هرمز را گفتند وزیرانِ پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟
گفت:
خطایی معلوم نکردم؛ ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من، اعتماد کلی ندارند. ترسیدم از بیم گزند خویش، آهنگ هلاک من کنند. پس، قول حکما را کار بستم که گفتهاند:
از آن کز تو ترسد، بترس ای حکیم
وگر با چنو صد بر آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی زند
که ترسد سرش را بکوید به سنگ
نبینی که چون گربه عاجزشود
بر آرد به چنگال، چشم پلنگ؟
شیخ اجل سعدی شیرازی
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برنام را نیز اندکی دگر کرده ام. ب. الف. بزرگمهر
گفت:
خطایی معلوم نکردم؛ ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من، اعتماد کلی ندارند. ترسیدم از بیم گزند خویش، آهنگ هلاک من کنند. پس، قول حکما را کار بستم که گفتهاند:
از آن کز تو ترسد، بترس ای حکیم
وگر با چنو صد بر آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی زند
که ترسد سرش را بکوید به سنگ
نبینی که چون گربه عاجزشود
بر آرد به چنگال، چشم پلنگ؟
شیخ اجل سعدی شیرازی
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برنام را نیز اندکی دگر کرده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر