«سگ که می خواهد استخوان بخورد به (سوراخ) زیر دمبش نگاه
می کند». بیگمان، حکایت این خانم یا شاید
آقای نرمشکار نیست؛ ولی شوربختانه به ماجرای قراردادهای دولا سه لا پهنایی که یا
«شیطان بزرگ» و همدستانش بسته اند و به عنوان «بسته ی شفاهی» (نامی از این ریشخندآمیزتر
شنیده اید: بسته ی شفاهی؟!) تا اینجای کار به خورد مردم ایران داده اند تا اندازه
ای هماوند است؛ قراردادهایی که شاید خدا هم خبر نداشته باشد که چه اندازه از
قراردادهای «گلستان» یا «ترکمانچای» بهتر یا بدتر است! وگرنه به خاطر گل روی
«آخوند ریش حنایی» یا استادش: «عالیجناب بوقلمون» با آن چهره ای که مانند یک دمکنی
کج و کوله است و آن ها نام بامسماتری هم برایش بکار می برند (easy
man) تحریم ها را پیش از موعد زیر پا نمی گذاشتند. سایر
مراسم هم که دنبال می شود تا پیوند با «شیطان بزرگ» را رسمیت بدهند، بیش تر به یک
نمایش روحوضی می ماند. باور نمی کنید؟! آینده در پیش است و همگی با هم مصداق آن
زبانزد زیبا را بیش تر درخواهیم یافت. کمی هم باانصاف باشیم و بپذیریم که حق مان
است؛ مگر نه آنکه «خلایق هرچه لایق» و یا «از ماست که بر ماست»؟ همین که با چنین
حکومتی، هنوز هم سر پا هستیم، خودش یک شگفتی بزرگ است:
ملتی قضا قدری!
السلام علیکم و رحمت الشیطان الرجیم!
اعوذ بالشیطان الرجیم من الله!
۲۸ ب. الف. بزرگمهرشهریور ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_6411.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر