همکار کودتاچیان که شاید در
روند آینده ی سیاسی کشور برزیل بزی بلاگردان از کار درآید، گفته است:
«بازگرداندن آرامش و پدید آوردن یگانگی در برزیل درنگ
ناپذیر است. ما باید دولتی روی کار آوریم که کشور را رهایی دهد.»۱
بی درنگ این پرسش پیش می آید:
بازگرداندن آرامش و پدید آوردن یگانگی برای کدام طبقات،
لایه ها و نیروهای اجتماعی؟ زیرا روشن است که نبرد طبقاتی در آن کشور از گسترش بیش
تری برخوردار شده و سخن از یگانگیِ مردم خر کنی، میان همه ی طبقات و نیروهای
اجتماعی با بهره وری های اقتصادی ـ اجتماعی آشتی ناپذیر با یکدیگر یا آنگونه که در
ادبیات کهن خودمان آمده، آشتی و همزیستی میان گرگ و میش در کار نیست؛ از آن روشن
تر، یگانگی و فشرده تر شدن هرچه بیش تر بورژوازی و لایه های میانگین به بالای
جامعه آن کشور است که برای پاسداری از بهره مندی های طبقاتی خویش به زیان طبقات و
لایه های بهره ده و فرودست اجتماعی از هیچ تبهکاری و خیانتی رویگردان نیست و چون
هر جای دیگری از جهانِ سرمایه از آن میان، نمونه ی رژیم دزدان اسلام پیشه و دولت
«زهدان اجاره ای» فرمانروا بر کشور خودمان، آشکار و پنهان، دست در دست کشورهای امپریالیستی
دارد. در برزیل، این طبقه ی سرمایه داری که هنوز بخشی از آن را «سرمایه داری
وابسته» (کمپرادور) دربرمی گیرد،۲ زمینه ی
بازگشت و دستیابی همه سویه به نیروی سیاسی فرمانروا را فراهم نموده و آنگونه که از راه دور بدیده می
آید از ندانمکاری های گریزپذیر و ناگزیر نیروهای چپ در آن کشور نیز بخوبی سود جسته
و می جوید.
به این ترتیب، روشن است که سخن از پدید آوردن یگانگی میان
گرگ و میش در برزیل، چرندی بیش نیست؛ آنچه بر جای می ماند، بازگرداندن آرامش به
همان طبقات و لایه های فرادست اجتماعی است که پیگیری و پیشبرد بهره مندی های
طبقاتی شان در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی، نیازمند زمینه ی سیاسی استوارتری است! از
این روشن تر نمی توان گفت:
بازگرداندن آرامش و دستیابی به رهایی با سرکوب کارگران و
دیگر زحمتکشان پیرامون آن و همه ی نیروهای چپگرا در آن کشور!
ب. الف. بزرگمهر ۲۴ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵
پی نوشت:
۱ ـ گفته ی «میشل تمر»، معاون «دیلما روسف»، پس از برگزیده
شدن وی به جانشینی ریاست جمهوری برزیل از سوی «مجلس سنا»ی آن کشور برای ۱۸۰ روز آینده
برگرفته از «ایلنا»، ۲۴ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از
سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
۲ ـ این
وابستگی، دشواری بسیار بزرگی در گسستن یکباره ی پیوندها و بندها از سرمایه داری امپریالیستی
جهانی در همه جای جهان سرمایه پدید می آورد و دست و پای نیروهای چپ راستین در آن
کشور و بویژه بسیاری دیگر از کشورهایی که در آن سرمایه داری از رویش و
گسترشی کژ و کوله و وابسته به سرمایه امپریالیستی برخوردار است را می بندد؛ از دید
من، این نکته ای است برجسته که بویژه دریافت بهتر و باریک تر نیروهای چپ رو
از آن را خواستار است؛ زیرا رویش و گسترش اقتصادی ـ اجتماعی در این کشورها، بویژه
در شرایطی که از «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» نشانی نیست، هنوز در بسیاری رشته ها
و زمینه ها بگونه ای گریزناپذیر و خواه ناخواه در چارچوب سرمایه
داری انجام می پذیرد. نیروهای چپ راستین در این کشورها با دشواری های بس بزرگ
تری، زمینه ساز لغزش و گردش به راست روبرو هستند. آن ها در روندهای اقتصادی ـ
اجتماعی پیچیده و سخت درگیر و درهم تنیده ، باید از آن توان برخوردار باشند که نه
تنها بارها و بارها در ایستگاه های میان راه بایستند، چانه بزنند و تن به سازش بدهند
که گاه ناگزیرند راه رفته را بازگشته، راه دیگری در پیش گیرند: ندانمکاری هایی
ناگزیر بر بنیاد «آزمون و خطا» («رِنه دکارت»)! در این باره، یکی از نوشتارهایی که
با ای ـ میل به دستم رسیده، شایان درنگ است؛ در بخشی از آن چنین آمده است:
«حکومتهائی که در آمریکای
لاتین بر سر کار می آیند و معمولا به عنوان حکومتهای "چپ" مشهورند، چیزی
بیش از حکومتهای بورژوازی ملی در این کشورها نیستند؛ آن ها آن بخش از بورژوازی
سرمایه داری [مگر بورژوازی غیرسرمایه داری هم داریم؟! بورژوازی همانا سرمایه داری
است. ب. الف. بزرگمهر] آمریکای لاتین هستند که در مقابل تهاجم سیاسی و تا حدودی
اقتصادی انحصارات آمریکائی مقاومت می کنند ...»!
«کودتاهای "دموکراتیک" در آمریکای لاتین، سیاست
راهبردی نوین امپریالیسم آمریکا»، «توفان»، شماره ۱۹۴،
اردیبهشت ماه ۱۳۹۵
در این پی نوشت، جای بررسی همه سویه ی آن نیست؛ تنها
اشاره ای بود و بس! امیدوارم بخت آن را بیابم تا در نوشتاری جداگانه، نادانی های
تئوریک ـ سیاسی این نوشتار را که یکی دو تا هم نیست، برکشیده و بررسی کنم.
پی افزوده:
لنین، بویژه اشاره به این بخش از بیانیه ی کمونارها دارد
که نوشته بودند:
«ما کمونیست هستیم؛ زیرا می خواهیم بدون ایستادن در ایستگاه
های میان راه و بدون تن دادن به سازش که تنها روز پیروزی را به عقب می اندازد و
دوران بردگی را دراز می کند به آماج خویش دست یابیم.» از کتاب ارزنده ی «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در
انقلاب دمکراتیک»
دیگر فرزانه ی بزرگ و اندیشمند انقلابی: «فردریش انگلس»
در نوشتار آمیخته به طنز و ریشخند جانانه اش به نام «برنامه کمونارهای بلانکيست
فراری» با اشاره به همان گفته های یادشده در بیاینه و در دنباله ی آن، می نویسد:
«... کمونیست های آلمانی از آن رو کمونیست هستند که از میان
همه ی ایستگاه های میان راه و همه ی سازش هایی که خود آن ها در پدیداری شان نقش
نداشته و فرآیند فرگشت تاریخی اند، آماج فرجامین را بروشنی می بینند و آن را
همواره پی می گیرند؛ یعنی از میان بردن طبقات و بنای جامعه ای که دیگر هيچگونه
مالکيت خصوصی بر زمين و ابزارهای فرآوری (توليد) در آن از هستی برخوردار نباشد. این
سی و سه تن، خود را کمونیست می دانند؛ زیرا می پندارند که تنها با دارا بودن خواستی
نیک اندیشانه، ایستگاه های میانی را با جهش پشت سر می گذارند و دیگر ماجرا به پایان
می رسد! همانگونه که پيداست، اگر در این روزها «ماجرا آغاز شود» و آن ها بر سر کار
بیایند، آنگاه پس فردا «کمونیسم جا افتاده است»؛ و اگر چنین کاری بی درنگ به فرجام
نرسد، آنگاه آن ها دیگر کمونیست نیستند. چه ساده انگاری کودکانه ای که آدمی، ناشکیبایی
خویش را گواهمندی تئوریک وانمود کند! ...»
برگرفته از پی نوشت نوشتار «از شیوه ی برخورد دانشورانه ی لنین به
جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و
راهبردی بیاموزیم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۴
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post.html
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر