نکنید! شاید بعداً بگویند حتما باید کار کنید تا منابع تان
تبدیل به زباله شود! میخواهم
بگویم نکات ظریفی در توافقنامه وجود دارد که باید به آن توجه جدی صورت گیرد.
«تقاضای
پرکردن دهلیز رآکتور اراک با بتن نهایت تحقیر یک ملت است»، ۲۱ اَمرداد ماه ۱۳۹۴
برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر