«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ خرداد ۱۷, دوشنبه

کار از تسبیح گفتن سقف گذشته است ...

برآورد کرده اند که ساختمان «یک سوم آموزشگاه های کشور با زمین لرزه ای با نیروی پنچ ”ریشتر“ می ریزند.» تصویر پیوست، نمونه ای از آموزشگاهی را نشان می دهد که بی هیچ زمین لرزه ای به چنین روزی افتاده است. اندکی به پندار آورید که فرزند شما در چنین آموزشگاه و کلاسی آموزش می بیند. آیا می توانید آسوده خاطر به کار بپردازند؟! تنها اگر یکی از آن خشک مغزانی باشید که می پندارند:
بی خواست خدا برگی از درخت نریزد!

تصویر را که می بینی با خود می گویی، بچه ها حتا اگر روی خاک و خُل در هوای آزاد یا درون چادر آموزش ببینند، بهتر از چنین جایی است؛ گرچه، دزدان اسلام پیشه که از هر چیز می بُرند و به جیب می زنند، شاید با شنیدن چنین گفته ای نیش شان تا بناگوش باز شود و گستاخ ترین شان که نشانه هایی از "رهبر" در پیتی با خود دارد با پررویی بگوید:
ما هم همین را می خواستیم بگوییم! آموزش که به سقف و دیوار نیازمند نیست! مگر پیامبر اکرم سقف می دانستند چیست؟! بیابان درندشت خدا بود و سقفی به آن زیبایی با ستارگان ملکوتی چسبیده به تاق آن ...

... و یادش هم برود که آدم در زیر نور ستارگان، چندان چیزی نمی بیند که بتواند بخواند و بنویسد؛ جز همو که هرگاه می خواست، جبرییل را فرامی خواند تا از همه چیز و همه جا برایش بگوید و ذهن مبارکش را روشن کند. شاید به همین شَوَند بود که هیچگاه خواندن و نوشتن نیاموخت:
نخستین نخوانده مُلّای جهان! ولی، برادر جان! ما درباره ی چنان آدم شگفت انگیزی که همواره میان خواب و بیداری بسر می برد و شمارِ بسیارِ زنانِ یکی از دیگری بلاتر که سربسرش نیز می گذاشته و جبرییل را نیز به بازی گرفته بودند، زمانی شایسته برایش برجای نمی گذاشتند، سخن نمی گوییم. ما درباره ی فرزندان خود می گوییم که سزاوار آموزش و پروش در جایی بس بهتر از این هستند. از توان انجام آن برخوردار نیستید؟ پس چرا گورتان را گم نمی کنید؟

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:

شخصی خانه ای به كرایه گرفته بود. چوب های سقفش بسیار صدا می كرد. به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد.

پاسخ داد كه چوب های سقف، ذكر خداوند می كنند.

گفت: نیك است، اما می ترسم این ذكر منجر به سجده شود.

جاودانه عُبید زاکانی


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!