البعثة الاسلاميه الی البلاد الافرنجيه*
صادق هدایت
سه نامه از خبرنگار مجله ی «المنجلاب» که همراه کاروان «بعثه الاسلاميه» بوده و گزارش روزانه ی آن را می نوشته به دست آمده که از عربی ترجمه می شود:
كاروان اسلام [گزارش نخست]
در روز ميمون فرخنده فال بيست و پنجم ماه شوال سال ١٣٤٦ هجری قمری در شهر سامره از بلاد مبارکه عربستان، دعوت مهمی از نمايندگان ملل اسلامی به عمل آمده بود که راجع به اعزام يک دسته مبلّغ برای نشر دين حنيف اسلام در دنيا مشورت بنمايند.
آقای تاج المتکلمين سِمَت رياست، آقای عندليب الاسلام نايب رييس، آقای سُکّان الشريعه عضو مشاور و محاسب و آقای سنّت الاقطاب سِمَت تند نويسی اين جمعيت را عهده دار بودند. علاوه بر عده زيادی از فحول [چيره دستان] علما و قائدين مبرّز اسلام، نمايندگان محترم عدن، حبشه، سودان، زنگبار و مسقط نيز درين محفل شرکت کرده بودند و اين عبد حقير سراپا تقصير: الجرجيس يافث بن اسحق اليسوعی، نيز به سِمَت مخبر و مترجم مجله مبارکه ی: «المنجلاب» در آنجا حضور به هم رسانيده و مأمور بودم که قدم به قدم وقايع اين قافله ی مهم را بنگارم تا در آن مجله ی شريفه درج و کافه ی [جميع] مسلمين از اعمال و افعال آقايان مبلّغين دين مبين و جنبش اسلامی مطّلع و با خبر باشند. آقای تاج المتکلمين اينطور مجلس را افتتاح فرمودند:
«بر همه ذوات محترم و علمای معظم، اهل زهد و تقوی، حامل شرع مصطفی، مبرهن و آشکار است که دين مبين اسلام امروزِ روز قوی ترين و عظيم ترين اديان دنيا به شمار می آيد. از جبال هندوکش گرفته تا اقصی بلاد جابلقاء و جابلسا، زنگبار، حبشه، سودان و طرابلس و اندلس که همه از ممالک متمدن و در اقليم [قاره] چهارم واقع شده اند، سيصد کرور نفوس».
آقای عندليب الاسلام فرمودند:
«خيلی معذرت می خواهم، اما از روی احصائيه ی [آمار] کاملی که بنده زاده ی آقای سکّان الشريعه که با وجود صِغَر سنّ از جمله ی علوم معقول و منقول، بهره ای کافی و شافی دارد و مدت سه سال از عمرش را در بلاد کفار بسر برده و کتاب «زبدة النجاسات» را تأليف نموده، سيصد هزار مليان [ميليون] گوينده لا اله الا الله هستند.
آقای سکان الشریعه:
«صحيح است»
آقای تاج المتکلمين:
«نَعَم، مقصود حقير بی بضاعت هم همين بود و لاغير. چنانکه گفته اند: الانسان السهو و النسيان. سيصد هزار مليان، شايد هم بيشتر به دين حنيف اسلام مشرّف هستند، و از قراری که آقازاده ی آقای عندليب الاسلام، آقای سکان الشريعه، که چهار سال از عمر شريفش را در بلاد کفار گذرانيده و از علوم معلوم و مجهول بهره ای بسزا دارد و کتاب «زبدة النجاسات» را تأليف نموده، در بلاد ينگی دنيا از اقليم [قارّه] سوم، اخيراً به فلسفه اسلام پی برده اند.»
آقای سکان الشریعه:
«بلی، در ينگی دنيا مسکرات را اکيداً ممنوع کرده اند. فلاسفه و حکمای آنجا در پی مباحثات و مناظرات و مجادلات با اين حقير متحدالرأی شده اند که ختنه را برای صحت، فوايد بسيار می باشد و طلاق و تعدد زوجات برای امزجه ی سودا و بلغمی مزايای فراوان دارد و معتقدند که روزه اشتها را صاف می کند. اين حقير هم گويا در تفسير «مرآت الاشتباه» خوانده ام که برای مرض دوسنطاريا و حرقة البول سخت نافع است.»
آقای تاج المتکلمين:
«پس از اين قرار به تحقيق، اهالی ينگی دنيا هم مسلمان شده اند و يا از برکت اسلام نور حقيقت از وجناتشان تابيدن گرفته است. در اين صورت تنها جايی که باقی می ماند همانا خطه ی يوروپ و فرنگستان می باشد که قلوبشان تاريکتر از حجرالاسود است. ازين لحاظ به عقيده ی اين ضعيف، لازم، بل وظيفه ی علماء و حافظين اس اساس شريعت است که عده ای را از ميان خودشان برگزيده و به سوی بلاد کفار سوق بدهند تا آنها را از راه ضلالت به شاهراه حقيقت هدايت بنمايند و ريشه ی کفر و الحاد را از بيخ و بن برکنند.» (کف زدن حضار)
آقای عمود الاسلام:
«البته فکری بکر است، ولی من معتقدم که اول استخاره بکنيم.»
آقای قوت لایموت نماینده ی محترم اعراب عنيره فرمودند:
اسم این قافله را «الجهاد الاسلاميه» بگذاريم؛ مردهای کفار را از جلو شمشير بگذرانيم؛ زنها و شترهایشان را مابين مسلمين قسمت بکنيم.»
شيخ ابوالمندرس نماينده مسقط همينطور که پيراهنش را می جست، گفت:
«اهلاً و سهلاً مرحبا.»
آقای تابونانا نماينده ی محترم زنگبار لخت و عور بلنذ شد؛ به نيزه اش تکيه کرد و گفت:
«لحم آدمی خيلی لذيد، افرنجی ابيض [فرنگی سفيد]، من روزی دو تا آدم بخور.»
آقای تاج المتکلمين:
البته. صد البته اگر مسلمان نشوند، همه شان را قلع و قمع می کنيم. پس در اين صورت مخالفتی با اصل موضوع نيست که جمعی از علما به عنوان مبلّغ به ديار کفار اعزام بشوند؟»
آقای عندليب الاسلام:
«استغفرالله ؛ هر کس شک بياورد، زن به خانه اش حرام و خونش مباح است. وظيفه ی هر مسلمانی است که کفار را امر به معروف و نهی از منکر بکند؛ ولی به زعم حقير اَهَمّ و اَقدَم از همه، وجوهات و مخارجات اين جمعيت است که بايد دانست از چه محل تأمين خواهد شد.»
آقای تاج المتکلمين:
«بر ذوات محترم و علمای معظم واضح و لائح بل اظهر من الشمس است که در بادی امر، مخارج هنگفتی متوجه اين جمعيت خواهد شد که از موقوفات پيش بينی شده؛ علاوه براين، ملل اسلامی هر کدام به قدر وسع خودشان از کمک و مساعدت دريغ نخواهند فرمود. ولی تصور می رود که بعدها بتوانيم عوايدی بر کفار تحميل بکنيم.»
ابو عبيد عصعص بن الناسور نماينده صحرای برهوت فرمودند:
«وجوهی به عنوان خراج و جزيه به کفار تعلق می گيرد.»
آقای سنّت الاقطاب گفتند:
«در اين صورت، خدا دنيا را محض خاطر پنج تن آفريده و از پنج انگشت هر کسی، یکی تعلق به سادات دارد و من که از ترکه و سلاسه ساداتم پس خمسش به من می رسد.»
آقای عندليب الاسلام:
«از قراری که بنده زاده ی آقای سکان الشريعه که با وجود صغر سنّ از علوم منقول و معقول بهره ای کافی و شافی دارد و مدت پنج سال از عمرش را در بلاد کفار بسر برده و کتاب «زبدة النجاسات» را که اساس شريعت اسلام است تأليف کرده، می گفت در ينگی دنيا از اقليم هفتم خيلی پول به هم می رسد.»
آقای سکان الشريعه:
«در ينگی دنيا که از اقليم دوازدهم است، مردمان پولدار زياد دارد و هر کدام از آنها مسلمان بشوند، البته واجب الحج خواهند بود. از اين قرار می شود دسته ای قطاع الطريق سر راه مکه بگمارند تا آنها را لخت بکنند و در ضمن مأمورينی در تن آنها شپش بيندازند تا در روز عيد اضحی [عيدقربان] به خونبهای هر شپش که بکشند، يک گوسفند در راه خدا قربانی بکنند. البته احوط است که دو گوسفند بکشند، چون هر چه باشد جديدالاسلام هستند و اقوام آنها خاج پرست بوده اند. آنهايی که اسلام را نپذيرند بايد خراج و جزيه به بيت المال مسلمين بپردازند وگرنه مالشان حلال، زن به خانه شان حرام و مهدورالدم هستند.» (کف زدن حضار)
قوت لايموت:
«اگر به جای پول، سوسمار و موش صحرايی هم بدهند، قبول ميکنيم.»
آقای تاج المتکلمين:
«البته. پس در اين صورت مخالفتی نيست که مخارج اين جمعيت از محل موقوفات تأمين بشود. اما بايد دانست آيا در بلاد کفار محل و موضوع مخصوصی برای اين جمعيت تخصيص داده شده که از پول حلال به دست آمده و در ضمن ملک غصبی نباشد؟»
آقای عندليب الاسلام:
«اين فقير از ديرزمانی است که مترصد و مشغول تتبع و تفحص و تجسس و تحقيقات هستم. مخصوصاً بنده زاده ی آقای سکان الشريعه که از علوم منقول و معقول بهره ای کافی دارد و کتابی در آداب مبال رفتن و طهارت موسوم به «زبدة النجاسات» که اساس شريعت اسلام است تأليف کرده و شش سال از عمر شريفش را در بلاد کفار گذرانيده گفت که در شهر البرس»
آقای سکان الشريعه:
«بلی در شهر الباریس [پاریس] از بلاد افرنجيه محلی است که به آل ضياء (Alesia) شهرت دارد و گویا اين ضياء نوه عمه ی مسلم بن عقيل بوده که يکی از کفّار موسوم به سَنانِ بن اَنس وی را دنبال و شترش را از عقب پی کرده و آن معصوم به بلاد افرنجيه گريخته و ظن قوی می رود که آن محل به نام آن بزرگوار معروف شده باشد. حقير هم در کتاب «اختناق الشهدا» به این مطلب برخورده ام.البته باید اقدام مجدانه بشود تا مزار آن جنّت مکانِ خلد آشيان را از چنگ کفار به در آوريم و مَقَرّ اين جمعيت بنماييم که خيلی مناسب است.»
شيخ خرطوم الخائف نماينده وهابيها فرمودند:
«من مخالف ساختمان هستم. چون اجداد ما زير سياه چادر با سوسمار و شير شتر زندگی می کرده اند، همه مسلمين بايد همين کار را بکنند.»
آقای عندليب الاسلام:
«چنانکه در حديث آمده ”التقيةُ دينی و دين ابائی“پس در ابتدا تقيه بايد کرد تا بتوانيم بر کفار مسلط بشويم.»
آقای سنّت الاقطاب:
«در اين صورت رقص هم به مصداق آيه ی شريفه ی ”کونوا قِرَدةً خاسِئين“جايز است؛ چه حق تعالی خود می فرمايد که قِر بدهيد که خاصيت دارد. وانگهی از کوری چشمِ کفار، اسلام مذهب متجددی است. مگر خودِ حضرت در ١٣٠٠ سال پيش، دور سنگ «حجر الاسود» رقص فُکس تِروت نکرد؟ چنانکه حالا هم حاجيها هِروله [لی لی] می کنند؟»
آقای عندليب الاسلام:
«البته اينها بسته به پيشامد است تا جمعيت بعثة الاسلاميه چه صلاح بداند. عجالتاً اين مذاکرات بی مورد است. خوبست آقای تاج مرامنامه ی اين جمعيت را قرائت بفرمايند.»
آقای تاج المتکلمين:
«بر ذوات محترم و علمای معظم و بر همه ی مردمان دنيا از چين و ماچين و بلاد يأجوج و مأجوج تا جابلقاء و جابلسا که بلاد نسناس هاست و همه به زبان فصيح عربی متکلم هستند، مبرهن و آشکار است که کتابِ سماوی ما مسلمين شامل همه معلومات دنيوی و اخروی است و هر کلمه ی آن صدهزار معنی دارد.»
آقای سنت الاقطاب:
«چنانکه اختراع همين هُتُل مُبين ها [اتوموبيل ها] از برکت هذا کتاب مبين قرآن بوده است.»
آقای تاج المتکلمين:
«نَعَم، علاوه بر فلسفه جات و حکميات و موعظه جات و فَنديات [پندها] و معلومات ديگر، بايد دانست که کتاب ما مسلمين دارای تعاليم و قوانين عملی است و بايد بدين وسيله برتری آن را به کفار نشان بدهيم.»
عندليب الاسلام:
«اجازه بدهيد توضيح بدهم. مقصود وجوب يک معلم عملی است، به قول فرنگی مآب ها ”بروفسور“ تا به تلامذه مسائل فقه و اصول از قبيل: تطهير، حيض ونفاس، غسل جنابت، شکيات، سهويات، مبطلات، واجبات، مقدمات، مقارنات، استحاضه کثيره و قليله و متوسطه و مخصوصاً آداب طهارت را عملاً نشان بدهد و به کفار تزریق بکند تا ملکه ی آنان گردد.»
آقای تاج المتکلمين:
«صحيح است. اما چون شرح اقدامات و عمليات اين کاروان خيلی مفصل است و به طول می انجامد لذا به ذکر چند نکته اکتفا می کنم تا آقايان عظام بدانند که وظيفه اين جمعيت تا چه حد صعب و طافت فرسا است:
اولاً ـ اجباری کردن لِسان فصيح عربی و صرف و نحو آن به قدری که کفار قرآن را با تجويد کامل و قواعد فصل و وصل و علامات سجاوندی به زبان عربی تلاوت بکنند. اما اگر معنی آن را نفهميدند، عيبی ندارد؛ البته بهتر است که نفهمند.
ثانياً ـ خراب کردن همه ی ابنيه و عمارات کفار. چون بناهای آنها بلند و دارای چندين طبقه است و دور آن حصار نمی باشد؛ بطوری که چشم نامحرم از نشيب، عورت خواتين را بر فراز بتوان ديد و اين خود کفر و زندقه است. مطابق مذهب اسلام اتاقها کوتاه و با گِل درست شود، البته بهتر است؛ زيرا اين دنيای دون گذرگاه باشد و استحکام و دل بستن را نشايد. البته خراب کردن هر چه تياتر، موزه، تماشاخانه، کليسا، مدرسه و غيره هست از فرايض اين جمعيت شمرده می شود.»
شيخ خرطوم الخائف:
«احسنت، احسنت.»
آقای سکان الشريعه:
«البته لازم است که مطابق نصّ صريح باشد و به حکم آيات قرآنی و فريضه ی سبحانی و سنّت نبوی و حديث مصطفوی عمل نمايند. ولی به زعم حقير همانا می بايستی يکی از آنها را به مقابله ی نمونه
نگه داشت تا بر عالميان پايه ی ضلالت فرنجيان را بنماييم و در صورت بودجه ی کافی من حاضرم به عنوان متولی در يکی ازين تماشاخانه ها به نام ”فُلی برژر“(Folie Bergere) مشغول تبليغ و عبادت بشوم.»
آقای عندليب الاسلام:
«البته، البته، چه ازين بهتر؟»
آقای تاج المتکلمين:
«ثالثاً ـ از فرايض اين جمعيت است ساختن حمامها و بيت الخلاها [توالت ها] به طرز اسلامی و چنانکه در کتاب «زبدة النجاسات» آمده، البته مستحب است که نجاست به عين ديده شود و چون کفار فاقد علم طهارت هستند و نعوذ بالله با کاغذ استنجا می کنند، عقيده ی مخلص اينست که مقداری هم لولهنگ بفرستيم که در ضمن مصنوع ممالک اسلامی نيز صادر بشود.
رابعاً ـ کندن جويها در خيابانها و روان ساختن آب جاری در آنها تا شارع عام و در دسترس عموم مسلمين بوده باشد و در موقع حاجت دست به آب برسانند.
خامساً ـ ترتيب شستشوی اموات و چال کردن آنها در زمين، طرز سوگواری، خرج دادن، روضه خوانی، بنای مساجد، احداث امامزاده ها، تکيه ها، نذرها، قربانی، حج، زکوة، خمس و کوچ دادن دسته ای از فقرای سامره به بلاد کفار تا طرز تکدی را به آنها بياموزند. چون اسلام مذهب فقر و ذلّت است و برای آن دنياست.
سادساً ـ البته برای نماز و بجا آوردن آداب شرع مبين کفش و موزه [پاپوش] و لباس تنگ مکروه است. چون مسلمان بايد لباسی داشته باشد که وسايل تطهير و عبادت در هر ساعت و به هر حالت برايش آماده باشد. پس بر عموم مسلمانان لازم است که نعلين بپوشند و آستين گشاد داشته باشند. برای مردها زيرشلواری و عبا بهترين لباس است و با فلسفه ی شريعت تطبيق می کند.»
آقای سکان الشريعه:
«البته مستحب است که عبا بپوشند. اين حقير به ياد دارم که در کتاب ”التاريخ العبا و الشولا“تأليف اعجوبه ی دهر ”مقراض النواسير“ خوانده ام که در موقع حمله ی عرب به بلاد روميه، اعراب، پوست شتر به خود همی پيچيدندی؛ ولی همين که در انبار غلّه ی روميان وارد شدندی، جوالهای بسياری انباشته از کاه و جو در آنجا يافتندی. از فرط گرسنگی ته کيسه ها را سوراخ کرده از محتوی آن با ذوق و شوق مشغول خوردن شدندی. همين که به بالا رسيدندی، سر آن را سوراخ کرده، سرشان را درآوردندی و از دو طرف دستهايشان را. پس از آن وقت عبا مرسوم شد.»
شيخ تمساح بن نسناس:
«چون من کتابی موسوم به ”آثار الاسلام فی سواحل الانهار“ تأليف می کنم و در آن از مناقب شير شتر و کباب سوسمار و خرما داد سخنوری خواهم داد، اجازه بدهيد اين مطلب را در آنجا درج بکنم که سندی بس ممتاز است.»
تاج المتکلمين:
«و اما تاسعاً، زنهای کفار مکشوف العورة درملاء عام با مردها می رقصند و سَحق و ملامسه می کنند. البته آنها را بايد در قيد حجاب مستور کرد تا مردها را به تسويلات شيطانی گرفتار نکنند و فساد اخلاق آنها از اينجا آمده که تعدد زوجات، صيغه، محلل و طلاق بين آنها مرسوم نيست. چه مردمان آنجا از گرسنگی خرچنگ و قورباغه و خوک می خورند و در موقع ذبح اين جانوران بسم الله نمی گويند. پس پايه ی ضلالت آنها را از همين جا بايد قياس کرد.
عاشراً ـ در بلاد کفّار، لهو و لعب و نقاشی و موسيقی بی اندازه طرف توجه و دارای اهميت و اعتبار است. البته بر مسلمين واجب است که آلات غنا و موسيقی را شکسته و به جايش وعاظ و روضه خوان و مداح در آنجا بفرستند تا آنها را به راه راست دلالت کنند. همچنين هر چه پرده ی نقاشی است بايد سوزانيد و مجسمه ها را بايد شکست؛ همچنان که حضرت ابراهيم با قوم لوط کرد. البته اگر اشياء نفيس و قيمتی در آنجا به هم برسد به بيت المال مسلمين تعلق می گيرد. واضح است که چون توجه کفار به دنياست بايد موعظه هايی راجع به آن دنيا، فشار قبر، نکير و منکر، آتش دوزخ، مارهای جهنم، روز پنجاه هزار سال، سگ چهار چشم در دوزخ، ظهور حِمارِ دجّال، تقدير و قضا و قَدَر و فلسفه ی اسلام بنماييم؛ و نيز از فضيلت بهشت و ثواب اُخروی لازم است، توضيحاتی بدهند و بگويند که در بهشت به مرد مسلمان حوری و به زن مسلمان غلمان می دهند؛ هرگاه ثوابکار باشند در بهشت هفتادهزار شتر و قصر زمردی می دهند که هفتاد هزار اتاق دارد و فرشته هايی در آنجاست که سرش در مغرب و پايش در مشرق است. بعلاوه استعمال کمی ترياک به نظر حقير برای آنها مستحب است تا کفار را متوجه عقبی و آخرت بکند.»
آقای سکان الشريعه:
«به زغم حقير اين توضيحات زياد است. همينقدر فرموديد کفار را به دين حنيف اسلام دلالت می کنيم، شامل همه ی اين شرايط می شود.»
تاج المتکلمين:
«مقصود حقير همانا نشان دادن پايه ی ضلالت خاج پرستان و اشکالاتی است که مبلّغين بعثةالاسلامی مواجه آن خواهند شد. مثلاً ممکن است که قومی مسلمان نباشند؛ مانند طايفه ی يهود. ولی طرز آداب و رسوم مذهبی آنها به قدری نزديک و شبيه مسلمانان است که به محض تقبل دين حنيف حتا ختنه کرده هم هستند و به فشار قبر و نکير و منکر و همه ی اين فلسفه جات معتقدند. چون از کفار کتابدار هستند. ولی کفار فرنگستان که به غلط به خاج پرست معروفند به هيچ چيز اعتقاد ندارند و از کفار حربی می باشند و ما بايد از سرِ نو همه ی اين مطالب را به گوش آنها بخوانيم و يا نسلشان را براندازيم تا همه ی دنيا مسلمان و بنده ی مقرّب خدا بشوند.»
شيخ تمساح بن نسناس:
«در صورت مخالفت گوش و بينی آنها را می بُريم و نخ می کشيم و زنهايشان و شترانشان را ميان مسلمين تقسيم می کنيم.
عندليب الاسلام:
«فراموش نشود که برای قدردانی از کفاری که به دين حنيف مشرّف می شوند و تشويق آنها بايد تُحَف و هدايايی از طرف رييس به آنها اعطا بشود مانند:کفن متبرک، مُهر نماز، تسبيح، حرز جواد [نوعی طلسم و دعا]، دعای دفع غريب گز، دعای بی وقتی، طلسم سفيدبختی، حلقه ی ياسين، نعلين و لولهنگ که در ضمن به درد ادای فرايض و رسوم مذهبی هم می خورد. بخصوص من پيشنهاد می کنم که يک نسخه هم از تأليف بنده زاده ی حضرت سکان الشريعه که هفت سال از عمر شريفش را مابين کفار گذرانيده و از علوم معلوم و منقول و معقول بهره ای بسزا دارد، موسوم به «زبدة النجاسات» به اشخاص مُبَرِّز هديه شود.»
الالولک الجاليزيه:
«کتابخانه های کفار را آتش بزنيم و عوضش يک نسخه ” زبدة النجاسات“ به آنها بدهيم که برايشان کافی است و علوم دنيوی و اخروی همه در آنست.»
منجنيق العلماء:
«البته، صد البته، کفی به زبدة النجاسات. چون خلاصه ی مرام اسلام همين است که يا مسلمان بشويد يعنی مطابق نصّ صريح ”زبدة النجاسات“ عمل کنيد و گرنه می کشيمتان و يا خراج به بيت المال مسلمين بدهيد. البته کفار بايد باج سبيل به مسلمين بپردازند.» (کف زدن حضار)
تاج المتکلمين:
«پس از اين قرار رأی قطعی و موافقت همگی برين شد که اين جمعيت را به کفار سوق بدهيم و هيچگونه مخالفتی درين باب نيست. اما به زعم حقير لازمست که به شيوه ی دين نبی رفتار کنيم؛ چنانکه خود حضرت به ايل و تبار خودش قدر و منزلت گذاشت و نوه های خودش را قبل از ولادت امام کرد و طايفه ی خود را سادات و احترام آنها را به همه مسلمانان واجب دانست. چون مخارج اين نهضة از موقوفات است همه ی اشخاصی که انتخاب می شوند بايد از علماء و سادات باشند.»
عندليب الاسلام:
«صحيح است. البته کسی برازنده تر و کسی مُبَرّزتر از آقای تاج نيست. لذا ايشان را به رياست اين جمعيت انتخاب می کنيم.»
سکان الشريعه:
«اين حسن انتخاب را از صميم قلب به عموم مسلمين و مسلمات تبريک می گويم.»
سنت الاقطاب:
«البته به ازين ممکن نمی شد.»
تاج المتکلمين:
«بنده از حسن نيّت و مراحم آقايان نمايندگان ملل اسلامی لسانم الکن و نطقم قاصر است. اما آقای عندليب الاسلام از اساتذه فقها است. البته وجود شريفشان در چنين جهادی از واجباتست. من پيشنهاد می کنم ايشان به سِمَت نايب رييس انتخاب شوند و آقازاده ی ايشان آقای سکان الشريعه که نه سال از عمر شريفش را در بلاد کفار بسر برده و از معلوم و مجهول بهره ای کافی و شافی دارد چنانکه کتاب نفيس «زبدة النجاسات» بهترين معرف ايشان و شاهد مدعايم است. همچنين زبانهای عربی، قبطی، شامی، بربری، الجزايری، فلسطينی، بغدادی و بصره ای و غير ه را مثل عندليب تکلم می کند، ممکن است بر سر جمعيت ما منّت گذاشته به عنوان صندوقدار و مترجم ما را سرافراز و از راه لطف بپذيرند. يعنی آن هم محض ثواب اخروی چون اين اقدام اجر دنيوی هرگز ندارد.»
سکان الشريعه:
«حقيقةً بنده نمی دانم به چه زبان ازين حسن ظن آقای تاج تشکر بکنم. البته اگر محض خاطر ايشان و نتايج اخروی اين کار نبود هرگز قبول نمی کردم.» (کف زدن ممتد حضار)
عندليب الاسلام:
«من از مراحم آقای تاج و همه ی نمايندگان محترم اسلام که در اينجا حضور دارند بسيار شرمنده ام؛ اما اجازه بدهيد چون يک نفر دلّاک مجرّب جهت ختنه کردن کفار لازم است، آقای سنّت الاقطاب که پسرخاله ی اين بنده می باشد و اغلب کفار که به دين حنيف مشرّف می شوند، ايشان ختنه می کنند، علاوه بر اين چندين بار محلّل شده و در معرکه گرفتن و روضه خوانی يد طولائی دارد؛ حتی عقرب جرّاره را در کف دستش نگه می دارد و برای فروش دعای بی وقتی بهتر از او کسی را خدا نيافريده و از آداب دنيوی و اخروی بهره ای کافی دارد؛ ايشان را به عنوان برفسور فقيهات پيشنهاد می کنم.»
تاج المتکلمين:
«البته، چه ازين بهتر؟ پيداست که ما يک دسته از جان گذشته هستيم که برای خير عُقبی و اجر اخروی سينه سپر کرده و چنين مأموريت پر خطری را بر عهده می گيريم.» (کف زدن حضار)
پس از آن آقای رييس، صورت مجلسی را که قبلاً نوشته شده بود از پرِ شالشان در آوردند و به آقايان نمايندگان ارائه دادند تا امضاء و تصديق بشود. مفاد آن از اين قرار بود:
«در روز ميمون فرخنده فال ٢۵ ماه شوال سال ١٣٤٦ هجری قمری در شهر مبارک سامره از بلاد عربستان به موجب جلسه ای مرکب از علماء يگانه و دانشمندان فرزانه و نمايندگان محترم ملل کاملة الوداد اسلامی تصميم گرفتند و تصويب شد که آقايان مفصلة الاسامی ذيل:
حضرت آقای تاج المتکلمين به سِمَت رياست، آقای عندليب الاسلام نايب رييس و منشی مخصوص، آقای سکان الشريعه صندوقدار و مترجم، آقای سنت الاقطاب معلم عملی فقهيات برای تبليغ دين مبين به طرف بلاد افرنجيه رهسپار گردند تا کفار را به دين حنيف اسلام دعوت و تبليغ بکنند. عجالةً صد مليان ليره انجليزيه [انگليسی] برای مخارج از محل موقوفات پيش بينی و تصويب شد که آقايان مفصلة الاسامی فوق هر طور صلاح بدانند به مصرف برسانند.»
آقای تاج پيشنهاد کردند که به سلامتی حضار شربت بنوشند؛ ولی نماينده اعراب عنيزه شير شتر خواست و هلهله کنان مشک شير شتر دست به دست و دهن به دهن گشت. سپس هر کدام از نمايندگان محترم ملل اسلامی انگشت خود را در مرکّب، آلوده، پای کاغذ گذاشتند و مجلس به خوبی و خوشی خاتمه يافت.
السامره فی ٢۵ شوال ١٣٤٦
الجرجيس يافث بن اسحق اليسوعی
صادق هدایت ١٣١٢ ـ ١٣١٣
* یک گروه اسلامی به سوی دیار فرنگ
این نوشتار تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. طرح های متن از صادق هدایت است. افزوده ی [گزارش نخست] از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
«به زغم حقير اين توضيحات زياد است. همينقدر فرموديد کفار را به دين حنيف اسلام دلالت می کنيم، شامل همه ی اين شرايط می شود.»
تاج المتکلمين:
«مقصود حقير همانا نشان دادن پايه ی ضلالت خاج پرستان و اشکالاتی است که مبلّغين بعثةالاسلامی مواجه آن خواهند شد. مثلاً ممکن است که قومی مسلمان نباشند؛ مانند طايفه ی يهود. ولی طرز آداب و رسوم مذهبی آنها به قدری نزديک و شبيه مسلمانان است که به محض تقبل دين حنيف حتا ختنه کرده هم هستند و به فشار قبر و نکير و منکر و همه ی اين فلسفه جات معتقدند. چون از کفار کتابدار هستند. ولی کفار فرنگستان که به غلط به خاج پرست معروفند به هيچ چيز اعتقاد ندارند و از کفار حربی می باشند و ما بايد از سرِ نو همه ی اين مطالب را به گوش آنها بخوانيم و يا نسلشان را براندازيم تا همه ی دنيا مسلمان و بنده ی مقرّب خدا بشوند.»
شيخ تمساح بن نسناس:
«در صورت مخالفت گوش و بينی آنها را می بُريم و نخ می کشيم و زنهايشان و شترانشان را ميان مسلمين تقسيم می کنيم.
عندليب الاسلام:
«فراموش نشود که برای قدردانی از کفاری که به دين حنيف مشرّف می شوند و تشويق آنها بايد تُحَف و هدايايی از طرف رييس به آنها اعطا بشود مانند:کفن متبرک، مُهر نماز، تسبيح، حرز جواد [نوعی طلسم و دعا]، دعای دفع غريب گز، دعای بی وقتی، طلسم سفيدبختی، حلقه ی ياسين، نعلين و لولهنگ که در ضمن به درد ادای فرايض و رسوم مذهبی هم می خورد. بخصوص من پيشنهاد می کنم که يک نسخه هم از تأليف بنده زاده ی حضرت سکان الشريعه که هفت سال از عمر شريفش را مابين کفار گذرانيده و از علوم معلوم و منقول و معقول بهره ای بسزا دارد، موسوم به «زبدة النجاسات» به اشخاص مُبَرِّز هديه شود.»
الالولک الجاليزيه:
«کتابخانه های کفار را آتش بزنيم و عوضش يک نسخه ” زبدة النجاسات“ به آنها بدهيم که برايشان کافی است و علوم دنيوی و اخروی همه در آنست.»
منجنيق العلماء:
«البته، صد البته، کفی به زبدة النجاسات. چون خلاصه ی مرام اسلام همين است که يا مسلمان بشويد يعنی مطابق نصّ صريح ”زبدة النجاسات“ عمل کنيد و گرنه می کشيمتان و يا خراج به بيت المال مسلمين بدهيد. البته کفار بايد باج سبيل به مسلمين بپردازند.» (کف زدن حضار)
تاج المتکلمين:
«پس از اين قرار رأی قطعی و موافقت همگی برين شد که اين جمعيت را به کفار سوق بدهيم و هيچگونه مخالفتی درين باب نيست. اما به زعم حقير لازمست که به شيوه ی دين نبی رفتار کنيم؛ چنانکه خود حضرت به ايل و تبار خودش قدر و منزلت گذاشت و نوه های خودش را قبل از ولادت امام کرد و طايفه ی خود را سادات و احترام آنها را به همه مسلمانان واجب دانست. چون مخارج اين نهضة از موقوفات است همه ی اشخاصی که انتخاب می شوند بايد از علماء و سادات باشند.»
عندليب الاسلام:
«صحيح است. البته کسی برازنده تر و کسی مُبَرّزتر از آقای تاج نيست. لذا ايشان را به رياست اين جمعيت انتخاب می کنيم.»
سکان الشريعه:
«اين حسن انتخاب را از صميم قلب به عموم مسلمين و مسلمات تبريک می گويم.»
سنت الاقطاب:
«البته به ازين ممکن نمی شد.»
تاج المتکلمين:
«بنده از حسن نيّت و مراحم آقايان نمايندگان ملل اسلامی لسانم الکن و نطقم قاصر است. اما آقای عندليب الاسلام از اساتذه فقها است. البته وجود شريفشان در چنين جهادی از واجباتست. من پيشنهاد می کنم ايشان به سِمَت نايب رييس انتخاب شوند و آقازاده ی ايشان آقای سکان الشريعه که نه سال از عمر شريفش را در بلاد کفار بسر برده و از معلوم و مجهول بهره ای کافی و شافی دارد چنانکه کتاب نفيس «زبدة النجاسات» بهترين معرف ايشان و شاهد مدعايم است. همچنين زبانهای عربی، قبطی، شامی، بربری، الجزايری، فلسطينی، بغدادی و بصره ای و غير ه را مثل عندليب تکلم می کند، ممکن است بر سر جمعيت ما منّت گذاشته به عنوان صندوقدار و مترجم ما را سرافراز و از راه لطف بپذيرند. يعنی آن هم محض ثواب اخروی چون اين اقدام اجر دنيوی هرگز ندارد.»
سکان الشريعه:
«حقيقةً بنده نمی دانم به چه زبان ازين حسن ظن آقای تاج تشکر بکنم. البته اگر محض خاطر ايشان و نتايج اخروی اين کار نبود هرگز قبول نمی کردم.» (کف زدن ممتد حضار)
عندليب الاسلام:
«من از مراحم آقای تاج و همه ی نمايندگان محترم اسلام که در اينجا حضور دارند بسيار شرمنده ام؛ اما اجازه بدهيد چون يک نفر دلّاک مجرّب جهت ختنه کردن کفار لازم است، آقای سنّت الاقطاب که پسرخاله ی اين بنده می باشد و اغلب کفار که به دين حنيف مشرّف می شوند، ايشان ختنه می کنند، علاوه بر اين چندين بار محلّل شده و در معرکه گرفتن و روضه خوانی يد طولائی دارد؛ حتی عقرب جرّاره را در کف دستش نگه می دارد و برای فروش دعای بی وقتی بهتر از او کسی را خدا نيافريده و از آداب دنيوی و اخروی بهره ای کافی دارد؛ ايشان را به عنوان برفسور فقيهات پيشنهاد می کنم.»
تاج المتکلمين:
«البته، چه ازين بهتر؟ پيداست که ما يک دسته از جان گذشته هستيم که برای خير عُقبی و اجر اخروی سينه سپر کرده و چنين مأموريت پر خطری را بر عهده می گيريم.» (کف زدن حضار)
پس از آن آقای رييس، صورت مجلسی را که قبلاً نوشته شده بود از پرِ شالشان در آوردند و به آقايان نمايندگان ارائه دادند تا امضاء و تصديق بشود. مفاد آن از اين قرار بود:
«در روز ميمون فرخنده فال ٢۵ ماه شوال سال ١٣٤٦ هجری قمری در شهر مبارک سامره از بلاد عربستان به موجب جلسه ای مرکب از علماء يگانه و دانشمندان فرزانه و نمايندگان محترم ملل کاملة الوداد اسلامی تصميم گرفتند و تصويب شد که آقايان مفصلة الاسامی ذيل:
حضرت آقای تاج المتکلمين به سِمَت رياست، آقای عندليب الاسلام نايب رييس و منشی مخصوص، آقای سکان الشريعه صندوقدار و مترجم، آقای سنت الاقطاب معلم عملی فقهيات برای تبليغ دين مبين به طرف بلاد افرنجيه رهسپار گردند تا کفار را به دين حنيف اسلام دعوت و تبليغ بکنند. عجالةً صد مليان ليره انجليزيه [انگليسی] برای مخارج از محل موقوفات پيش بينی و تصويب شد که آقايان مفصلة الاسامی فوق هر طور صلاح بدانند به مصرف برسانند.»
آقای تاج پيشنهاد کردند که به سلامتی حضار شربت بنوشند؛ ولی نماينده اعراب عنيزه شير شتر خواست و هلهله کنان مشک شير شتر دست به دست و دهن به دهن گشت. سپس هر کدام از نمايندگان محترم ملل اسلامی انگشت خود را در مرکّب، آلوده، پای کاغذ گذاشتند و مجلس به خوبی و خوشی خاتمه يافت.
السامره فی ٢۵ شوال ١٣٤٦
الجرجيس يافث بن اسحق اليسوعی
صادق هدایت ١٣١٢ ـ ١٣١٣
* یک گروه اسلامی به سوی دیار فرنگ
این نوشتار تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. طرح های متن از صادق هدایت است. افزوده ی [گزارش نخست] از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_3956.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر