«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مرداد ۲۴, یکشنبه

به بهانه ی گفته های هسته ای رهبری ضدانقلابی! ـ بازانتشار

گفته های زیر گزیده ای از سخنان خامنه ای در هماوندی با زد و بندهای تازه در «سیاه بازی هسته ای» است که به تازگی بر زبان رانده است:
«این حرف را که میگویند در یک برهه درباره ی "اصول کلی" توافق شود و بعد درباره جزئیات، نمی پسندم. با تجربه‌ای که از طرف مقابل داریم، این را وسیله‌ای برای بهانه‌گیری‌های پی در پی در جزئیات خواهند کرد. اگرتوافق می کنند، درباره کلیات و جزئیات دریک جلسه واحد تصمیم بگیرند.

یک نکته خوب را رئیس جمهور محترم گفتند که مذاکره یعنی دو طرف به نقاط مشترک برسند؛ این یعنی یک طرف نخواهد هرچه که توقع دارد در توافق بیاید. ایران برای رسیدن به توافق، توسعه ماشین‌های غنی‌سازی، تولید اورانیوم ۲۰درصد، کارخانه اراک و فردو را فعلا متوقف کرده [است]؛ بنابراین، طرف ایرانی منطقی عمل کرده؛ اما طرف مقابل باج خواهی می کند.
...
بنده با توافقی که بتواند انجام بشود، موافقم؛ البته با توافق بد موافق نیستم. آمریکایی ها مرتب میگویند توافق نکردن بهتر از توافق بد است؛ ما هم با این موافقیم. توافق نکردن بهتر از توافقی است که با منافع ملت ما در تضاد است.»۱ 

هنگامی که آن را می خواندم، ناخودآگاه لبخندی بر لبانم نشست و با خود گفتم:
... روشن است که گوشت و تخم بلدرچین، سرانجام نمودی از خود به نمایش می گذارد! «آقا بیشعور ولایت» که مزدبگیرانش با کوششی جانکاهانه و ریشخندآمیز وی را «رهبر انقلاب» می نامند با نادیده گرفتن این نکته که هنوز روشن نیست از روی راستی سخن گفته یا بازهم چون گذشته، جای پایی برای فرار برجای می نهد، انگشت خود را درست آنجایی نهاده که باید نهاده شود:
«... اگرتوافق می کنند، درباره کلیات و جزئیات دریک جلسه واحد تصمیم بگیرند.». وی همزمان، آگاهانه یا ناآگاهانه به این نکته که رژیم تبهکار، پیش از انجام توافق یا پیمان فرجامین با سرافکندگی هرچه بیش تر به بسیاری از خواسته های کشورهای امپریالیستی و در تارک همه، «یانکی» ها گردن نهاده نیز اعتراف نموده است؛ اعترافی که همه ی نشانه های ورشکستگی این رژیم از درون پوسیده را نیز به نمایش می نهد:
«ایران برای رسیدن به توافق، توسعه ماشین‌های غنی‌سازی، تولید اورانیوم ۲۰درصد، کارخانه اراک و فردو را فعلا متوقف کرده ...» 

این گردن نهادن و آنچه پیش از توافق فرجامین و از دید من نمادین به انجام رسیده، افزون بر نمودها و نشانه های دیگر، گواه نیرومندی بر این جُستار است که بنیادی ترین توافق ها در خطوطِ کلّی آن، دو سه سال پیش در کشور عُمان به فرجام رسیده بود و نرمش به اصطلاح قهرمانانه ی رژیم پلید تاکنون که بهترین نمود آن ـ بگونه ای نمادین ـ حضور وزیرخارجی خودفروخته بر روی چرخ زمینگیرشدگان («ویلچر») در نخستین نشست با گروه نامور به «۵+۱» بود، تنها بر سر ریز و شپش و چگونگی اجرای آنچه به گردن گرفته شده و سپس در «پیمان ننگین ژنو» (همراه با بسته ی شفاهی منتشرنشده!)، سیاه روی سپید نوشته شده، بوده و هست. به این نکته ها که در نوشتارها و یادداشت های دیگری به هنگام خود پرداخته ام، بیش تر نمی پردازم؛ تنها یک نکته ی دیگر و کم اهمیت تر را یادآور می شوم که در آغاز این یادداشت نیز به آن اشاره نموده ام:
«رهبر انقلاب» خواندن دَبَنگی که یک نانوایی را نیز نمی تواند بچرخاند و نخستین مسوول همه ی ناگواری ها، تلخکامی ها و سرشکستگی های دوره ی کنونی و از همه بدتر اوضاع نابسامان اقتصادی ـ اجتماعی ایران است!

در برخی از نوشته هایی که از سوی مامورین «وزارت اطلاعات» یا دورقابچین های رژیم فرومایه در «گوگل پلاس» و جاهای دیگر، درج و منتشر می شود، علی خامنه ای را دانسته و آگاهانه، «رهبر انقلاب» یا «رهبر انقلاب اسلامی» می خوانند و جامی زنند. اینکه، خود این خودخواه و کینه جو تا چه اندازه خویش را رهبر انقلاب بشمار می آورد نیز داستان دیگری است. در بخشی از یادمانده های انباشته از دروغ، خودنمایی و خودبزرگ بینی وی از آن میان، آمده است:
«در سال‌های میانه ۵۰ و ۵۳ فعالیت‌های حاد اسلامی و مبارزات پنهانی و نیز مبارزات پایه‌ای انقلابی در مشهد بر محور تلاش‌هایی دور می‌زد که در سه مسجد کرامت، امام حسن(ع) و میرزاجعفر انجام می‌شد. مهم‌ترین کلاس‌های عمومی و درس‌های تفسیر من در این سه مسجد تشکیل می‌شد و هزاران نفر را در هر هفته، با تفکر انقلابی اسلام آشنا می‌کرد و آنها را نسبت به فداکاری و مبارزه بی‌قرار می‌ساخت و دقیقاً به همین دلیل نیز بود که این دو کانون مقاومت و روشنگری با یورش‌های وحشیانه ساواک تعطیل شد و بسیاری به جرم شرکت در آن یا کارگردانی جلسات آن به بازداشت یا بازجویی دچار شدند.  با تعطیل این مراکز، جو نارضایتی عمومی روشنفکران و نسل به پا خاسته در مشهد به من امکان می‌داد که جلسات کوچک و خصوصی را هر چه بیشتر گسترش دهم و در محیط‌های امن‌تر، آزادانه‌تر و بی‌پرده‌تر، شور انقلابی را در جوان‌ها برانگیزم و به موازات آن دامنه فعالیت‌های خود را تا شهرهای دیگر خراسان و سایر نقاط کشور بگسترانم. در همه این چند سال طلاب و فضلای جوانی که از من آموخته بودند به شهرستان‌ها گسیل می‌شدند و این، آتش مقدس به حوزه‌ای وسیع‌تر منتقل می‌شد.»۲

نیک که در این گفته ها بنگرید، نه کار سالیان دراز انجام شده ی کمونیست ها و در پی آن حزب توده ایران در روشنگری و سازماندهی کارگران و زحمتکشان و روشنفکران کشور، نه کارهای پراکنده ی اسلام گرایانی چون زنده یادان طالقانی و منتظری و دیگرانی که سال ها در زندان ها استوار مانده، تن به همکاری با «ساواک» ندادند و نه حتا پایداری و سرسختی روح الله خمینی، هیچکدام در زمینه سازی و پیشبرد انقلاب آنچنان نقشی در سنجش با "کار" این «آقا» نداشته که با برانگیختن جوانان و گسیل طلبه ها و فضلای جوان به شهرستان ها و سایر نقاط کشور، آتش مقدس انقلاب را در همه جا برافروخته است!

می بینید، چگونه روی گوبلز را در دروغگویی سپید نموده است؟! در سال های کنونی، بادنجان دورقابچین های دزدش نیز پا در جای پای وی نهاده اند؛ چه خوش گفت، شیخ اجل سعدی شیرازی که شنونده باید عاقل باشد!

آیا بستن فرنام «رهبر انقلاب» به چنین دَبَنگی، حتا با نادیده گرفتن دروغگویی ها، دودوزه بازی ها و خودبزرگ بینی های چشمگیرش که با سرشت روح الله خمینی، یگانه رهبر انقلاب سال ۵۷ ایران، زمین تا آسمان تفاوت می کند، کوچک شمردن آن رهبر با همه ی ندانمکاری هایش نیست؟

روشن است که روی سخنم با آن مزدوران فرومایه و نادان نیست؛ برای آن گروه از کسانی که گرایش ها و باورهای دینی و مذهبی داشته و تفاوت انقلاب و ضدانقلاب و نیز اوضاع کنونی با دوره ی بسیار کوتاه انقلابی آغاز انقلاب بهمن را دیده و یا تا اندازه ای هم شده آن را درمی یابند، می گویم. به این ترتیب، چنین دَبَنگی را تنها و تنها «رهبر ضدانقلاب» می توان نامید و بس! انقلابی نامیدن وی، نه تنها خوار شمردن روح الله خمینی که کوچک شمردن سایر نیروهای براستی انقلابی و ناسزا به توده های انقلابی مردم ایران در آن هنگام است که یکی از بزرگ ترین انقلاب های توده ای تاریخ را رقم زدند:
انقلابی خلقی و دادخواهانه به سود کارگران و زحمتکشان و نه با پسوند ریشخندآمیز «اسلامی» به سود سوداگران و بازرگانان و دیگر شکمبارگان بیکاره! انقلابی که هم اکنون در سنجش با آن هنگام به ضد خود دگردیسه شده است! روند پیموده شده تاکنون را شاید بتوان گونه ای «نمایش کُمِدی تاریخی» یا «کُمِدی الهی» بشمار آورد که خداوند در آن، اندازه ی راستگویی، درستکاری و پاک نهادی بندگان مسلمان خود را به آزمایش نهاد! آزمونی که در آن، اسلام پناهان و اسلام پیشگان، سرشت ناپاک و پلید خود را هرچه بیش تر به نمایش نهاده و توده های مردم ایران را نیز بسیار آلودند؛ یادمان نرود که توده های مردم ایران، دربرگیرنده ی بخش سترگی از مسلمانان، در آغاز انقلاب، آدم هایی بسی بیش راستگوتر و درستکارتر از هم اکنون بودند.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۳


پی نوشت:

۱ ـ گزیده ای از سخنان خامنه ای در هماوندی با زد و بندهای تازه در «سیاه بازی هسته ای»، ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۳

با اندک ویرایش اینجانب در نشانه گذاری های ها؛ افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ «ناگفته‌های رهبر انقلاب از آغاز تا انجام نهضت انقلاب اسلامی»، خاستگاه:
«تارنگاشت مرکز اسناد انقلاب اسلامی»، برگرفته از «خبرگزاری تسنیم»، چهاردهم بهمن ماه ۱۳۹۲


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!