همراه تصویر نوشته بود:
... و «خر» که بفهمی نفهمی از سرشتی شاعرانه نیز برخوردار
است یا چون ناصرالدین شاه چنین می نمایاند از نامه نگاری های نوازشگرانه که تکخال
وی را نشانه رفته بود، قند توی دلش آب شد و رویاهای شیرین در سر پرورد:
آن دوست با لبخند آمد ...۲
اکنون که پس از چندین سال دستش آمده چه کلاه گشادی سرش رفته،
دنباله ی آن لنگه سروده را هر از گاهی با خود اینچنین زمزمه می کند:
ای دو صد نعلت بر این خلخال باد!۳
ب. الف. بزرگمهر ۲۳
آذر ماه ۱۳۹۵
پی نوشت:
۱ ـ آنچه در تصویر
آمده، سویه ای نمادین دارد؛ خالِ این یکی بر پیشانی اش کوبیده شده است؛ چیزی بسانِ
سرنوشت در شیوه ی اندیشگی آسمانی ریسمانی!
۲ ـ این
رویاها (یا کابوس ها)، خوشبختانه بسیار ساده اند و بچه های سال دوم دبستان نیز آن
ها را به آسانی درمی یابند؛ مانندِ «آن مرد آمد. آن مرد با اسب آمد ...»
۳ ـ به قافیه
و اینا گیر ندهید! «خر» وزن را خوب درمی یابد؛ ولی از قافیه چندان سررشته ندارد.
از اشتباهات لُپّی نعلت (لعنت) و خلخال هم بگذرید و نادیده بگیرید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر