چندی
از دوستان و سازمان های سیاسی، گهگاهی نوشتارهای خود را برایم می فرستند.
از توجه همه ی آنها به تارنوشتم و دریافت این نوشته ها خرسندم. برخی از آن
ها از درونمایه خوبی برخوردارند و گاه حتا بسیار پرمغز و روشنگر هستند.
بسیار مایلم همه ی آنها را تا آنجایی که امکان دارد، در تارنوشتم درج
نمایم؛ ولی شوربختانه بیشتر این نوشته ها نیازمند ویرایش ادبی گاه بسیار
جدی هستند. با اینکه وقت بسیاری ندارم و دشواری های جسمی نیز بخت کار بیش
تر را از من بازستانده، تا آنجا که از دستم بر می آید و گاه با صرف وقت
بسیار، تاکنون برخی از این نوشته ها را ویرایش و درج نموده ام.
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ اَمرداد ۱۳۹۰
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_7496.html
خوب
یا بد، این وسواس من است که نوشته، افزون بر درونمایه ی خوب آن، باید
آراسته و پیراسته نیز باشد؛ مانند بشقاب خوراکی که جلوی میهمانان خود می
نهیم! تنی چند از دوستان نیز شاید به شیوه ی برخی «پروفسور»ها یا
«آکادمیسین»های قدیمی می پندارند که «ما بنیاد جُستار را پی می ریزیم و آن
را در میان می نهیم؛ بقیه ی کار، بر دوش "دانشجویان" است که برپایه آن،
نتایج بایسته را برکشند!».
بسیار
مهم است که نوشته را پس از آماده شدن، چندین بار بخوانیم و اشتباهات
املایی و انشایی آن را برطرف کنیم. افزون بر آن، نوشته را پیش از درج یا
چاپ در اختیار یک یا چند دوست و آشنا قرار دهیم و خواهش کنیم تا درباره ی
آن داوری نموده و کاستی ها و نارسایی های آن را یادآور شوند.
نکته ی مهم دیگر، فشرده نویسی است. در این زمینه، گلستان سعدی می تواند راهنمای خوبی باشد.
نکته
ی دیگر نیز پاکیزه نویسی است. به هر زبانی که نوشتار نوشته می شود، تا
آنجا که ممکن است، باید از واژگان آن زبان سود برد و دستور زبان آن را بکار
برد. در پارسی نویسی، این به معنای «سِره نویسی» نیست. هیچ زبانی از
واژگان زبان های دیگر تهی نیست و بسیاری از واژه هایی که پارسی سره می
دانیم، از ریشه ی سُریانی، یونانی، آرامی، مغولی و دیگر زبان ها هستند که
پس از سده ها در زبان ما جا افتاده اند. درباره ی کاربرد واژه های عربی به
یک نکته ی مهم اشاره می کنم. به دلیل های تاریخی، مذهبی و ... که بیرون از
چارچوب این یادداشت است، این زبان، بیش ترین زیان را به ساختار و واژگان
زبان پارسی وارد نموده و آن را تا اندازه ای کژدیسه نموده است. به عنوان
نمونه، ما عبارت «عدم وجود» یا ترکیب های دیگری با واژه ی «عدم» را بکار می
بریم. در حالی که بجای «عدم وجود» که برگردان پارسی آن عبارت پوچ و بی
معنی «نیستی هستی»
از کار در می آید، می توانیم واژه ی «نبود» را بکار بریم. نمونه های بسیار
دیگری نیز هستند که کاربرد آنها در زبان پارسی، این زبان زیبا و نیرومند
کهن را از ریخت انداخته است؛ بویژه در دوره ی کنونی با چیرگی تازی پرستان
بر فرهنگ ایرانی، واژه های شگفت انگیز و ساختگی دیگری چون «ملکوک» (لکه دار
شدن)، هجمه (یورش)، «مستضعف»، «مستکبر» و ... ساختار و واژگان زبان پارسی
را آلوده اند. زبان انگلیسی نیز در دوران کنونی تا اندازه ای همین نقش را
داشته که بخشی از آن ناگزیر بوده است.
از
دید من، وظیفه ی هر نویسنده ای است که به این جُستار نیز اهمیت بدهد و تا
آنجا که می تواند در پالایش و ویرایش زبان پارسی بکوشد. چنین کوششی یک
نتیجه ی خوب دیگر نیز دربرخواهد داشت که شاید کمتر به آن توجه شده است:
نوشته
ی ما را خوانندگان پارسی زبان در پهنه ی گسترده تری (پهنه ی جغرافیایی ـ
سیاسی آریانا) بیش تر خوانده و بهتر درخواهند یافت و دستاوردهای بازهم بیش
تری در نزدیک تر شدن و دوستی مردمان این پهنه خواهد داشت که در اینجا دیگر
به آن نمی پردازم.
با سپاس
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_7496.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر