نام زینب پاشا به انقلاب و جنبش گره خورده است. او سردسته زنانی بود که درست در لحظهای که مردان از ترس تهدید حکومت میخواستند اعتصاب بازار تبریز را بشکنند به بازار رفت و با بیرون راندن قزاقها نگذاشت بازار باز شود.
در تاریخ ایران، اگر بخواهیم ۱۰ نفر از تاثیرگذارترین زنان را دستهبندی کنیم، نام زینب پاشا در میان پنج نفر نخست آن است؛ زنی که از میان جامعه بسته روزگار قاجار برخاست و رهبری گروهی از زنان و مردان را در دو جنبش «تنباکو» و «مشروطه» برعهده گرفت.
درباره کودکی و نوجوانی زینبپاشا اطلاعات زیادی در دسترس نیست. تنها چیزی که درباره این زن مبارز میدانیم آن است که در محله «عمو زینالدین» تبریز به دنیا آمد. پدرش، «شیخ سلیمان» دهقان تهیدستی بود که مانند دیگر روستاییان، زمینی از خود نداشت و روی زمین دیگران کار میکرد و زندگی سختی داشت. این تنها اطلاعاتی است که تا جنبش ضد «رژی» یا همان جنبش تنباکو از زینب پاشا در دست است.
نام زینب اما در تاریخ با نهضت تنباکو بر سر سر زبانها افتاد. ناصرالدینشاه که برای سفر به فرنگ با خزانهای خالی رو به رو شده بود، مجبور به قرض کردن و دادن امتیاز به کمپانیهای فرنگی شد. یکی از این کمپانیها متعلق به «لُرد تالبوت» بود که موفق شد امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را از شاه بدهکار ایران بگیرد.
در آن زمان، توتون و تنباکو یکی از مهم ترین اقلام کشاورزی و تجاری ایران بودند و مردم زیادی از کاشت تا فروش این محصولات نان در میآوردند. اما با اعطای این امتیاز به کمپانی رژی، دچار ضرر و زیان فراوان شدند. همین باعث شد تا اعتراضهایی در تهران و سایر شهرها نسبت به واگذاری این امتیازنامه شروع شود. نقطه اوج این اعتراضها، استفتای «سید جمالالدین اسدآبادی» از آیتالله «میرزا حسن شیرازی»، مرجع تقلید شمار زیادی از ایرانیها بود که در نجف زندگی میکرد. شیرازی در پاسخ به این استفتا، در یک جمله حکم به تحریم توتون و تنباکو داد. حکمی که باعث شد هزاران قلیان شکسته شوند و کسانی که توتون و تنباکو استعمال میکردند، ترک آن را کردند.
تبریز که شهر حکومت ولیعهد به شمار می رفت، دومین شهری بود که در اعتراض به قرارداد رژی به تهران پیوست و قلیانها را شکستند. مردم تبریز به دعوت شیخ «جواد مجتهد» و در همراهی با بازار تهران، بازار را تعطیل کردند؛ اما فراشان «مظفرالدین میرزا» ولیعهد و حاکم تبریز با تهدید و وعده و وعید تلاش کردند تا بازار را باز کنند. فراشان به نمایندگان صنوف مختلف بازار گفتند که اگر بازار را باز نکنند، این بازار چند صد ساله را با خاک یکسان میکنند. این تهدید باعث شد تا گروهی از بازاریها بترسند و برای باز کردن آن پیش بروند. اما خبر باز شدن بازار با اعتراض گروهی از کسانی که موافق پیوستن به نهضت تنباکو بودند، همراه بود. زینب پاشا یکی از همین معترضان بود. او که در مورد فتوای میرزا حسن شیرازی در مجلس «شیخ جواد» شنیده بود، به این نتیجه میرسد که نباید بگذارد بازار را باز کنند. در کم تر از نصف روز، دستهای از زنان تبریز را جمع میکند و با مسلح کردن تعدادی، آنها را به سمت بازار حرکت میدهد.
براساس گزارشهای تاریخی، ایران تا آن روز اجتماعی به این وسعت را از زنان ندیده بوده است. این زنان که بخشی از آنها پیچههایشان را انداخته بودند و گروهی بچههایشان را در آغوش و یا دست شان را در دست داشتند، به سمت بازار میروند.
به گفته برخی منابع، همراه زینب سه هزار زن مسلح شده بودند. سخن گوی گروه، خود زینب بوده است. «میرزا فرخ»، از شاعران آن دوران است كه در شعری ۲۲ بیتی به شرح واقعه «قیام زینب پاشا» در بازار پرداخته و در بخشی از این شعر که به ترکی سروده شده، آورده است:
«در چنان روزی، این حقیر (میرزا فرخ) از ترس از خانه بیرون نیامدم.»
او در این شهر سروده بود:
«فرمان بداد زینب پاشا
به شیر زنان و فراشا
بازار به سنگ بندید شما،
من چماق را حاضر کنم
پاتابه را بپیچم به پا.»
به نوشته منابع تاریخی، مأموران دولتی بارها سعی در باز کردن بازار کردند؛ ولی گروه زینب هربار با اسلحه گرم و سنگ و چماق به بازار می ریختند و رشته های دولتیان را پنبه می کردند.
این تعقیب و گریز تا زمانی که اعلام میشود شاه لغو امتیاز را اعلام و میرزا حسن شیرازی حکم را باطل کرده، ادامه می یابد.
«کریم طاهرزاده بهزاد» در کتاب «قیام آذربایجان» که به این قیام و فعالیتهای زینب پاشا پرداخته از زنانی نام میبرد که یاران اصلی این زن مبارز بودند و در گردآوردن سپاه زینب پاشا، او را یاری می کردند. از این افراد تنها نامی به یادگار مانده است:
«یوز باشی خاور»، «نایب کلثوم»، «فاطمه نساء»، «آتلی شاه به بیم» و «سلطان بیگم».
در منابع تاریخی آمده است او زنی تنومند و قوی بود که برخلاف زنان هم عصر خود، هیچگاه پیچه نمیپوشید و صورتش را باز میگذاشت. او چادرش را به کمر میبست و چماقی داشت که با میخ و فلز ساخته و همیشه همراهش بود. زینب بعد از جنبش تنباکو، گروهش را حفظ کرد و در سال ۱۳۱۳، یعنی آخرین سال سلطنت ناصرالدینشاه، بار دیگر قیام کرد. این قیام برای نان و برعلیه کسانی بود که نان مردم را احتکار کرده بودند تا در فصل زمستان، با اتمام ذخایر آرد مردم، آن را به بهای گزاف به فروش برسانند.
آن سال، قحطی در غرب ایران حاکم شده بود و افراد سودجو، ذخیره گندم را احتکار کرده بودند. صفهای طویل در جلو نانواییها به وجود آمده بود و نان به سختی و به قیمت گران به دست مردم میرسید. محتکران گندم، مجتهد تبریز، مباشرین، ولیعهد و حاکم تبریز بودند.
این بار هم بار دیگر زینب پیشقدم شد و به همراه یارانش به شهر آمدند و درهای انبارها را باز کردند. نیروهای حکومت، قشون مراغه را خبر کردند و دستور تیراندازی داده شد. در دم، پنج زن و یک سید کشته شدند. در این جا روحانیت معترض هم علیه مجتهد بزرگ به زنان پیوست و در کنسولگری روس تحصن کردند.
فردای همان روز تظاهرات را از سر گرفتند. این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند. شعار نان تبدیل به شعار سیاسی و علیه سلطنت قاجارها شد. حکومت هراسید و بار دیگر عقب نشینی کرد.
به گفته برخی منابع، او و یارانش هر از چند گاهی در محل تجمع مردم جمع میشدند و مردان را به مبارزه با ظلم فرامی خواندند. سخنرانیهای آتشین و تهییجآور زینب در کتابهای تاریخی ضبط شده است. در کتاب «زنان در جنبش مشروطه» آمده است:
«زینب به جمع مردم میرفت و میگفت اگر شما مردان جرات ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست غارتگران و دزدان را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر به سر کنید و در کنج خانه بنشیند و مبارزه را به ما زنان بسپارید.»
درباره سرنوشت زینب پاشا اطلاع زیادی در دست نیست. گفته میشود او در سالهای بعد به همراه گروهی از نزدیکانش به زیارت کربلا میرود. اما در خانقین، شرطههای(پلیس) عثمانی که برای تفتیش زوار آمده بودند، سختگیری میکنند و زینب پاشا که هیچگاه زیر بار ظلم نرفته بود، از این رفتار آزرده شده و به اعتراض به این شرطهها حمله میکند.
به نوشته اکثر منابع، بعد از این واقعه از زینب پاشا دیگر خبری به دست نیامده است. به نظر میرسد که او در این آخرین سفر خود، جان به جان آفرین تسلیم کرده است و پیکرش نیز هیچگاه به شهرش تبریز و زادگاهش، عمو زین الدین منتقل نشده و در کربلا دفن شده است.
زهره ذوالقدر
دانسته از ویرایش و پارسی نویسی نوشتار خودداری ورزیده ام. برنام از آن منِ است. ب. الف. بزرگمهر
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/02/blog-post_67.html
در تاریخ ایران، اگر بخواهیم ۱۰ نفر از تاثیرگذارترین زنان را دستهبندی کنیم، نام زینب پاشا در میان پنج نفر نخست آن است؛ زنی که از میان جامعه بسته روزگار قاجار برخاست و رهبری گروهی از زنان و مردان را در دو جنبش «تنباکو» و «مشروطه» برعهده گرفت.
درباره کودکی و نوجوانی زینبپاشا اطلاعات زیادی در دسترس نیست. تنها چیزی که درباره این زن مبارز میدانیم آن است که در محله «عمو زینالدین» تبریز به دنیا آمد. پدرش، «شیخ سلیمان» دهقان تهیدستی بود که مانند دیگر روستاییان، زمینی از خود نداشت و روی زمین دیگران کار میکرد و زندگی سختی داشت. این تنها اطلاعاتی است که تا جنبش ضد «رژی» یا همان جنبش تنباکو از زینب پاشا در دست است.
نام زینب اما در تاریخ با نهضت تنباکو بر سر سر زبانها افتاد. ناصرالدینشاه که برای سفر به فرنگ با خزانهای خالی رو به رو شده بود، مجبور به قرض کردن و دادن امتیاز به کمپانیهای فرنگی شد. یکی از این کمپانیها متعلق به «لُرد تالبوت» بود که موفق شد امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را از شاه بدهکار ایران بگیرد.
در آن زمان، توتون و تنباکو یکی از مهم ترین اقلام کشاورزی و تجاری ایران بودند و مردم زیادی از کاشت تا فروش این محصولات نان در میآوردند. اما با اعطای این امتیاز به کمپانی رژی، دچار ضرر و زیان فراوان شدند. همین باعث شد تا اعتراضهایی در تهران و سایر شهرها نسبت به واگذاری این امتیازنامه شروع شود. نقطه اوج این اعتراضها، استفتای «سید جمالالدین اسدآبادی» از آیتالله «میرزا حسن شیرازی»، مرجع تقلید شمار زیادی از ایرانیها بود که در نجف زندگی میکرد. شیرازی در پاسخ به این استفتا، در یک جمله حکم به تحریم توتون و تنباکو داد. حکمی که باعث شد هزاران قلیان شکسته شوند و کسانی که توتون و تنباکو استعمال میکردند، ترک آن را کردند.
تبریز که شهر حکومت ولیعهد به شمار می رفت، دومین شهری بود که در اعتراض به قرارداد رژی به تهران پیوست و قلیانها را شکستند. مردم تبریز به دعوت شیخ «جواد مجتهد» و در همراهی با بازار تهران، بازار را تعطیل کردند؛ اما فراشان «مظفرالدین میرزا» ولیعهد و حاکم تبریز با تهدید و وعده و وعید تلاش کردند تا بازار را باز کنند. فراشان به نمایندگان صنوف مختلف بازار گفتند که اگر بازار را باز نکنند، این بازار چند صد ساله را با خاک یکسان میکنند. این تهدید باعث شد تا گروهی از بازاریها بترسند و برای باز کردن آن پیش بروند. اما خبر باز شدن بازار با اعتراض گروهی از کسانی که موافق پیوستن به نهضت تنباکو بودند، همراه بود. زینب پاشا یکی از همین معترضان بود. او که در مورد فتوای میرزا حسن شیرازی در مجلس «شیخ جواد» شنیده بود، به این نتیجه میرسد که نباید بگذارد بازار را باز کنند. در کم تر از نصف روز، دستهای از زنان تبریز را جمع میکند و با مسلح کردن تعدادی، آنها را به سمت بازار حرکت میدهد.
براساس گزارشهای تاریخی، ایران تا آن روز اجتماعی به این وسعت را از زنان ندیده بوده است. این زنان که بخشی از آنها پیچههایشان را انداخته بودند و گروهی بچههایشان را در آغوش و یا دست شان را در دست داشتند، به سمت بازار میروند.
به گفته برخی منابع، همراه زینب سه هزار زن مسلح شده بودند. سخن گوی گروه، خود زینب بوده است. «میرزا فرخ»، از شاعران آن دوران است كه در شعری ۲۲ بیتی به شرح واقعه «قیام زینب پاشا» در بازار پرداخته و در بخشی از این شعر که به ترکی سروده شده، آورده است:
«در چنان روزی، این حقیر (میرزا فرخ) از ترس از خانه بیرون نیامدم.»
او در این شهر سروده بود:
«فرمان بداد زینب پاشا
به شیر زنان و فراشا
بازار به سنگ بندید شما،
من چماق را حاضر کنم
پاتابه را بپیچم به پا.»
به نوشته منابع تاریخی، مأموران دولتی بارها سعی در باز کردن بازار کردند؛ ولی گروه زینب هربار با اسلحه گرم و سنگ و چماق به بازار می ریختند و رشته های دولتیان را پنبه می کردند.
این تعقیب و گریز تا زمانی که اعلام میشود شاه لغو امتیاز را اعلام و میرزا حسن شیرازی حکم را باطل کرده، ادامه می یابد.
«کریم طاهرزاده بهزاد» در کتاب «قیام آذربایجان» که به این قیام و فعالیتهای زینب پاشا پرداخته از زنانی نام میبرد که یاران اصلی این زن مبارز بودند و در گردآوردن سپاه زینب پاشا، او را یاری می کردند. از این افراد تنها نامی به یادگار مانده است:
«یوز باشی خاور»، «نایب کلثوم»، «فاطمه نساء»، «آتلی شاه به بیم» و «سلطان بیگم».
در منابع تاریخی آمده است او زنی تنومند و قوی بود که برخلاف زنان هم عصر خود، هیچگاه پیچه نمیپوشید و صورتش را باز میگذاشت. او چادرش را به کمر میبست و چماقی داشت که با میخ و فلز ساخته و همیشه همراهش بود. زینب بعد از جنبش تنباکو، گروهش را حفظ کرد و در سال ۱۳۱۳، یعنی آخرین سال سلطنت ناصرالدینشاه، بار دیگر قیام کرد. این قیام برای نان و برعلیه کسانی بود که نان مردم را احتکار کرده بودند تا در فصل زمستان، با اتمام ذخایر آرد مردم، آن را به بهای گزاف به فروش برسانند.
آن سال، قحطی در غرب ایران حاکم شده بود و افراد سودجو، ذخیره گندم را احتکار کرده بودند. صفهای طویل در جلو نانواییها به وجود آمده بود و نان به سختی و به قیمت گران به دست مردم میرسید. محتکران گندم، مجتهد تبریز، مباشرین، ولیعهد و حاکم تبریز بودند.
این بار هم بار دیگر زینب پیشقدم شد و به همراه یارانش به شهر آمدند و درهای انبارها را باز کردند. نیروهای حکومت، قشون مراغه را خبر کردند و دستور تیراندازی داده شد. در دم، پنج زن و یک سید کشته شدند. در این جا روحانیت معترض هم علیه مجتهد بزرگ به زنان پیوست و در کنسولگری روس تحصن کردند.
فردای همان روز تظاهرات را از سر گرفتند. این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند. شعار نان تبدیل به شعار سیاسی و علیه سلطنت قاجارها شد. حکومت هراسید و بار دیگر عقب نشینی کرد.
به گفته برخی منابع، او و یارانش هر از چند گاهی در محل تجمع مردم جمع میشدند و مردان را به مبارزه با ظلم فرامی خواندند. سخنرانیهای آتشین و تهییجآور زینب در کتابهای تاریخی ضبط شده است. در کتاب «زنان در جنبش مشروطه» آمده است:
«زینب به جمع مردم میرفت و میگفت اگر شما مردان جرات ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست غارتگران و دزدان را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر به سر کنید و در کنج خانه بنشیند و مبارزه را به ما زنان بسپارید.»
درباره سرنوشت زینب پاشا اطلاع زیادی در دست نیست. گفته میشود او در سالهای بعد به همراه گروهی از نزدیکانش به زیارت کربلا میرود. اما در خانقین، شرطههای(پلیس) عثمانی که برای تفتیش زوار آمده بودند، سختگیری میکنند و زینب پاشا که هیچگاه زیر بار ظلم نرفته بود، از این رفتار آزرده شده و به اعتراض به این شرطهها حمله میکند.
به نوشته اکثر منابع، بعد از این واقعه از زینب پاشا دیگر خبری به دست نیامده است. به نظر میرسد که او در این آخرین سفر خود، جان به جان آفرین تسلیم کرده است و پیکرش نیز هیچگاه به شهرش تبریز و زادگاهش، عمو زین الدین منتقل نشده و در کربلا دفن شده است.
زهره ذوالقدر
دانسته از ویرایش و پارسی نویسی نوشتار خودداری ورزیده ام. برنام از آن منِ است. ب. الف. بزرگمهر
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/02/blog-post_67.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر