«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ آذر ۵, جمعه

خطبه ی بابا آدم! الله اجازه فرمودند ...

در آن بهشت آسمانی، بنا بر روایت های آسمانی ریسمانی، آدم (یا «حضرت آدم»!) ریش نداشت و با «اِوا» (همانا «حَوّا»ی عربی!)، چون خواهر و برادر می زیست؛ پایش به زمین که رسید و سرش به آن سنگ سیاه (حجرالاسود) که خورد، آدم شد؛ ریش درآورد و با «اِوا» درآمیخت و مشتی «هابیل» و «قابیل» ـ و مادینه های بی نام و نشان! ـ زاده شدند که تا به امروز به سر و مغز هم می زنند و هر بار درست همان یکی به دست آن دیگری کشته می شود! نمی دانم چگونه شد که پس از آن یا شاید همزمان، مشتی «حوری» و «غلمان» کونِ لخت نیز در آنجا پدیدار شدند و دل از عرب بیابانگرد عربستان (+آن بچه بازِ کونی نژاد بیت رهبری!) بردند.

بسیاری آدم ها هنگامی که از چیزی یا کاری سر درنمی آورند یا دست شان از گشودن گره دشواری پدید آمده برای شان کوتاه است، چیزی در این مایه می گویند:
پناه بر خدا! کار خداست دیگر ...

من، خوب یا بد، به چیزی فراطبیعی و آفریننده ی جهان، باور ندارم؛ ولی حتا اگر چنین باوری نیز داشتم به کار و بار چنین خدایی بدگمان می شدم و نمی گفتم:
«کار خداست دیگر ...»! بگمانم بیش از آن خدای بازیگوش، کارِ آن پیامبر تازیِ مالیخولیایی و از او بیش تر، «عُمر پور خطّاب» و پس از وی دستبردهای دوره ی «اُمویان» باشد که چنین آش شلِ فلمکاری از آب درآمده است. به هر رو، مبارک باشد انشاء الله! الله اجازه فرمودند ...

ب. الف. بزرگمهر    پنجم آذر ماه ۱۳۹۵

***

اَنکَحتُ وَ زَوَّجتُ ...

عبارت آغازین خطبه ای است که برای عقدِ نکاح میان زوجین بر زبان می آورند و به «خطبه ی بابا آدم» نامور است؛ و خود کنایه از عقد زناشویی است. همچنین به شوخی آن را اینگونه نیز گفته و می گویند:
اَنکَحتُ
وَ زَوَّجتُ
دو دَس* رَختُ
تو مطبختُ ...

کنایه ای غم انگیز از شیوه ی زندگی برده وارِ زنان در خانه ی شوهران خود؛ به بند درآمدنی که با مراسم عقد و ازدواج (اَنکَحتُ وَ زَوَّجتُ) آغاز می شده و بهای آن دو دست جامه در برابر کار شبانه روزی آشپزخانه (مطبخ) و ... بوده است.

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «الف»، دفتر چهارم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از سوی اینجانب؛ برنام آن در کتاب «اَنکَحتُ وَ زَوَّجتُ ...» است.  ب. الف. بزرگمهر)

* دست؛ تراز اندازه گیری رخت و جامه!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!