تصویر پیوست از کودکی پرخور و کم جنبش را درج کرده و
نوشته است:
اگر قرار بود یکبار دیگر فرزندم را بزرگ کنم، انگشتم را
کم تر به نشانه ی تهدید به سوی او می گرفتم؛ کمتر به ادب کردن او می اندیشیدم و در
برابر، بیش تر به برقراری ارتباط با او اهمیت می دادم. کمتر به ساعتم نگاه می کردم
و چشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم. با او بیش تر به گردش
می رفتم؛ بادبادک های بیش تری به آسمان می فرستادم؛ کم تر خود را جدی می گرفتم؛
ولی جدی تر با او بازی می کردم. دشت های بیش تری با وی می پیمودم و ستارگان بیش
تری با او به تماشا می نشستم؛ کم تر او را می کشیدم که تندتر راه برود و بیش تر در
آغوشش می کشیدم. رفتار خشک و سختگیرانه ام را کم تر به کار می بردم و بجای آن، بیش
تر از وی پشتیبانی می کردم. به جای پنداربافی درباره ی ساختن خانه، اعتماد به نفس را
در وی پرورش می دادم و به جای اینکه دل سپردن به نیرو را در خود برویانم، نیروی
عشق ورزیدن را در خود پرورش می دادم.
از «گوگل پلاس» با
ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
اهریمن به زیر پوستم می رود که
بنویسم:
... و کم تر به وی، چلوکباب و خوراک های چرب
دیگر می دادم تا چاق و چله نشود و گاهی نیز وی را وامی داشتم تا با سگ های ولگرد
کوچه و خیابان، سگ دو بزند و چربی های افزوده را بسوزاند!
ب. الف. بزرگمهر نهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر