تو دل با خویشتن داری، چه دانی حال شیدایی
که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همی بوسم
عجب دارند یارانم که دستش را همی بوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین
نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندست از تو پروایی
نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری
نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه ی لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
شیخ اجل سعدی شیرازی
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/03/blog-post_52.html
شیخ اجل سعدی شیرازی
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/03/blog-post_52.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر