وقتی دو بیت از تو سرودن مرا بس است
دیگر عزیز دل، بنویسم رمان که چه؟!
آبی سفید چشم، لب سرخ، موی زرد
دیوانه ام رَوَم پی رنگین کمان؟ که چه؟!
من باغبان پیر که در فکر هیزم است
شادم ولی دچار غمی توأمان که چه؟!
وقتی خیالت از خود تو مهربان تر است
از دوری ات گلایه کنم همچنان که چه؟!
همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است
از این اضافه تر بشوی مهربان که چه؟!
در ذهن من که چشم تو را ثبت کرده است
آبی چرا شود صفت آسمان؟ که چه؟!
حالا بخند شعر مجسم! ولی مپرس:
شب گریه چیست؟ شاعر بی آب و نان که چه؟!
از «گوگل پلاس» (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب که امیدوارم با اندیشه ی سراینده ناسازگار نباشد. ب. الف.
بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر