«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ خرداد ۱۰, دوشنبه

یک جداگانگی تاریخی که نه می توان نادیده اش گرفت و نه ریشه هایش را سوزاند

مصطفی کواکبیان، یکی از موش های پرخورِ گنداب، درباره ی آنچه «انتخابات ریاست مجلس» نامیده اند از آن میان، گفته است:
«... واقعیت این است که چهل پنجاه نفر از دوستانی که با ما عکس یادگاری می‌گرفتند، رفتند و زنبیلشان را جای دیگری ‌گذاشتند و این حالت، حالت خوبی نیست ... بنده معتقدم فراکسیون باید شفاف عمل کند و در جلسه با صدای بلند هم اعلام کردم که کاندیدای ما عارف است ... ما باید آنچه به عنوان نظر اعلام می‌کنیم، نظر فراکسیونی باشد؛ زیرا فراکسیون را تجلی‌ احزاب می‌بینیم. بنابراین معتقدم که باید مجلس را به سمت حزبی شدن ببریم.»*

گفته هایی بامزه که گویا موردی پیش بینی نشده بود و آنچه «شفّاف» و «با صدای بلند» گفته شد، «شفّاف» شنیده و عمل نشد و به زبانی گوش آشناتر، طرفداران حزب باد آن را از این گوش شنیده از آن گوش در کردند. گفته هایی همچنین توجیه گرانه، همراه با جستجوی جای پایی تازه برای نیرنگبازی های آینده؛ زیرا پس از سال های آزگار و آزمون های پی در پی خر رنگ کنی که شوربختانه، بخشی از نیروهای با گرایش «چپ لیبرال» و «سوسیال دمکرات» نیز به آن دامن زده و همچنان می زنند، تازه به یاد آورده که باید به سوی حزبی شدن رفت! خوب! با همه ی کلی گویی نهفته در سخن، نادرست نیز نمی گوید؛ ولی سخن از کدام حزب ها و چگونه حزب هایی در میان است؟ آیا با حزب های من درآوردی، فرمایشی، فرمانبردار این یا آن نادان و همگی پوشالی که از هیچگونه پایه ی طبقاتی روشنی برخوردار نیستند و بهترین جا برای جایگیری همین اسلام پیشگان بی بته و حزب بادی اند، چیزی دگرگون می شود؟

اگر در کشور «یانکی» ها به شوندهای گوناگونی که در اینجا به آن نمی پردازم، سرمایه داری امپریالیستی در ساخت و پرداختِ دو حزب و نیمچه حزب «جمهوریخواه» و «دمکرات» که هر دو سر در آخور کلان سرمایه داران امپریالیست دارند، کامیاب بوده و با راه اندازی گزینش های پوشالی ریاست جمهوری و کنگره می تواند همچنان سر توده های مردم آن کشور را شیره بمالد، راه اندازی چنان حزب هایی که رژیم دزدان اسلام پیشه، ساخت و پرداخت آن ها را یکی دو بار نیز تاکنون آزموده و هنوز در پی آن است، نه تنها آبی برای آن رژیم تبهکار گرم نخواهد کرد که درست چون مورد زنبیل بدستان یادشده که سر از جای دیگر درآورده اند، پوشالی بودن نهادهای آن را به نمایش نهاده، ریشخند بیش از پیش رژیم از سوی توده های مردم را در پی خواهد داشت؛ روشن ترین شَوَند آن که در اینجا به اشاره ای بسنده می کنم، کار رویهمرفته پربار، ریشه دارِ و تاریخیِ چپ های راستین و پیگیر در پیکار با واپسگرایی و خاورخودکامگیِ دیرینه پا از یکسو و از دیگر سو افشاندن تخم آگاهی میان توده های مردم و سازماندهی کارگران و زحمتکشان در کشورمان است. در اینجا با همه ی زیان های به بار آمده از نزدیک به چهل سال فرمانروایی تاریک اندیشان دزد و تبهکار بر میهن مان، جداگانگی (تفاوت) بزرگی میان مردم کشورمان با مردم کشوری چون «ایالات متحد» نهفته است که دست و بال خیانتکاران را در انجام چنین کارهای مردم گولزنکی با رونوشت برداری از  «شیطان بزرگ» یا رهنمود از جاهای دیگر، ناکام خواهد گذاشت:
یک جداگانگی ریشه دار و تاریخی که نه آن را می توان نادیده گرفت و نه ریشه هایش را بیرون کشید و سوزاند؛ حتا خدا با همه ی فرشتگان و پیامبران و امامانش از توان چنین کاری برخوردار نیست؛ چه برسد به رژیمی آزمون پس داده، ورشکسته و سزاوار سرنگونی!

ب. الف. بزرگمهر     دهم خرداد ماه ۱۳۹۵

* برگرفته از «عکسش را با ما گرفتند؛ زنبیلشان را جای دیگری گذاشتند»، «مردم سالاری»، دهم خرداد ماه ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!