نوشته است:
«مستضعفین جهان چه کسانی هستند دقیقا؟ چیزی مثل پرولتاریای جهان؟ و آیا مستضعفین ایران جزئی از مستضعفین جهان به شمار میآیند یا نه؟»
از «گوگل پلاس»
به شوخی می نویسم:
«از زبان یه کرد ایلامی: ایما هنوزم بعد سی و پنج سال مُستغفضیم!» و سپس بخشی از یک از نوشتارهایم را به آن می افزایم:
مستضعفین با پرولتاریا یکی نیست و حتا چیزی هم مانند آن نیست. نگاه به «مستضعفین»، نگاهی است از بالا به پایین و به کسانی که درمانده شده اند. این واژه ی مذهبی ۱۴۰۰ سال پیش چه ربطی به واژه ی پرولتاریا که یکی از دو طبقه ی اصلی جامعه ی سرمایه داری است، دارد؟!
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4703.html
در این زمینه، چیزهایی پیش تر نوشته ام. این یکی از آنهاست که ببینی برای چه اصولا چنین واژه هایی را پیش کشیدند:
انقلاب بهمن ۵۷ و آماج های آن
برای آنکه جُستار شرکت نمودن یا ننمودن در گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس در جمهوری اسلامی بهتر روشن شود، پیش از هر چیز به چرایی انقلاب بهمن و آماج های آن می پردازم؛ زیرا بسان هر طرح و برنامه ای در هر زمینه ی کاری، آماج ها و آنچه که در چشم انداز و دامنه ی بُرد آن قرار می گیرد (scope)، تعیین کننده ی چارچوب ها، ساختارها، پله های پیشرفت کار، دوره های زمانی و نیز بیم و امیدهای هماوند با هریک از پله های پیشرفتِ کار (risk) است.
بر پایه ی دیدگاه «سوسیالیسم علمی» («مارکسیسم ـ لنینیسم»)، انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی با درونمایه ی ملی ـ دمکراتیک بود. این، بدان آرش است که انقلاب، سمتگیری استقلال جویانه، ضد امپریالیستی و عدالتخواهانه داشت و نیازهای دامنه ی گسترده ای از نیروهای اجتماعی، دربرگیرنده ی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان شهر و روستا و نیز دیگر لایه های گسترده ی خرده بورژوازی و بورژوازی ملی را برای دستیابی به آزادی ها و حقوق مدنی و اجتماعی بازمی تابید؛ نیازهایی که به دلیل زاویه ی نسبتا بازِ خواست های طبقاتی نیروهای شرکت کننده در آن و ناموزونی رشد اقتصادی ـ اجتماعی منطقه های گوناگون و نیز هستی همبودهای کهنه ی اجتماعی در سرزمین پهناور ایران، کم و بیش ناهمتا (متضاد) با یکدیگر بودند.
شعار «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» از همان نخست به دلیل سستی، ناکارآمدی و پراکندگی ساختاری نیروهای چپ از سوی نیروهای واپسگرا و سست پای کناره ی جنبش اجتماعی (بورژوازی لیبرال، بازرگانان عمده و خرده بورژوازی بازار) کژدیسه شد. با آنچه اکنون بیش از پیش روشن شده، اوجگیری و گسترش بازهم بیش تر انقلاب در میان توده های ستمدیده و بیم گرایش بیش تر به چپ، امپریالیست ها را واداشت تا با گشودن راه گفتگوهای آشکار و پنهان با نمایندگان این نیروهای نااستوار کناره ی جنبش و تبلیغ گسترده و پرحجم رسانه ای به سودشان در سطح جهان، زمینه های نیرو گرفتن بیش تر آنها را فراهم نموده و از گرایش بیش تر جنبش به چپ که از زمینه های تاریخی نیرومندی نیز برخوردار بود، جلوگیری نماید. به این ترتیب، همجوشی از واپسگراترین و سست پاترین نیروهای جنبش که از سیل توده های انقلابی به هراسی مرگبار دچار شده بودند از کرانه به متن آمده و پرچمدار آن شدند؛ پرچمی که در همان نخستین گام رنگ اسلامی به خود گرفت و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» جای «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» را گرفت. بر بنیاد همین دگردیسی که به نوبه ی خود کژدیسگی های پس از آن را در خود می پروراند، واژه ی تازی و بی آرش سیاسی و اجتماعی «مُستضعفین»، جایگزین مانش هایی چون «طبقه کارگر» و «زحمتکشان» شد؛ واژه ی از آن بی آرش تر «مُستکبرین»، جای واژه ها و مانش های جاافتاده و پرباری چون «سرمایه داری» و «امپریالیسم» را گرفت و شعارهایی ناهماهنگ با ماهیت انقلابی خلقی، چون «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» را به میدان آورد.
بخشی از نوشتار: «ساختارها و ساز و کارهای سیاسی و اجتماعی درخور انقلابی ملی ـ دمکراتیک»، ب. الف. بزرگمهر ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_2699.html
«مستضعفین جهان چه کسانی هستند دقیقا؟ چیزی مثل پرولتاریای جهان؟ و آیا مستضعفین ایران جزئی از مستضعفین جهان به شمار میآیند یا نه؟»
از «گوگل پلاس»
به شوخی می نویسم:
«از زبان یه کرد ایلامی: ایما هنوزم بعد سی و پنج سال مُستغفضیم!» و سپس بخشی از یک از نوشتارهایم را به آن می افزایم:
مستضعفین با پرولتاریا یکی نیست و حتا چیزی هم مانند آن نیست. نگاه به «مستضعفین»، نگاهی است از بالا به پایین و به کسانی که درمانده شده اند. این واژه ی مذهبی ۱۴۰۰ سال پیش چه ربطی به واژه ی پرولتاریا که یکی از دو طبقه ی اصلی جامعه ی سرمایه داری است، دارد؟!
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4703.html
در این زمینه، چیزهایی پیش تر نوشته ام. این یکی از آنهاست که ببینی برای چه اصولا چنین واژه هایی را پیش کشیدند:
انقلاب بهمن ۵۷ و آماج های آن
برای آنکه جُستار شرکت نمودن یا ننمودن در گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس در جمهوری اسلامی بهتر روشن شود، پیش از هر چیز به چرایی انقلاب بهمن و آماج های آن می پردازم؛ زیرا بسان هر طرح و برنامه ای در هر زمینه ی کاری، آماج ها و آنچه که در چشم انداز و دامنه ی بُرد آن قرار می گیرد (scope)، تعیین کننده ی چارچوب ها، ساختارها، پله های پیشرفت کار، دوره های زمانی و نیز بیم و امیدهای هماوند با هریک از پله های پیشرفتِ کار (risk) است.
بر پایه ی دیدگاه «سوسیالیسم علمی» («مارکسیسم ـ لنینیسم»)، انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی با درونمایه ی ملی ـ دمکراتیک بود. این، بدان آرش است که انقلاب، سمتگیری استقلال جویانه، ضد امپریالیستی و عدالتخواهانه داشت و نیازهای دامنه ی گسترده ای از نیروهای اجتماعی، دربرگیرنده ی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان شهر و روستا و نیز دیگر لایه های گسترده ی خرده بورژوازی و بورژوازی ملی را برای دستیابی به آزادی ها و حقوق مدنی و اجتماعی بازمی تابید؛ نیازهایی که به دلیل زاویه ی نسبتا بازِ خواست های طبقاتی نیروهای شرکت کننده در آن و ناموزونی رشد اقتصادی ـ اجتماعی منطقه های گوناگون و نیز هستی همبودهای کهنه ی اجتماعی در سرزمین پهناور ایران، کم و بیش ناهمتا (متضاد) با یکدیگر بودند.
شعار «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» از همان نخست به دلیل سستی، ناکارآمدی و پراکندگی ساختاری نیروهای چپ از سوی نیروهای واپسگرا و سست پای کناره ی جنبش اجتماعی (بورژوازی لیبرال، بازرگانان عمده و خرده بورژوازی بازار) کژدیسه شد. با آنچه اکنون بیش از پیش روشن شده، اوجگیری و گسترش بازهم بیش تر انقلاب در میان توده های ستمدیده و بیم گرایش بیش تر به چپ، امپریالیست ها را واداشت تا با گشودن راه گفتگوهای آشکار و پنهان با نمایندگان این نیروهای نااستوار کناره ی جنبش و تبلیغ گسترده و پرحجم رسانه ای به سودشان در سطح جهان، زمینه های نیرو گرفتن بیش تر آنها را فراهم نموده و از گرایش بیش تر جنبش به چپ که از زمینه های تاریخی نیرومندی نیز برخوردار بود، جلوگیری نماید. به این ترتیب، همجوشی از واپسگراترین و سست پاترین نیروهای جنبش که از سیل توده های انقلابی به هراسی مرگبار دچار شده بودند از کرانه به متن آمده و پرچمدار آن شدند؛ پرچمی که در همان نخستین گام رنگ اسلامی به خود گرفت و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» جای «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» را گرفت. بر بنیاد همین دگردیسی که به نوبه ی خود کژدیسگی های پس از آن را در خود می پروراند، واژه ی تازی و بی آرش سیاسی و اجتماعی «مُستضعفین»، جایگزین مانش هایی چون «طبقه کارگر» و «زحمتکشان» شد؛ واژه ی از آن بی آرش تر «مُستکبرین»، جای واژه ها و مانش های جاافتاده و پرباری چون «سرمایه داری» و «امپریالیسم» را گرفت و شعارهایی ناهماهنگ با ماهیت انقلابی خلقی، چون «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» را به میدان آورد.
بخشی از نوشتار: «ساختارها و ساز و کارهای سیاسی و اجتماعی درخور انقلابی ملی ـ دمکراتیک»، ب. الف. بزرگمهر ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_2699.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر