مردک دَبَنگ که هر روز خرفت تر از پیش می شود، باری دیگر الاغ
چموش سخنوری را میدان داد و در بیاناتی۱ از آن میان گفت:
«دشمنان حرف های بزرگ تر
از دهان خودشان می زنند ... چه غلط های عجیب غریبی! ... از آن طرف دنیا می آید اینجا رزمایش راه می اندازد. شما اینجا چه می
کنید؟! بروید توی همان خلیج خوک ها! ...»۲
اگر از کنار گنده گوزی های آمیخته با سفسطه ی مردک گستاخ بگذریم
که سرش را چون کبک در شن یا برف فرو نموده و واقعیت های ناگوار زندگی مردم ایران را
در هر زمینه و از آن میان، هستی سهمگین و خردکننده ی نیروهای نظامی امپریالیستی در
شاخاب پارس و سرزمین های پیرامون ایران نادیده می گیرد، آنچه در سخنان بالا بویژه
چشمگیر است، کیش دادنِ نیروهای نظامی «یانکی» به شاخاب نامور به «خوک ها» در
کوباست: پنداری برخاسته از سرشتی کینه توزانه و دشمنانه به سوسیالیسم، دادگری
اجتماعی به سود نیروهای کار و زحمت و همه ی آن ها که در این راه می کوشند؛ با این همه، نه
آنچنان از روی فریبکاری چون بسیاری موردهای دیگر؛ زیرا کسی در جهان و ایران و بیش
از همه، دولت «زهدان اجاره ای»، روی گفته های وی حساب نمی کند تا فریفته شود؛ و بیش
از آن از روی زبان بازی سخنوری که در بند بافته های ذهنی خویش درگیر است و گاه نه چون
«دُن کیشوت» سوار بر اسب که سوار بر درازگوشی چموش به جنگ دشمنانی چندین سر و گردن
برتر از خویش می رود و در نبردهایی پندارآمیز بی آنکه گامی به پیش بردارد، برای آن
ها خط و نشان می کشد؛ خط قرمز تعیین می کند و رجزهای خوارشمارنده ی دشمن می خواند
... و آنگاه که شکست می خورد، می کوشد با سری بزیر افتاده و درازگوشی که دیگر گوش
هایش آویخته و زخمی است از گوشه ای یواشکی جیم شود و کمی که آب ها از آسیاب افتاد،
عرٌ و تیزهای پر سوز و گداز راه بیندازد!
در توانایی یا بهتر بگویم ناتوانی اش در سخنوری که کم تر
از منطقی درونی برخوردار و همواره با پرگویی و مایه گذاشتن از ملت نگونبخت ایران همراه
است، سخن نمی گویم. بارها و بارها آنگاه که ناگزیر به خواندن یکی از آن
«بیانات» شده ام (از آن میان، بویژه در مورد برگرفته ی بالا که آن را برجسته نمایش
داده ام)، سخن درست و باریکِ نویسنده ی آگاه و تیزبین ایتالیایی: «ایگناتسیو سیلونه»،
در کتاب بسیار ارزشمند خود به نام «مکتب دیکتاتورها» را به یاد آورده ام که نوشته
بود:
«... زبان بازی (لفّاظی) یکی
از بخش های جدایی ناپذیر کردار فرمانروایی است؛ ولی تفاوت سیاستمدار با سخنور این
است که سیاستمدار از زبان بازی هم به عنوان یکی از ابزارهای کارش بهره می برد؛ ولی
اختیار خود را به دست آن نمی دهد.»۳ و در مورد وی که یک نانوایی را نیز نمی تواند
بچرخاند۴ با سخنوری دون پایه،
فرومایه، دروغگو، کینه توز و برجسته تر از همه، نابکار سر و کار داریم که
رهبری کشوری باستانی به چنگش افتاده و آن را به خاک سیاه نشانده است:
یک کُمدی درام الهی!
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵
پی نوشت:
۱ ـ دورقابچین
هایش از آن میان در تارنگاشت وی، یاوه گویی های بیمایه و میان تهی را چنین نام
گذاشته اند: «بیانات»! هرگاه بنا به موردی اینچنین به آنجا سری می زنم و این واژه
را می بینم، آن را با نوای بم و زنگ دار فلزی، آنگاه که عرعر خر به اوج خویش نزدیک
می شود، می خوانم و ناخودآگاه می خندم:
بعله! چنین بود جان برادر! عمری با بصیرت تمام و کمال، یاوه
بافتیم و کشور به باد دادیم ...
۲ ـ بیانات
الاغ منشانه، سیزدهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۵
۳ ـ
برگرفته از نوشتار «نیرنگبازی هایی از همه سو!»، ب. الف. بزرگمهر، ششم آبان ماه
١٣٩١
۴ ـ چه درست دیده
بود آن آخوند تیزهوش که درباره ی وی، چنین سخنی بر زبان رانده بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر