«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مرداد ۳۱, یکشنبه

واقعیت تلخ را چون «گِنِه گِنِه» به خورد مردم ایران می دهند! ـ بازانتشار

ما کار خودمان را پی می گیریم؛ بگذار هرچه دل تنگش می خواهد بگوید ...

یادداشتی بایسته

نوشتار زیر که بخش نخست آن در پی آمده را برای کهنه رفیقی منتقد فرستادم و به وی یادآور شدم که به شَوَند ایست های هر از گاهی، بی هنگام و ناگزیر در نگارش آن، در یکی دو جا تاب برداشته است. به پیشنهاد وی، آن را دو بخش نمودم و برخی انتقاداتش در اینجا و آنجای نوشتار را نیز بهبود بخشیدم. بخش دوم آن در دست کار و هنوز نیمه کاره است؛ بسته به شرایط مغزیِ پیش بینی ناپذیر که آن نیز در پی سرگیجه ها و سردردهای بیشمار تاب برداشته، امیدوارم هرچه زودتر آن را به پایان برسانم.

ب. الف. بزرگمهر    پنجم خرداد ماه ۱۳۹۴
***

به گزارش کوتاه زیر اندکی باریک شوید و آن را با گفته های تند یا بهتر بگویم: هارت و پورت های رهبر دَبَنگ و نمایش های ریشخندآمیز نیروی دریایی در شاخاب پارس و دریای یمن که بگمان نیرومند، بخشی از آن با هماهنگی و برنامه ریزی های پیش بینی شده با نیروهای نظامی «یانکی» انجام شده و می شوند، بسنجید تا تراز و سنگینی همه ی آن هارت و پورت ها و نمایش ها روشن شود:
«سخنگوی ”کاخ سپید“ گفت:
به عنوان بخشی از چارچوب سیاسی توافق شده ی تازه، ایران با شدیدترین بازرسی های سرزده و رژیم های شفاف سازی که تاکنون بر سر یک برنامه هسته ای بر سر آن گفتگو شده، موافقت کرده است.

به گزارش ”خبرگزاری صدا و سیما“، برگرفته از تارنگاشت ”کاخ سپید“، اریک شولتز این جُستار را در همایش خبری و در پاسخ به پرسشی درباره ی بیانات تازه ی ”مقام معظم رهبری“ درباره ی اجازه ندادن به بازرسان برای گفتگو با دانشمندان هسته ای و تاثیر آن بر توافق نهایی هسته ای در میان نهاد. وی گفت:
چارچوب سیاسی اعلام شده اکنون درمراحل فنی قرار دارد که تا پایان ژوئن به یک توافق فرجامین برسد.“»۱

با اینکه چند روز گذشته، سردردها و سرگیجه های تندی داشتم، اگر درمی یافتم که امکان برخورد نظامی در پی گونه ای دیگر از ماجراجویی های منطقه ای رژیم در جریان است، خودم را به نوشتن یادداشت هشدارآمیز کوتاهی در آن باره وامی داشتم. فرجامِ آن کشتی کمک رسانی به مردم یمن که بیش تر به «نوشداوری پس از مرگ سهراب» می ماند را در روزهای گذشته گواه بوده ایم که سرانجام برای بازرسی، سر از آنجایی درآورد که نیروهای نظامی «یانکی» دستورِ آن را پیش تر داده و راه را نشان داده بودند: جیبوتی!

درباره ی هارت و پورت های «مقام معظم رهبری»، همین بس که سخنگوی وزارت امور خارجی «یانکی» ها در پاسخ به پرسش خبرنگاری در این باره گفته است:
«آن کشور بنا ندارد به هر نظری که رهبر ایران می‌دهد، واکنش نشان دهد.»۲ پیش از این نیز رییس جمهور «یانکی» ها، «برادر بَرَک حسین اوباما» در واکنش به یاوه سرایی های بی پشتوانه ی دیگری از رهبر نیرنگباز، بگونه ای دلسوزانه واکنش نشان داده بود که آرش همه ی این ها بخوبی روشن است:
ما کار خودمان را پی می گیریم؛ بگذار هرچه دل تنگش می خواهد بگوید ...

از دید من و بنا بر آزمون های گذشته و نزدیک، آنچه سخنگوی «کاخ سپید» گفته، درست می نماید. رژیم تبهکار از ترس بی آبرویی بازهم بیش تر به هر ترفند و نیرنگی برای پنهان نگاه داشتن خرده ریزهای قرار و مدارها و قراردادهای ننگین سیاه روی سپید نوشته شده ی «عُمان»، «ژنو بدتر از ترکمانچای» و «لوزان سیاه تر از گلستان» و از آن میان «گزاره برگِ لوزان» (فاکت شیت) دست یازیده و تنها آنگاه که پته اش به روی آب درآمده در پی توجیه آن برآمده است. این نکته نیز برای همه ی آن ها که درباره ی شفاهی بودن یا نوشته و دستینه شدن این قراردادها دودل بوده یا همچنان هستند، باید روشن شود که نمایندگان کشورهای امپریالیستی برای "نهار یا شام کاری" و «گفتگوهای گل و بلبل» یا به گفته ی شکمبارگان یاوه گو: «گعده» با کسی پشت میز نمی نشینند؛ هر کدام از نشست های عمومی، حتا میان خودِ کشورهای امپریالیستی که به آگاهی رسانه ها رسانده می شود، بسته به اهمیت جُستارهای مورد گفتگو با بیانیه، توافقنامه، قرارداد و به هر رو نوشته ای درخور همراه است. به این ترتیب، نامگذاری قراردادهای بسته شده در «ژنو» که نمایندگان تبهکار رژیم از آن با برنام «بسته شفاهی» یاد نمودند و پنهانکاری های کودکانه در آن اندازه که «عین الله رژیم»۳ در گفتگویی رسانه ای، ادعا نمود که «گزاره برگ» («فاکت شیت») دستینه شده میان نمایندگان رژیم تبهکار با «گروه ۵+۱» همین است که من می گویم، جز کوچک شمردن، ریشخند کردن و دهن کجی به توده های مردم و بگونه ای کلی تر، دستِکم گرفتن خرد عمومی مردم ایران چیزی بیش نبوده و نیست.

اگر به یکپارچگی ایران زمین و سرنوشت خلق های میهن مان دلبسته ایم و به هر شوندی، خستگی و فرسودگی و سردوانده شدن از سوی رژیم تبهکار که دانسته به آن دست می یازد یا خودگولزدن ها و امیدبستن هایی بیجا چون آنچه در جریان بیرون کشیده شدن «روباه ریش حنایی» از کلاه جادوی انگلیسی رخ داد، سرسری از کنار چنین چالش بزرگی رد نمی شویم، باید همه ی نیرو و فشار خود را ـ و چه بهتر سازمان یافته! ـ برای منتشر شدن این قراردادها که همگی غیرقانونی اند، بکار گیریم. باید با زبان و قلم و پرخاشجویی بجا و هر ابزار شایسته ی دیگری به دژخیمان فرمانروا بر کشور نشان داد که مردم ایران زیر بار چنین قراردادهایی نخواهند رفت. همینجا، این را نیز بیفزایم که چنین قراردادهایی برای توده های مردم و خلق های ایران نه تنها امنیت به بار نخواهند آورد که دست رژیم را در سرکوب ددمنشانه با خونریزی های بیش از پیش بازتر خواهد نمود. سیاست های پلید و زیرکانه ی امپریالیست ها نیز در این بازه ی زمانی، همین سمت و سو را داراست؛ چنین قراردادهای ننگینی، حتا اگر چون دوران پس از سرکوب انقلاب شیلی و روی کار آمدن مزدور نابکاری چون «سالوادور پینوشه» بهبود اقتصادی نسبی در پی داشته باشد، بسیار گذرا خواهد بود؛ زیرا فرمانروایی سوداگران و بازرگانان بزرگ و وابسته به اقتصاد امپریالیستی، بحران های اقتصادی بازهم بزرگ تری را در پی آن بهبود نسبی و گذرا، دامن خواهد زد. به آن در اینجا نمی پردازم.

به هر رو با آنچه پیش تر یاد شد، آیا می توان همه ی تبهکاری ها و پشت پا زدن ها به منافع ملی ایران در «سیاه بازی هسته ای» و لگدمال شدن ارزشمندترین دستاوردهای دانشورانه و تاریخی ایران را به پای «سیّد از خر جسته» و گروه مزدور «نخودچی کشمش» وی نوشت و آنگونه که بدیده می آید، سایر دست اندرکاران و بیش از همه، رهبر بی آبروی رژیم را از زیر ضربه بیرون کشید؟ از دید من، نه! با آنکه نمودها و نشانه های بسیاری، گواه خودفروختگی وزیر امور خارجی رژیم است۴، نادیده گرفتن نقش رهبرِ بیشرم، اشتباهی بزرگ و نابخشودنی بشمار می آید؛ کسی که از یکسو با آنچه تاکنون روشن شده و پس از آن «نرمش قهرمانانه» نامیده شد، زیرجُلکی به همه ی خواست ها و زورگویی های بیشرمانه ی کشورهای امپریالیستی به رهبری «یانکی» ها تن داده و از سوی دیگر با وانمودن ناخشنودی خود از گفتگو با «شیطان بزرگ» و با بر زبان راندن اینکه وی تنها خط فرمزها را یادآور می شود و در خرده ریزِ کارها هیچ دستی ندارد، می کوشد تا از زیر بار پاسخگویی به این خیانت سترگ و شاید برای همیشه جبران ناپذیر بگریزد؛ کسی که پیش از آغاز گفتگوهای آشکارتر۵ با کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران چینی و روسی شان، گفته بود:
«خوشبین نیستم به مذاكره؛ لكن می خواهند مذاكره كنند، بكنند؛ ما هم به اذن‌الله ضرری نمیكنیم.»۶ و سپس روشن شد که زمینه ی چنان گفتگوهایی با "رهبری" خودِ این دَبَنگ، پیش از آن در کشور عُمّان فراهم شده و بر سر مهم ترین و بنیادی ترین موردها نیز توافق هایی به گمان بسیار نیرومند، سیاه روی سپید نوشته و همراه با «یانکی» ها دستینه شده بود!

اکنون، آن زیان ها که دامنه ی جغرافیایی ـ سیاسی بس بزرگ تری از ایران زمین دارد و به تاخت گذاشتن ارزشمندترین دستاورد دانشورانه، فنی و صنعتی تاریخ ایران۷، بسی بزرگ تر از «ملی شدن صنعت نفت»، تنها گوشه ای از آن همه است، نقشه های دوربردی و راهبردی امپریالیست ها در منطقه را شتاب بیش تری بخشیده و کارشان را هموارتر نموده است؛ به سویه ها و نمودهایی از آن در نوشتارهای دیگری اشاره نموده و در اینجا به آن ها نمی پردازم.

آیا از این «مترسک سرِ خرمن» که فراتر از نوک دماغش را نمی تواند ببیند، نباید پرسید:
مردک بی آبرو! اگر این همه رخدادهای ناگوار در منطقه از پدیداری «داعش» و یورش ددمنشانه شیخک ها و خرسک ها به مردم بیگناه در یمن گرفته تا شاخ و شانه کشیدن های گستاخانه تر از گذشته ی امپریالیست ها و زیر پا نهادن آشکار حق حاکمیت ملی ایران بر «تنگه هرمز» از سوی نیروهای نظامی «یانکی»۸ زیان نیست، پس زیان به چه می گویند؟! آیا نباید از وی پرسید که این همه جنگولک بازی ها و نمایش های ریشخندآمیز نیرو در شاخاب پارس، راه اندازی کشتی و یکی دو ناو کبریتی پیرامون دریای یمن که همه ی آن ها تنها هزینه هایی بیهوده و گزاف بر دوش ملتی بجان آمده می گذارد، کدام نیازها را برآورده می کند؟ آیا وی یا آن دریادار گاگول و چابلوس که مشتی سخنان میان تهی بر زبان می رانند و گاه کم تر از یک روز، پته شان روی آب می افتد و روشن می شود که همگی آن یاوه ها از بخارِ معده برخاسته بوده، می خواهند توده های مردم ایران را بفریبند؟! آیا کر و کورند یا خود را به کری و کوری زده و نمی خواهند بشنوند و ببینند که بخش سترگی از مردم ایران به دروغ ها و نیرنگبازی های شان آنچنان آشنا شده اند که اگر در میان آن ها سخنی راست نیز بر زبان آورند، دروغ پنداشته و انگاشته می شود؟

از «خط قرمز»ها بسیار گفته شده و می شود؛ ولی اکنون روشن می شود که زیرِ بارِ قراردادی زورگویانه و بی پیشینه در جهان به نام «پروتکل الحاقی» («پروتکل پیوست») نیز رفته اند که همه ی درونمایه و پیوست های آن نیز برای مردم ایران روشن نیست؛ و آن بچه پرروی حجتیه ای زاده می گوید:
ما بیش از «پروتکل الحاقی» چیزی را نخواهیم پذیرفت (نقل به مضمون) و با بازی با واژه ها که «بازرسی نیست بلکه دسترسی است» به پندار خود، بچه گول می زند:
«در صورتی که توافقی شکل بگیرد و پروتکل الحاقی بر اساس مقررات کشور و با توجه به چارچوب‌های موجود در کشور به صورت داوطلبانه اجرا شود، کاملا مشخص است. پروتکل الحاقی به هیچ وجه اجازه دسترسی بی‌رویه و بدون دلیل به ساختارهای کشورها را فراهم نمی‌کند و یک چارچوب قاعده‌مند و قانون‌مند را فراهم می‌کند ... مقررات موجود مانع سوء استفاده از این‌گونه دسترسی‌ها می‌شود که درواقع بازرسی نیست بلکه دسترسی است و چارچوب‌های آن کاملا مشخص و مدیریت شده است.»۹

آنچه روشن است و هر روز بیش تر نیز روشن تر می شود، نیازمندی رژیمی از درون پوسیده، ضدملی، خیانتکار و سزاوار سرنگونی برای پنهان نگاه داشتن واقعیت تلخِ قراردادهای ننگین و سربسته ای به مراتب بدتر از «ترکمانچای» و «گلستان» است.۱۰ گویی واقعیت نوکری و سرسپردگی رژیم به «یانکی» ها، امپریالیست های کهنه کار انگلیسی و دیگر کشورهای امپریالیستی را می خواهند چون «گِنِه گِنِه»۱۱ به خورد مردم ایران بدهند. به عنوان یکی از واپسین مشت های نمونه ی خروارها دروغگویی و دوپهلو گفتن ها، اینک روشن می شود که در «پروتکل الحاقیِ» فراقانونی دستینه شده از سوی نمایندگان رژیم تبهکار در «سیاه بازی هسته ای»، نه تنها بازرسی از پایگاه های نظامی ایران پذیرفته شده که درباره ی چگونگی دسترسی «یانکی» ها به دانشمندان هسته‌ای ایران نیز گفتگو به میان آمده است:
«بازرسی‌ها از مراکز نظامی به صورت مدیریت‌ شده پذیرفته شده، اما درخصوص دسترسی به دانشمندان هسته‌ای هنوز پاسخی به طرف مقابل داده نشده است.»۱۲ در این باره، سخنان خودفروخته ای دیگر که از جایگاهی استوار و ویژه ای در مجلس فرمایشی (ریاست کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی) برخوردار است و بگمان بسیار نیرومند، شهروندی «ممالک محروسه ی شیطان بزرگ» را نیز پذیرفته، چشمگیر و نگرانی برانگیز است:
«... اگر طرف‌های غربی بخواهند با توسل به پروتکل الحاقی از مراکز حساس کشورمان بازدید و با افراد حقیقی و حقوقی در موضوع هسته‌ای گفت‌وگو کنند، این غیرقابل قبول است و پذیرفتنی نیست. اگر زمانی پروتکل الحاقی در مجلس بررسی شود، این موارد در آن حذف خواهد شد.»۱۳ بی درنگ این پرسش  منطقی برمی خیزد که چرا نخست باید آن را پذیرفت و سپس زدود؟! و مگر می توان آنچه که در یک قرارداد رسمی و تایید شده از سوی «سازمان ملت ها» دستینه شده و در شرایطی که «ریش و قیچی» را خود به دست خویش در دستان آن ها نهاده اید به چنین کاری دست یازید؟ آیا جز آن است که این خودفروخته که گویی پیشاپیش از بسیاری چیزها آگاهی دارد، «گِنه گِنه» را با همدستی دیگر مزدوران امپریالیست ها در رژیم تبهکار ایران، نرم نرمک به خورد مردم ایران می دهد؟

همینجا، یکبار دیگر بر این نکته پامی فشارم که این قراردادها به شوند های گوناگون، پایمال کننده ی حق حاکمیت ملی ایران و همگی فراقانونی است؛ چه برسد به «پروتکل الحاقی» و پیوست های پنهان دیگری که هنوز درونمایه ی هیچکدام از آن ها روشن نبوده و هیچگونه شوندی منطقی برای پذیرفتن و دستینه نمودن شان نیست!  

نکته ای دیگر را نیز که به هنگام نتوانستم درباره ی آن یادداشتی بنویسم، در اینجا یادآور می شوم و آن نیرنگبازی های پی گرفته شده از سوی دولت فراراست اسراییل و هیاهویی است که هربار پیرامون امتیازهای داده شده به ایران و خطر اتمی شدن آن راه انداخته و می اندازد. این بازی گول زننده به همان اندازه راست بوده و هست که یاوه سرایی های یهودستیزانه ی چندی پیش رهبر دَبَنگ که قرآن و باورهای دینی مردم را نیز برای آن گواه گرفته بود! به همان اندازه که چنین یاوه گویی هایی به فراراست ترین و واپسگراترین نیروهای اجتماعی در اسراییل که بنا بر گواهی رسانه های امپریالیستی چون «بی بی سی» در آستانه ی شکستی بزرگ در انتخابات آن کشور قرار داشتند، کمک های شایانی نمود تا دوباره بر سرِ کار بمانند،۱۴ هیاهوی گنجشک مغزی چون «بنیامین نتانیاهو» پیرامون خطر اتمی شدن ایران، کمک بسیار بزرگی به رژیم تبهکار جمهوری اسلامی برای پوشاندن ننگ به گردن گرفته و حتا کوشش به وانمودن شکستی ننگین به یک «پیروزی کوچک» (بگمانم سخنی از «سید از خر جسته») و نیز گول زدن بخش کم و بیش سترگی از روشنفکران ایرانی درون و برون ایران نمود؛ چنین بازی گول زننده ای از هر دو سو را می توان همانند مخالف خوانی دو ساز تکنواز در یک گروه همنوازی موسیقی بشمار آورد که رهبری آن بر دوش «یانکی» هاست.۱۵
                        
سخن پایانی در این زمینه آنکه در شرایط نبود یا نارسایی های بزرگ در رویکردها و کارکردهای حزب های سیاسی با گرایش های چپ و خلقی ایران که افزون بر سردرگمی در سمتگیری های سیاسی به برخی وابستگی های پنهان و آشکار به این یا آن کشور امپریالیستی آلوده اند و رویهمرفته، همسو با امپریالیست های «یانکی» گام برمی دارند، وظیفه ی هرچه بزرگ تری بر دوش نیروهای میهن پرست در میان نیروهای نظامی کشور سنگینی می کند. هر روز که می گذرد، اوضاع به سود دامنه ای از نیروهای بورژوا لیبرال، بورژوازی وابسته ای (بورژوازی کمپرادور) که دوباره قد کشیده و بورژوا دمکرات هایی با گرایش های آشکار و پنهان به همدستی با کشورهای امپریالیستی چرخش بیش تری می یابد؛ چنین چرخش و روندی در شرایط نازایی، سستی و ناکارآمدی نیروهای چپ با آنکه بسیاری از شرایط عینی برای کار گسترده و پربار به سود آن ها فراهم شده و از بستر تاریخی درخوری نیز برخوردارند، تا اندازه ای ناگزیر است؛ روندی که با ننگ به بارآمده در به گردن گرفتن خواست های زورگویانه، نامشروع و ضدملی کشورهای امپریالیستی و سرسپردگی کمابیش آشکار رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به آن کشورها، شتاب بازهم بیش تری یافته و در سراشیبی تندی قرار گرفته است. در این سراشیبی، حساب همه ی نیروهای وابسته به همبودهای کهنه ی اجتماعی نیز به زودی روشن خواهد شد. از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه» و آنچه تاکنون در بوته ی آزمون تاریخ به بار نشسته، راهی میان «چپ» و «راست» برای نیروهای ریشه گرفته از همبودهای اجتماعی کهنه و واپسگرا که بخشی از آن ها در کشورمان با برنام «دلواپسان» شناخته شده اند، نیست. این نیروهای میرنده از هیچگونه افق و دورنمای سیاسی و اجتماعی نه تنها در ایران که در هیچ جای جهان برخوردار نبوده و نیستند و درست از همین رو، بخش بزرگی از آن ها که راست یا دروغ، هر از گاه چشمی به آسمان نیز دارند، در فرجام کار به نوکری و مزدوری امپریالیست ها گردن خواهند نهاد.

بالاتر نوشته بودم، چنین قراردادهایی برای توده های مردم و خلق های ایران نه تنها امنیت به بار نخواهند آورد که دست رژیم را در سرکوب ددمنشانه با خونریزی های بیش از پیش بازتر خواهد نمود. سیاست های پلید و زیرکانه ی امپریالیست ها نیز در این بازه ی زمانی، همین سمت و سو را داراست. نمودهایی روشن از چنین دستِ سرکوبگری را از چندی پیش به این سو گواهیم که خود، نشانه ای دیگر از قطعیت قراردادهای ننگین بسته شده و پشتگرمی فزاینده ی رژیم برای خاموش نمودن «آتش زیر خاکستر» است؛ ولی اگر چنین رویکردی از سوی رژیم تا اندازه ای بسیار از سرِ درماندگی، بی سیاستی و برخوردی گسسته و واکنشی با پشتوانه ی کشورهای امپریالیستی پی گرفته می شود، برای امپریالیست ها و بویژه امپریالیست های «یانکی» در جایگاه رهبر و کارگردان نمایشی گسترده تر در منطقه ای نفتخیز و با اهمیت جغرافیایی ـ سیاسی فریبا (وسوسه انگیز)، این تنها پرده ای از یکی از «سناریو»های آن و گامی برای پیشبرد سیاست های دوربردی ترشان است.

نشناختن سیاست های امپریالیستی، دستِکم در عمده ترین سویه ها و سمتگیری های آن با همه ی اگرها و مگرهای آن در جهانی که سیاست های منطقه ای و جهانی درآمیزی هرچه بیش تری می یابند، برای رژیم هایی چون رژیم جمهوری اسلامی که افزون بر تبهکاری سرشتی و گرایش به سازش نوکرمآبانه با کشورهایی تبهکارتر از خویش، نابخرد، کوته بین و ساده انگار نیز هستند، همچنین این بختِ بد را به همراه داشته و دارد که دیر یا زود، بازیچه و دست آموز آن کشورها شده و با هر تکان بجا یا نابجایی، هرچه بیش تر در گل فرو رفته و سیاست های کوته بینانه شان به بخشی از «سناریو»های امپریالیستی دگردیسه شود؛ پدیده ای که یکی از روشن ترین و شاید مشخص (کاراکتریستیک) ترین نمونه های تاریخی آن را در چگونگی به دام افتادن رژیم پلید فرمانروا بر کشورمان و بازیچه و دست آموز شدنش از سوی سامانه ی امپریالیستی گواه هستیم. پیش تر در این باره و با اشاره به یکی از نمودهای چنین «سناریو»هایی از آن میان، نوشته بودم:
«حاکمیت پلید و نابخردِ کشورمان را در برابر دو گزینه نهاده اند که هر دوی آن ها، هر کدام به شکلی، نه تنها هیچ بُردی برای این حاکمیت و مردم ایران دربرندارد که از هم پاشیدگی سرزمین ایران فرجامین پیامد آن خواهد بود؛ آن دو گزینه که شانه به شانه یکدیگر ساییده و در ستیزی بی فرجام، کارِ نابودی ایران زمین را به سود بهره کشان فرمانروا بر جهانِ سرمایه به پیش می برند در کلی ترین حالت خود، بدینگونه اند:
از سویی، واپسگرایی بیش تر و پرداختن به جُستارهای حاشیه ای چون «حجاب» و «بدحجابی» که نه تنها هیچگونه هماوندی با دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی جانفرسای گریبانگیر مردم ایران ندارد که نشانه ای از نداشتن هیچ برنامه ی روشن و چشم انداز امیدبخش برای برونرفت از بن بست کنونی است و بر هرج و مرج و بدتر شدن اوضاع نابسامان کنونی می افزاید؛ و
از سوی دیگر، گردن نهادن بازهم بیش تر در برابر برنامه ها و سیاست های سرمایه داری امپریالیستی در کشورمان که بیکاری بیش تر و تنگدستی گسترده تر و خانمانسوزتر مردم، افزایش شکاف طبقاتی و از همه مهم تر گسستن پیوندهای اقتصادی ـ اجتماعی خلق های کشور را به دلیل نیرو گرفتن و گردنکشی هرچه بیش تر بورژوازی بومی در پی خواهد داشت.»۱۶ یکی از شوندهایی که این «سناریو» همچنان از سوی امپریالیست ها و مزدوران شان در میهن مان پی گرفته می شود، هستی همان «آتش زیر خاکستر» است که چنانچه در خاموش نمودن آن کامیاب شوند، دیگر نیازی به پیگیری چنین «سناریو»یی که در بنیاد خود، گونه ای دستکاری در روندهای اجتماعی و در این مورد، کند نمودن روند نابودی ناگزیر تاریخی همبودهای کهنه و میرنده ی اجتماعی است، نخواهند داشت؛ در چنان شرایطی، راه برای پیشبرد بی دردسر تر سیاست های نولیبرال امپریالیستی و بی سرِ خرِ افزونه (زائده) هایی گرانبار شده چون «ولایت فقیه» با همه ی خیمه و خرگاه آن از "دلواپسان" گرفته تا «خوش جُسان دم خزینه ی رهبری» نیز هموار شده و همراه با نابودی آن همبودهای کهنه، همه ی آن ها از پهنه ی اجتماعی و سیاسی برای همیشه روفته خواهند شد.۱۷ پدیده ای که از مدتی پیش به این سو، نمودها و نشانه های آن بروشنی دیده می شود؛ گرچه، در اینجا ناچار به یادآوری نکته ای که در نوشتارهای دیگری گسترده تر به آن پرداخته ام نیز هستم تا آنچه گفته ام با همه ی زیر و بم ها و ناهمتایی های درونی خود سامانه ی زمینگیر شده ی سرمایه داری امپریالیستی نیز ساز و برگ یابد:
چنانکه در همین پدیده ی «کاراکتریستیک» گواهیم، این سامانه ی انگل سرشت، همان هنگام که نیازمند بارفرآوری (بازتولید) و گسترش خویش است، برای جلوگیری از رویش جوانه های انقلاب اجتماعی با سمتگیری سوسیالیستی، ناچار به سازش با همبودهای کهنه ی اجتماعی در هر جا و آفرینش الگوها و ساختارهایی با درونمایه ی سرمایه داری وابسته و انگلی در کالبد همبودهای کهنه ی اجتماعی نیز هست؛ یک ناهمتایی (تضاد) دیالکتیکی دردناک و پر از رنج و خون بویژه برای کشورهایی که گونه هایی از همبودهای اجتماعی کهن در آن ها همچنان از هستی برخوردارند.

افزون بر همسویی بیش از پیش کابینه ی انباشته از دزدان سرراست وابسته به کشورهای امپریالیستی و نامور به «زهدان اجاره ای» و نیز برخی دیگر از سردمداران رژیم چون برادران «انگلوفیل» تمرگیده بر تارک دو قوه ی قضایی و قانونگذاری در همسویی بیش از پیش با سیاست های امپریالیستی، برگماری دوباره ی محسن رضایی یا همانا «خر قبرسی نظام» در «سپاه پاسداران»، نشانه ای دیگر در پیشبرد بی دردسر تر سیاست های نولیبرال امپریالیستی در آینده، کاهش و از میان بردنِ ریسک گردنکشی در آن نهاد در برابر چنین روند پایمال کننده ی استقلال کشور است. نشانه هایی از آن میان در سخنان خود وی درباره ی چرایی بازگشتش به آن نهاد نظامی گواه این نکته است؛۱۸ کسی که با ندانمکاری های بزرگ خویش، نقش و مسوولیت بزرگی در به کشتن دادن فداکارترین نیروهای مردمی در جبهه های جنگِ ایرانِ انقلابی سال های نخست انقلاب بر ضد «صددام» و امپریالیست ها داشت۱۹ و به همراه «سردار شلغمِ جنگی» (اکبر بهرمانی نامور به هاشمی رفسنجانی) پول فراوانی از راه داد و ستدهای پنهانی با امپریالیست ها و بگمانم اسراییل به جیب زد و به یکی از سرمایه داران بزرگ ایران دگردیسید؛ کسی که بگمان بسیار نیرومند، دارای گذرنامه «یانکی» هاست و شهروند «ممالک محروسه ی شیطان بزرگ» بشمار می رود. از نقش تازه ی وی در آن نهاد نظامی، تنها در این اندازه می دانم که گویا از سوی رهبر آبروباخته برای پند و اندرز به فرماندهان سپاه یا آنگونه که خود بر زبان آورده، «[انتقال] تجارب خود به فرماندهان و نسل‌های آینده»۲۰ برگمارده شده است؛ ولی به هر رو،  هرچه هست، بازگشت چنین درازگوش بدپیشینه ای به آن نهاد نظامی را به فال بد می گیرم. شاید پیش بینی آنچه می گویم کمی زود و حتا نسنجیده باشد؛ زیرا هنوز بر بنیاد فاکت ها یا حتا نشانه هایی بسنده استوار نیست؛ ولی ندایی نیرومند، درونم نهیب می زند که چنین بازگشتی با آنچه درباره ی سویه ای یکی از «سناریو» های امپریالیستی در شرایط کنونی ایران نوشتم، هماوند است؛ به زبانی روشن تر، همزمان با پیشبرد آن «سناریو»، زمینه های بایسته برای کودتایی فراراست به عنوان یکی از گزینه های برچیدن «رژیم ملوک الطوایفی ولایت فقیه» فراهم و آماده می شود؛ زیرا چنین رژیمی، یادآور دوره ی پر هرج و مرج «ایلخانان مغول» در ایران که برخی از نشانه های رژیم های خاوندی (ارباب رعیتی) در خاور و باختر جهان را نیز داراست، بندی۲۱ بزرگ در برابر پیشرفت و گسترش سرمایه داری بگونه ای کلی و سرمایه داری نولیبرال بگونه ای ویژه بشمار می رود؛ بندی که ملات آن، دربرگیرنده ی بزرگ ترین خمس و زکات بگیران، باج گیران، رشوه خواران، رانت خواران، شویندگان پول در آبخُست های اقیانوس اتلس و سایر دله دزدهای مال مردم خور است: از «آقا بیشعور اندرزگوی +۹۵ میلیارد دلاری» در آن بالا گرفته تا دزدان گله گوسپندهای مردم در پایین که هر یک ثناگویان، سرگرم "کرِدار نیکِ" چاپیدن دارایی های ایران و دوشیدن توده های مردم آنند!

در بالا، همچنین از نیروهای نظامی میهن پرست یاد کردم که وظیفه ی هرچه بزرگ تری بر دوش آن ها سنگینی می کند؛ پرداختن به نکته هایی در این باره را به نوشتار دیگری که دنباله ی این نوشتار بشمار می رود، وامی گذارم.

ب. الف. بزرگمهر    پنجم خرداد ماه ۱۳۹۴


پی نوشت:

۱ ـ «ادعای دوباره کاخ سفید درباره بازرسی های سرزده»، تارنگاشت «روزنامه خراسان»، ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴ (با ویرایش و بازنویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «بنا نداریم به هر نظر رهبر ایران پاسخ بدهیم»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی»ها، ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴ (با ویرایش و بازنویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ علی اکبر صالحی

۴ ـ افزون بر آنکه پرداختن به این نمودها و نشانه ها که در یادداشت های دیگری نیز به آن ها اشاره نموده ام، بیرون از چارچوب و آماج این نوشتار است، دانسته و آگاهانه به ریزه کاری های آن، نه اینجا و نه در جای دیگر نمی پردازم؛ زیرا بیش از آنکه به سود جنبش مردمی باشد به سود آن هاست! بگذار همینگونه خر بمانند؛ من به آن ها شاخ نخواهم بخشید!

۵ ـ «آشکارتر» به این شوند که از بحران فزاینده ی انقلابی در پاییز ۱۳۵۷ و پدیداری سرنگونی قطعی رژیم گوربگورشده ی پادشاهی در چشم انداز، گفتگوها و خوشخدمتی های پنهان پادوها و نمایندگان اسلام پیشه با کشورهای امپریالیستی و از آن میان، نمایندگان امپریالیست های «یانکی» همواره جریان داشته و سپس در کالبد رژیم تبهکار و فرومایه ی جمهوری اسلامی در زمینه های گوناگونی و از آن میان، سرنگونی رژیم خلقی و دمکرات افغانستان ناکنون پی گرفته شده است. دستبرد فراقانونی در «اصل ۴۴ قانون اساسی» که میخ تابوت انقلاب سترگ توده ای و شکوهمند مردم ایران بود و روند و سراشیبی ضدانقلابی را شتابی بی همتا بخشید، این گفتگوها را به جلوی صحنه کشاند و سویه ای آشکارتر بخشید. با این همه، این نکته که درونمایه ی گفتگوها و همسویی با کشورهای امپریالیستی که به عنوان نمونه در عراق و سایر جاها همچنان از دید مردم ایران پنهان نگاه داشته می شود، نشانه ای آشکار بر هستی «آتش زیر خاکستر» جنبش توده های مردم ایران است که هم رژیم تن به خواری داده و هم کشورهای امپریالیستی ناچارند آن را بدیده بگیرند؛ اگر چنین «آتش زیر خاکستر»ی در کار نبود، رژیم فرومایه، نیازی به چنان پنهانکاری هایی نیز نداشت؛ بدیده گرفتن این آتش نهفته که نمودهایی از آن را هز از گاهی گواهیم، در چند و چون سیاست های دوربردی و کاربردی نیروهای چپ راستین در دوره ی کنونی از برجستگی ویژه ای برخوردار است و اهمیت سمتگیری دلاورانه بر بنیاد «سوسیالیسم دانشورانه»، برای سرنگونی این رژیم پلید و ایران بربادده، بی هیچگونه شل کن سفت کن ها و فرصت طلبی سیاسی (اپورتونیسم) نیز در دریافت درست و کاربرد سنجیده ی این نکته نهفته است.    

۶ ـ «در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان»، ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۲ 

۷ ـ درباره ی اهمیت بنیادین «انرژی هسته ای» به عنوان یکی از صنعت های زیربنایی با کاربردها و شاخه های گوناگون که تنها فرآوری برق را دربر نمی گیرد، بر آن بودم تا بر بنیاد فاکت ها نوشتاری جداگانه بنویسم و در آن به برخی ایرادهای از سرِ نادانی گروه نه چندان کوچکی از روشنفکران خودباخته و نوشتارهای نخودهای آش نادان و مزدبگیران خودفروخته ی ایرانی که کمر به خدمت امپریالیست ها بسته اند، پاسخ گویم. شوربختانه به شَوَند بیماری و برخی شوندهای دیگر زندگی روزانه هنوز نتوانسته ام. بگمان بسیار ناچار خواهم شد، چنان یادداشتی را تکه تکه نموده، هر بار بخشی از آن را جداگانه بنویسم؛ کاری که به هر رو  از هماوندی بایسته میان جُستارهای پیوسته بایکدیگر و منطق درونی نوشته خواهد کاست.

۸ ـ  «... ایران در بخشی از تنگه هرمز دارای آب های سرزمینی است و از سوی دیگر با توجه به نپیوستن به ”كنوانسیون حقوق دریاها“ (جامائیكا ـ مونته گوبی ١٩٨٢) حق رفت و آمد بی زیان بگاه اضطراری یا تهدید نظامی علیه ایران در آبهای سرزمینی خود را می تواند پاژگون (تعلیق) كند.
...
بند ١٩ این كنوانسیون درباره رفت و آمد بی زیان می‌گوید:
رفت و آمد تا هنگامی بی زیان است كه برای صلح، نظم جاری و یا امنیت كشور ساحلی زیانبار نباشد و این به آرش جلوگیری از هرگونه اقدام مسلحانه ازهر گونه و یا پدیداری هرگونه آلودگی جدی و زیانبار است.“ به گفته ای دیگر، كشتی‌ها و ناوهای كشورهای بیگانه درحال ترانزیت در تنگه هرمز باید به عنوان كشتی غیرجنگی عمل كنند و بر بنیاد این كنوانسیون آنها باید ”به طور موقت خود را از وضعیت مسلحانه خارج كنند“ ...» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

«تنگه هرمز و حقوق ایران » (برگرفته از «ایرنا»)، ۱۸ دی ماه ۱۳۹۰
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/01/blog-post_2178.html

۹ ـ «در مذاکرات هیچ‌گونه زیاده‌خواهی را نمی‌پذیریم»، «ایسنا»، ۲۸ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴
«غلط می کنیم یا راست می کنیم، تفاوتی نمی کند ...»، ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

۱۰ ـ اگر در قراردادهای «ترکمانچای» و «گلستان»، تنها بخش هایی از ایران آن هنگام جدا و به سرزمین روسیه تزاری پیوست شد، همه چیز نشان از آن دارد که با قراردادهای «عمان»، «ژنو» و «لوزان»، همه ی سرزمین ایران در کردار به گروگان «یانکی» ها و دیگر کشورهای امپریالیستی درخواهد آمد.

۱۱ ـ گیاهی دارویی و آنچنان تلخ مزه که افشره ی آن را ذره ذره به بیمار می خورانند.

۱۲ ـ «نشست غیرعلنی مجلس ایران با شرکت محمد‌جواد ظریف»، تارنگاشت «بی بی سی»، سوم خرداد ماه ۱۳۹۴

۱۳ ـ «بروجردی: مجلس اجازه زیاده‌خواهی به آمریکایی‌ها نمی‌دهد»، «ایسنا»، یکم خرداد ماه ۱۳۹۴

۱۴ ـ چنین یاوه گویی هایی که اندک زمانی پیش از انتخابات اسراییل (بگمانم کم تر از شش ماه)، نخست از زبان رهبر بیشرم بر زبان آمد و سپس از سوی برخی فرماندهان چابلوس و دست به سینه در سپاه و شاید نیروهای نظامی دیگر پی گرفته شد، مرا به دانسته و آگاهانه بودن چنین تبلیغاتی، بویژه به رهبر بیشرم رژیم تبهکار جمهوری اسلامی که از پیشینه ی چندان روشنی نیز برخوردار نیست، بسیار بدگمان و اندیشناک نمود.

۱۵ ـ «شرایط پدیدآمده به سود کشورهای امپریالیستی در پی فروپاشی نخستین کشور زحمتکشان جهان و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی در خاور اروپا چنان امکانی برای آن اهریمنان زمینی فراهم نمود تا جنبش های خلقی منطقه را بگونه ای کژدیسه نمایند که کار بدست تندروها و به گفته ای ”بنیادگرایان“ از هر گونه ی آن بیفتد و در این زمینه، تفاوتی ماهوی میان نیروهای راست و فراراست اسراییل، ایران، ترکیه، پاکستان و کشورهای عربی منطقه نیست؛ همگی نوازندگان یک ”گروه همنوازی“ و دستِ بالا همچشمانی هستند که گرچه چشم دیدن یکدیگر را ندارند، ناچارند با اشاره ی رهبر گروه یا همانا ”شیطان بزرگ“، رویهمرفته هماهنگ با یکدیگر بنوازند.»
«نام رمزی امپریالیستی و بهانه ای برای سرکوب توده های مردم!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴

۱۶ ـ «تا دیر نشده باید حاکمیت پلید جمهوری اسلامی را سرنگون نمود!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_28.html

۱۷ ـ باریک بینی در این نکته از سوی خواننده ای آگاه از جُستارها و کم و بیش چیره بر مانش های «سوسیالیسم دانشورانه»، همچنین روشن می کند که چرا شعار «طرد رژیم ولایت فقیه» که بیش از ۲۵ سال آذین بخش سیاست های سوسیال دمکرات حزبی با پیشینه ی «چپ راستین» بوده و از آن در کردار، چون پوششی برای همگامی با سیاست های نولیبرال امپریالیستی سود برده شد، شعاری دوپهلو، نارسا، سردرگم و نادانشورانه به سود نیروهای بورژوا لیبرال و لیبرال دمکرات ایران و جهان بوده است. اکنون که کارِ رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به پایان خود نزدیک می شود، نارسایی های آن شعار و سیاست های پیگیری شده بر بنیاد آن، بیش از پیش رخ می نمایاند. 

۱۸ ـ «... احساسم این است که در حال حاضر باید لباس پاسداری را بپوشم و در کنار فرماندهان باشم. البته همانطور که می‌دانید لباس سبز را از روز راهپیمایی روز قدس پوشیدم؛ البته آن زمان، چون هنوز مقام معظم رهبری تصویب نکرده بودند از این رو بنده بدون درجه و کلاه و با همان لباس پاسداری سال‌های اول انقلاب به صحنه آمدم.
...
پس از اینکه رهبر معظم انقلاب تصویب کردند، من آماده هر نوع همکاری که ایشان لازم بدانند هستم و کاملا آماده‌ام ...»
«خر قبرسی نظام» در گفتگو با «خبرگزاری فارس»، دوم خرداد ماه ۱۳۹۴

۱۹ ـ اگر همه ی آن ها را بتوان ندانمکاری بشمار آورد و نه خیانت هایی دانسته و حساب شده! زیرا بر بنیاد نمودها و نشانه های در دست و نیز گواهی هایی که از آن میان به خواست یا شاید فرمان رهبر انقلاب بهمن ۵۷ برای تیرباران برخی از فرماندهان سپاه انجامیده بود، برخی از شکست های بزرگ در جبهه ها و به کشتن دادن شمار انبوهی از جوانان و نیز برخی سرداران فداکار ایرانی، دانسته و آگاهانه انجام پذیرفته بود. آلودگی ها و هماوندی های آشکار و پنهان «سردار شلغم جنگی» (اکبر بهرمانی نامور به هاشمی رفسنجانی)، یکی از پلیدترین سیاست ورزان و خائنین همه ی تاریخ ایران که در آن هنگام در نقش جانشین فرمانده کل قوا کارکرد بسیار ناشایست و گمان برانگیزی از خود نشان داده و حتا با گزارش های نادرست درباره ی وضعیت جبهه های جنگ، سر روح الله خمینی را نیز شیره مالیده بود، گمانه ی بالا را نیرومندتر می کند. 

۲۰ ـ «خر قبرسی نظام» در گفتگو با «خبرگزاری فارس»، دوم خرداد ماه ۱۳۹۴

۲۱ ـ پارسی نویسی:
 بجای واژه ی «سد» می توان از واژه ی پارسی کهنِ «بند» سود برد.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!