شهر ما کافه اگر داشت، تماشایی بود
کوچه هم شادتر از ساحل هاوایی بود
آب انگور به جای شکر و چایی بود
همه جا عطر نفس های مسیحایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود !
سرِ بازار اگر این همه دلال نداشت
کارگرهای زمین خورده و پامال نداشت
و رباخوار، زبانم بشود لال، نداشت
هر کسی قدر خودش صاحب دارایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود
اگر اوضاع کمی خوب و مساعد می شد
خرس با خوردن ماهی متقاعد می شد ...
جیپ جای رنو و سانتافه وارد می شد
خودروی ملی ما قیمت دمپایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود
دردها را اگر این جارچیان می دیدند
روی پرونده ی برجام نمی گرییدند
!
مردها نیز در این شهر نمی زاییدند
بدترین رشته ی ما رشته ی مامایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود
اگر این نفت سر سفره ی ما می آمد
فقر می رفت از این خانه خدا می آمد
اگر البته از این خلق صدا می آمد
عید سال نود و شش چه اهورایی بود
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود
آخرِ شعر هم از ناله ی خود ممنونیم !
از مِی قرمز یکساله ی خود ممنونیم
بیشتر از همه از خاله ی خود ممنونیم
«جگرِ خاله» فقط مشکل املایی بود !
خاله ی اون هم اگر داشت، جگر دایی بود...
از
«گوگل پلاس» (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری
ها از سوی اینجانب؛ برنام
را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر