کسی در زیر یکی از یادداشت هایم۱چنین
نوشته است:
«زبان سیاست بگونه ای طراحی شده که دروغ را حقیقت
وانموده، مرگ (کشتار های گروهی آدمیان) را ارژمند نماید (جورج اورول). دولت از
آنجا برای طبقه ی سرمایه دار لازم آمد که دستمزد کارگر را به اندازه ی دلخواه سرمایه
دار نگهدارد (کارل مارکس).
از «گوگل پلاس» با
ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
برایش نوشتم و می پندارم برای دیگرانی چون وی نیز سودمند
باشد:
مصداق برگرفته ی شما از آن دانشمند انقلابی و هماوندی آن
با جستار در میان نهاده شده در اینجا را درنیافتم. گفته ی اورول را نیز از بنیاد
نادرست می دانم؛ ضمن اینکه وی را در زمینه ی سیاسی رویهمرفته آدمی نادان بشمار می آورم.
اگر سیاست به گفته ی وی برای جابجا نمودن دروغ با حقیقت طراحی شده بود، می شد
سیاست را بگونه ای دربرگیرنده (عام) و نیز مشخص (خاص) هنر دروغگویی نام نهاد. به
عنوان نمونه، شیوه ی نگرش و برداشت «آقا بیشعور نظام» و بسیاری از جانوران خیمه و
خرگاهش از سیاست نیز به همین اندازه است. برداشت نابجا هم امیدوارم نشود؛ نه آماج
کنایه زدن یا پیوند دادن شما به آن ها را در سر ندارم؛ برای همین نوشتم: «به
عنوان نمونه»!. کسی که در سیاست دروغ بگوید، تیر خلاص به سر خود زده است؛
نمونه ی آن همین «تونی بلر» یا آن آقای وزیر امورخارجی سیاهپوست «یانکی» ها در دو
سه دوره پیش است که نامش را فراموش کرده ام. به محض آنکه دروغ بزرگش در زمینه ی
جنگ ابزارهای کشتار گروهی عراق درآمد از پهنه ی سیاست و ... ناپدید شد. اینکه سیاست
بازان در دوره ی کنونی ـ و هرچه سامانه ی بی سامان امپریالیستی بیش تر فرو می
رود ـ گاه گداری ناچار به دروغگویی می شوند و من دانسته از نامیدن شان با عنوان سیاستمدار
خودداری ورزیده ام، داستان دیگری است. سیاست در یک جمله ی فشرده و شاید نارسا هنر
بازی و چیدمان مهره هایت بر بنیاد نیرویی است که در پشتوانه داری و باید بتوانی بر
بنیاد آن، یارگیری کنی؛ موضع سزاوار شرایط (سخت یا نرم) بگیری، مانور کنی و ...:
یک قمار (بازی پوکر) روباز که همچشمان و دشمنان تا اندازه
ای بسیار از آنچه در چنته داری، آگاهند و جایی برای بلوف زدن نیست!
در این باره، پیش از این در پاسخ به کسی، نمونه ی زیر را
آورده بودم که به دریافت بهتر جستار کمک می کند:
«برخلاف پندار جنابعالی و
بسیاری از سردمداران جمهوری اسلامی که دیپلماسی را با زبان دروغ و نیرنگبازی یکی می
گیرند، چنین نیست؛ درست برعکس، آن کس، آن دولت که در دیپلماسی بلوف بزند و خود را
بزرگ تر از آنچه هست، نشان دهد یا دروغ سرهم کند و دیگران را بخواهد بفریبد، پیشاپیش
بازی را باخته است. چرچیل در دیالوگی که متن آن را در دست ندارم ، دیپلماسی را به
زیبایی با بازی کودکان می سنجد که بسیار
صادقانه و بر پایه ی توانایی ها و دارایی های
هر کودک بنا شده و پی گرفته می شود؛ بنابراین، جُستار بنیادین در دیپلماسی،
هنر بازی سیاسی در چگونگی یارگیری و امکان شرکت در این یا آن بازی به شیوه ای است
که سرت کلاه نرود؛ و این کلاه رفتن یا نرفتن به آرش دروغگویی نیست؛ بر پایه محاسبه
ی دقیق توانایی های خود و دیگران است. برای آنکه نمونه ی جالب تری برای شما بزنم، بازی
های گروهی شطرنج را نمونه می آورم که همه ی گروه های دعوت شده به مسابقه دربرگیرنده ی ۵ نفرند که معمولن بهترین ونیرومندترین
بازیکن ها در میز شماره یک و بقیه به ترتیب در میزهای بعدی بازی می کنند؛ ولی نکته
اینجاست که همه ی گروه ها با آنکه ممکن است از رقابت های فشرده ی پیشین بالا آمده
و کم وبیش دز سطح یکسانی برخوردار باشند، آنجا که سخن از توانایی های فرد فرد بازیکنان
هر گروه می شود، بازهم تفاوت های گاه چشمگیری هست. به این ترتیب، چنانچه به عنوان
نمونه، ضعیف ترین گروه شرکت کننده به دلیل ناآگاهی مربی یا مدیرش همه ی افراد خود
را از نیرومندترین تا ضعیف ترین از میز یکم تا میز پنجم به بازی بنشاند، شاید از
کم ترین امیتار برخوردار شود و در اینجاست که عنصر آگاهی از گروه های دیگر، نیرومندی
و توانایی و ... بسیاری چیزهای دیگر حریفان در نشاندن این یا آن بازیکن گروه بر سر
کدام میز نقش دارد. در دیپلماسی هم البته با واریانت هایی دیگر همین جُستار کم و بیش
اهمیت دارد.»
ب. الف. بزرگمهر ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۵
پی نوشت:
۱ ـ «آنگاه که جهان
بکام ما نباشد، بگذار هرچه پرآشوب تر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۵
۲ ـ برگرفته از
نوشتار «هنگامی که از آب گل آلود بجای ماهی، قورباغه ای می گیری که ابوعطا هم می
خواند ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر