هنگامی که نخستین نشانه های تن دادن رژیم تبهکار به قراردادی ننگین در گفتگوهایی زیر برنام «هسته ای» رخ نمود و پرسش و پرخاش بجای توده های مردم را برانگیخت، "نگرانی" های فرهنگی «آقا بیشعور نظام»، چون بیش تر نمونه های پیش از آن، گُل کرد۱ و دیواری کوتاه تر از زنان نگونبخت میهن مان نیافت تا با گردآوری مُشتی پنگوئن چاق و چله و کون گنده در خیمه و خرگاهش، الاغ چموش سخن سرایی بیمایه اش را به گشت و گذار وادارد و همراه با ستایش های دروغین و روی سر نهادن های ناگزیر زنان ایرانی، آن ها را به دو وظیفه ی آسمانی ریسمانیِ کدبانوگری و دروازه بانی دروازه ی بازی فوتبال در برابر «آقا»ی خانه در نقش یورشگر (فوروارد) گروه همچشم در بازی که با گاوبندی دانسته و آگاهانه گُل نوشِ جان می کند، فراخواند.
این بار که از بخت بد، خود رژیم به رهبری وی که یک نانوایی را هم نمی تواند بچرخاند با گاوبندی از پیش به فرجام رسیده در کشور عُمّان، گُل های فراوان در ژنو و لوزان و وین و پشت پرده و جلوی پرده و خدا هم نمی داند چه جاهای دیگری از «شیطان بزرگ» دریافت نمود و «دروازه بان»۲ در نقش واپسین سنگربان از فراوانی و شتاب برق آسا و سهمگین توپ هایی که هر آن از چپ و راست می بارید و «خودی» ها نیز در به بار نشستن آن ها سهمی بسزا داشتند، ناچار شد، همراه با ناسزاهای خشم آلود، کون مبارکش را به سوی «شیطان بزرگ» برگرداند و کم مانده بود تا واپسین دایره قرمز چرکتابش را نیز از کف بدهد، آن دیوار کوتاه را رها کرده، دُن کیشوت وار به دیواری بس بلندتر از اندازه و قواره ی رژیم تبهکارش، یورش آورده است:
«... خوشبختانه شکست کمونیسم به معنای شکست تفکر مارکسیستی در دنیا تلقّی شده و درست هم همین است. البتّه من شنیدهام در دانشگاه ما یک جریان هایی باز دارند حرف مارکسیسم را دوباره زنده می کنند، منتها این، دمیدن در کورهی خاموش است. این، نقش بر آب زدن است؛ دیگر به درد نمی خورد. با آن همه ادّعا مدّعا و با آن همه سر و صدا و آن همه قربانی گرفتن و مانند این ها، نظام های کمونیستی دنیا بعد از شصت سال، هفتاد سال، جز افتضاح، چیز دیگری به بار نیاوردند؛ یعنی دروغ بودن شعارهایشان ثابت شد؛ ناتوانی و ناکارآمدیشان هم ثابت شد؛ بنابراین آن، دیگر برنمی گردد ...»۳
از این همه گستاخی، نادانی، دروغگویی آشکار که بخش بزرگی از آن نیز بیش تر به دلداری به خود می ماند، مات می مانی که چه بگویی! بی ارزش بودن سخنان این مردک فرومایه و سرسپرده به امپریالیست ها برای بخش سترگی از توده های مردم ایران آنچنان آشکار است که نیازمند پاسخگویی نیست و من اینجا به شوندی دیگر، تنها به برخی نکته ها اشاره می کنم و دانسته از کنار سخنان پر از دروغ و نیرنگ وی درباره ی کسانی که به اتهام ریشخندآمیز «کودتا بر ضد نظام»، دستگیر شده و شکنجه های فیزیکی و روانی بسیار سختی بر آن ها گرانبار شد ـ و این را نیز اینک کسی نیست که نداند! ـ تا برای نمایش های ننگینِ اعتراف های ساختگی آماده شوند و از آن میان، زنده یادانی نیز به شوند ایستادگی برای جلوی دوربین نیامدن، زیر شکنجه کشته شدند یا خودکشی کردند، می گذرم؛ به هر رو، تفی است سربالا که بر چهره و ریش و چانه ی پلیدش می نشیند.۴
درباره ی آنچه این دَبَنگِ نابکار، «شکست کمونیسم به معنای شکست تفکّر مارکسیستی» می نامد، همین بس که پس از بحران بزرگ اقتصادی ـ اجتماعی سرمایه داری امپریالیستی در سال ۲۰۰۸ ترسایی که پس از آن نیز با اندک فراز و نشیبی تاکنون پی گرفته شده، برخی از شناخته شده ترین اقتصاددانان۵ «جهانِ سرمایه داری» در گفتگوهایی رسانه ای وادار شدند تا درست بودن اندیشه های مارکس و انگلس و پیروزی مارکسیسم را بپذیرند؛ وادار شدن به این آرش که در همان هنگام، موج روی آوری توده های مردم و بویژه جوانان در کم و بیش همه جای جهان، بویژه کشورهای اروپای باختری که خود از نزدیک در یکی از این کشورها گواه آن بودم، برخاسته بود و همین واقعیت، آن اقتصادنادانان را وادار به پذیرش درستی مارکسیسم نمود. آیا این ها را آن دَبَنگ نمی داند؟
در کشور خودمان نیز پس از گردش به راست شتابنده در حاکمیت و سپس شکست فرجامین انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در پیِ دستبرد فراقانونی همین دروغگوی ضدانقلابی به «اصل ۴۴ قانون اساسی» به سود کلان سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و نوکیسه های دله دزد اسلام پیشه، موج گردش به چپ و کشش به سوی اندیشه های «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») که با جریان های چپ نمای «تروتسکیستی»، «مائوئیستی»۶ و فرقه های کوچک دیگر، یکی نیست و خودِ رژیم تبهکار دانسته و آگاهانه به چنین جریان هایی پر و بال می دهد، برخاست. کوشش جانکاهانه ی رژیم در وانمودن «سوسیالیسم دانشورانه» چون کیش و آیینی از گونه ای دیگر که در همین یاوه سرایی های آمیخته به دروغ رهبر پوشالی نیز بازتاب یافته، بجایی نرسید و با شکست روبرو شد و درست از همین روست که کشش به سوی فراگیری و کاربرد «سوسیالیسم دانشورانه»، حتا از سوی جوانان با گرایش های اسلامی افزایش چشمگیری یافته و رژیم را ترسانده است. نشانه های بسیاری از آن سراغ دارم و درست نیز همین است؛ زیرا بسیاری از جوانان با آزمون ها و آروین های خویش، نیک آموخته اند که با دانشی کاربردی سر و کار دارند و نه کیش و آیینی خشک مغزانه با گفته های «کِلیشه» ای «باید» ها و «نباید»هایی آویخته از آسمان! دانشی کاربردی برای رهایی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان جهان از یوغ بندگی و بهره کشی سرمایه داری.
گفته های رهبر دَبَنگ، افزون بر ترس آشکار از گردش به چپ در میهن مان و بویژه کشش جوانان و دانشجویان به سوی دانش های راستین اجتماعی، کژدیسه نمودن نگاه و اندیشه ی دانشجویان از شکست سنگین، رسوایی برانگیز، زنهارخواهانه (خائنانه) و فراقانونی در بازی «خورد و برد» با «شیطان بزرگ» و همدستانش را نیز دربردارد که در آن، همه ی خط و نشان های خود وی بی کم و کاست به هیچ گرفته شد و حتا در واپسین سخنرانی های «برادر بَرَک حسین» و وزیر امور خارجی اسب چهره اش، برخی پرخاش های از سر واماندگی وی، بازتابی دلسوزانه یافت! اندازه ی گستاخی و برد دامنه ی یاوه گویی های وی را از همین جا بهتر می توان دریافت.
به این ترتیب با آزمون تلخ پشت سر نهاده در داد و ستد با «شیطان بزرگ» و همدستان، بهتر است اندکی هم شده در گفتار خود بیش تر باریک شده و بیش از اندازه هوایی سخن نگوید؛ آن کوره ای که وی از آن سخن رانده، همچنان روشن است و این خود اوست که باید مراقب باشد تا برای خاموش نمودنش در آن فوت نکند و کم تر دروغ بگوید؛ زیرا آنگاه نه تنها آبروباخته و ... دریده که با ریش و پشمی ریخته به پیشگاه کسی در آن بالا۷ بار خواهد یافت. می گویند: دروغگو دشمن خداست!
اگر آن به گفته ی وی، شصت، هفتاد سال نظام های کمونیستی پدید نیامده بود، نه «حقوق بشری» حتا در همین اندازه ی کنونی که امپریالیست ها پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، همه جا ذره ذره از آن کنده و دور ریخته اند، پدید می آمد و نه حق و حقوقی چون حق کار شایسته، حق آموزش همگانی، زندگی همراه با امید به آینده و بسیاری حقوق دیگر؛ گرچه با گرایش آشکار کشورهای سرمایه داری بسوی فاشیسم که برای نابودی آن، پرارزش ترین و فداکارترین آدم ها در نخستین کشور زحمتکشان جهان و برخی دیگر از کشورهای جهان، جان ارژمند خویش را از دست دادند، روشن نبود هم اکنون کشور مستقلی در جهان سر پا می توانست بود و مردمی که حتا بتوانند لب به پرخاش بگشایند؛ ولی از این ها که بگذریم، واپسین بخش از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو که می گوید:
«... اگر واقعیّت داشته باشد و الان جریان مارکسیستی به صورت فکری در دانشگاه ما فعّال باشد، قطعاً پول آمریکاییها دنبالش است؛ برای خاطر اینکه انگیزهای وجود ندارد. پول می دهند؛ برای اینکه بالاخره خود این شقّه شقّه کردن دانشجوها برای آنها یک نعمت بزرگی است. یکی از شقّه شقّه کردنها هم این است که مارکسیستها را دوباره زنده کنند.»۸ تا اندازه ای یادآور یاوه های شاه گوربگور شده و زنهارخواه در یکی دو سال مانده به سرنگونی اش و همراه با وی به گور سپرده شدنِ رژیم پادشاهی در کشورمان است که به پندار خویش، دستِ «ارتجاع سیاه» را در دستِ «ارتجاع سرخ» نهاد و هر دو را وابسته به بیگانه وانمود! تاریخ نشان داد تا چه اندازه راست می گفت و روسیاه شد؛ این بار، تاریخ بگونه ای شوخی آمیز کمی شتاب ورزیده است ...
ب. الف. بزرگمهر دوم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_941.html
پی نوشت:
۱ ـ همه خوب می دانند که هسته ی این "نگرانی" ها و "دلواپسی" ها چیزی جز توسری زدن به زنان و خانه نشین کردن هرچه بیش تر آن ها نبوده و نیست.
۲ ـ انشاء الله ماشاء الله الحمدلله، آنچنان کندذهن نیستید که وی را نشناسید!
۳ ـ بخشی از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو!، ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۴ (برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
برگرفته از پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=30255
۴ ـ «همانهایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، «غلطکردمنامه» را نوشتند و خواندند؛ این را شماها شاید یادتان نیست؛ مال سالهای اوائل [دههی] ۶۰ است. ده دوازده نفر از عناصر حزب توده آمدند تلویزیون جمهوری اسلامی ـ بنده آنوقت رئیس جمهور بودم؛ من تعجّب کردم، ما دوستان فعّال و مسوولین درجهی یک کشور تعجّب کردیم که اینها چطور [آمدهاند]؛ بعضی از اینها را ما از نزدیک میشناختیم؛ بعضیها با ما همزندان بودند؛ بعضیها را بعد از زندان دیده بودیم و میشناختیم شان، ادّعا و مدّعاهایشان تا عرش می رفت ـ اینها آمدند صف کشیدند، نشستند روی صندلی، یک نفر از خودشان بهعنوان مجری شروع کرد از اینها سؤال کردن [دربارهی] مواردی که خیانتهای حزب توده را به کشور اثبات می کرد. بعد آنها هرکدام که یک خرده کوتاه میآمدند و حرف نمی زدند، این مجری چون از خودشان بود، می گفت آقا، فلان وقت، فلان کار را شما کردید، فلان چیز را گفتید، مجبور می شد بگوید بله، گفتم؛ یعنی ما نبودیم که از آنها می خواستیم اقرار بگیریم، خودشان از خودشان اقرار می گرفتند. این جزو اسناد بسیار باارزش صداوسیما است؛ نگذارند از بین برود؛ اینها خیلی چیزهای باارزشی است. خب، بعد از این حرفها، حالا همان ها برمیدارند کتاب مینویسند و جزوه مینویسند بهعنوان دفاع از مارکسیسم؛ خب این مسخره است.» (همانجا)
۵ ـ گرچه از دید من، همگی شان بسانِ آن «رمّال اقتصادی» فرومایه و نانخورِ «اُم الفساد والمفسدین»، اقتصادنادان اند!
۶ ـ اگر روضه خوانی های بیمایه ی خودِ این دَبَنگ را کنار بنهید با مائوئیستی نادان و رجزخوان روبرو خواهید شد.
۷ ـ خدا یا اهریمنش را نمی دانم.
۸ ـ بخشی از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو!، ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۴
این بار که از بخت بد، خود رژیم به رهبری وی که یک نانوایی را هم نمی تواند بچرخاند با گاوبندی از پیش به فرجام رسیده در کشور عُمّان، گُل های فراوان در ژنو و لوزان و وین و پشت پرده و جلوی پرده و خدا هم نمی داند چه جاهای دیگری از «شیطان بزرگ» دریافت نمود و «دروازه بان»۲ در نقش واپسین سنگربان از فراوانی و شتاب برق آسا و سهمگین توپ هایی که هر آن از چپ و راست می بارید و «خودی» ها نیز در به بار نشستن آن ها سهمی بسزا داشتند، ناچار شد، همراه با ناسزاهای خشم آلود، کون مبارکش را به سوی «شیطان بزرگ» برگرداند و کم مانده بود تا واپسین دایره قرمز چرکتابش را نیز از کف بدهد، آن دیوار کوتاه را رها کرده، دُن کیشوت وار به دیواری بس بلندتر از اندازه و قواره ی رژیم تبهکارش، یورش آورده است:
«... خوشبختانه شکست کمونیسم به معنای شکست تفکر مارکسیستی در دنیا تلقّی شده و درست هم همین است. البتّه من شنیدهام در دانشگاه ما یک جریان هایی باز دارند حرف مارکسیسم را دوباره زنده می کنند، منتها این، دمیدن در کورهی خاموش است. این، نقش بر آب زدن است؛ دیگر به درد نمی خورد. با آن همه ادّعا مدّعا و با آن همه سر و صدا و آن همه قربانی گرفتن و مانند این ها، نظام های کمونیستی دنیا بعد از شصت سال، هفتاد سال، جز افتضاح، چیز دیگری به بار نیاوردند؛ یعنی دروغ بودن شعارهایشان ثابت شد؛ ناتوانی و ناکارآمدیشان هم ثابت شد؛ بنابراین آن، دیگر برنمی گردد ...»۳
از این همه گستاخی، نادانی، دروغگویی آشکار که بخش بزرگی از آن نیز بیش تر به دلداری به خود می ماند، مات می مانی که چه بگویی! بی ارزش بودن سخنان این مردک فرومایه و سرسپرده به امپریالیست ها برای بخش سترگی از توده های مردم ایران آنچنان آشکار است که نیازمند پاسخگویی نیست و من اینجا به شوندی دیگر، تنها به برخی نکته ها اشاره می کنم و دانسته از کنار سخنان پر از دروغ و نیرنگ وی درباره ی کسانی که به اتهام ریشخندآمیز «کودتا بر ضد نظام»، دستگیر شده و شکنجه های فیزیکی و روانی بسیار سختی بر آن ها گرانبار شد ـ و این را نیز اینک کسی نیست که نداند! ـ تا برای نمایش های ننگینِ اعتراف های ساختگی آماده شوند و از آن میان، زنده یادانی نیز به شوند ایستادگی برای جلوی دوربین نیامدن، زیر شکنجه کشته شدند یا خودکشی کردند، می گذرم؛ به هر رو، تفی است سربالا که بر چهره و ریش و چانه ی پلیدش می نشیند.۴
درباره ی آنچه این دَبَنگِ نابکار، «شکست کمونیسم به معنای شکست تفکّر مارکسیستی» می نامد، همین بس که پس از بحران بزرگ اقتصادی ـ اجتماعی سرمایه داری امپریالیستی در سال ۲۰۰۸ ترسایی که پس از آن نیز با اندک فراز و نشیبی تاکنون پی گرفته شده، برخی از شناخته شده ترین اقتصاددانان۵ «جهانِ سرمایه داری» در گفتگوهایی رسانه ای وادار شدند تا درست بودن اندیشه های مارکس و انگلس و پیروزی مارکسیسم را بپذیرند؛ وادار شدن به این آرش که در همان هنگام، موج روی آوری توده های مردم و بویژه جوانان در کم و بیش همه جای جهان، بویژه کشورهای اروپای باختری که خود از نزدیک در یکی از این کشورها گواه آن بودم، برخاسته بود و همین واقعیت، آن اقتصادنادانان را وادار به پذیرش درستی مارکسیسم نمود. آیا این ها را آن دَبَنگ نمی داند؟
در کشور خودمان نیز پس از گردش به راست شتابنده در حاکمیت و سپس شکست فرجامین انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در پیِ دستبرد فراقانونی همین دروغگوی ضدانقلابی به «اصل ۴۴ قانون اساسی» به سود کلان سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و نوکیسه های دله دزد اسلام پیشه، موج گردش به چپ و کشش به سوی اندیشه های «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») که با جریان های چپ نمای «تروتسکیستی»، «مائوئیستی»۶ و فرقه های کوچک دیگر، یکی نیست و خودِ رژیم تبهکار دانسته و آگاهانه به چنین جریان هایی پر و بال می دهد، برخاست. کوشش جانکاهانه ی رژیم در وانمودن «سوسیالیسم دانشورانه» چون کیش و آیینی از گونه ای دیگر که در همین یاوه سرایی های آمیخته به دروغ رهبر پوشالی نیز بازتاب یافته، بجایی نرسید و با شکست روبرو شد و درست از همین روست که کشش به سوی فراگیری و کاربرد «سوسیالیسم دانشورانه»، حتا از سوی جوانان با گرایش های اسلامی افزایش چشمگیری یافته و رژیم را ترسانده است. نشانه های بسیاری از آن سراغ دارم و درست نیز همین است؛ زیرا بسیاری از جوانان با آزمون ها و آروین های خویش، نیک آموخته اند که با دانشی کاربردی سر و کار دارند و نه کیش و آیینی خشک مغزانه با گفته های «کِلیشه» ای «باید» ها و «نباید»هایی آویخته از آسمان! دانشی کاربردی برای رهایی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان جهان از یوغ بندگی و بهره کشی سرمایه داری.
گفته های رهبر دَبَنگ، افزون بر ترس آشکار از گردش به چپ در میهن مان و بویژه کشش جوانان و دانشجویان به سوی دانش های راستین اجتماعی، کژدیسه نمودن نگاه و اندیشه ی دانشجویان از شکست سنگین، رسوایی برانگیز، زنهارخواهانه (خائنانه) و فراقانونی در بازی «خورد و برد» با «شیطان بزرگ» و همدستانش را نیز دربردارد که در آن، همه ی خط و نشان های خود وی بی کم و کاست به هیچ گرفته شد و حتا در واپسین سخنرانی های «برادر بَرَک حسین» و وزیر امور خارجی اسب چهره اش، برخی پرخاش های از سر واماندگی وی، بازتابی دلسوزانه یافت! اندازه ی گستاخی و برد دامنه ی یاوه گویی های وی را از همین جا بهتر می توان دریافت.
به این ترتیب با آزمون تلخ پشت سر نهاده در داد و ستد با «شیطان بزرگ» و همدستان، بهتر است اندکی هم شده در گفتار خود بیش تر باریک شده و بیش از اندازه هوایی سخن نگوید؛ آن کوره ای که وی از آن سخن رانده، همچنان روشن است و این خود اوست که باید مراقب باشد تا برای خاموش نمودنش در آن فوت نکند و کم تر دروغ بگوید؛ زیرا آنگاه نه تنها آبروباخته و ... دریده که با ریش و پشمی ریخته به پیشگاه کسی در آن بالا۷ بار خواهد یافت. می گویند: دروغگو دشمن خداست!
اگر آن به گفته ی وی، شصت، هفتاد سال نظام های کمونیستی پدید نیامده بود، نه «حقوق بشری» حتا در همین اندازه ی کنونی که امپریالیست ها پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، همه جا ذره ذره از آن کنده و دور ریخته اند، پدید می آمد و نه حق و حقوقی چون حق کار شایسته، حق آموزش همگانی، زندگی همراه با امید به آینده و بسیاری حقوق دیگر؛ گرچه با گرایش آشکار کشورهای سرمایه داری بسوی فاشیسم که برای نابودی آن، پرارزش ترین و فداکارترین آدم ها در نخستین کشور زحمتکشان جهان و برخی دیگر از کشورهای جهان، جان ارژمند خویش را از دست دادند، روشن نبود هم اکنون کشور مستقلی در جهان سر پا می توانست بود و مردمی که حتا بتوانند لب به پرخاش بگشایند؛ ولی از این ها که بگذریم، واپسین بخش از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو که می گوید:
«... اگر واقعیّت داشته باشد و الان جریان مارکسیستی به صورت فکری در دانشگاه ما فعّال باشد، قطعاً پول آمریکاییها دنبالش است؛ برای خاطر اینکه انگیزهای وجود ندارد. پول می دهند؛ برای اینکه بالاخره خود این شقّه شقّه کردن دانشجوها برای آنها یک نعمت بزرگی است. یکی از شقّه شقّه کردنها هم این است که مارکسیستها را دوباره زنده کنند.»۸ تا اندازه ای یادآور یاوه های شاه گوربگور شده و زنهارخواه در یکی دو سال مانده به سرنگونی اش و همراه با وی به گور سپرده شدنِ رژیم پادشاهی در کشورمان است که به پندار خویش، دستِ «ارتجاع سیاه» را در دستِ «ارتجاع سرخ» نهاد و هر دو را وابسته به بیگانه وانمود! تاریخ نشان داد تا چه اندازه راست می گفت و روسیاه شد؛ این بار، تاریخ بگونه ای شوخی آمیز کمی شتاب ورزیده است ...
ب. الف. بزرگمهر دوم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_941.html
پی نوشت:
۱ ـ همه خوب می دانند که هسته ی این "نگرانی" ها و "دلواپسی" ها چیزی جز توسری زدن به زنان و خانه نشین کردن هرچه بیش تر آن ها نبوده و نیست.
۲ ـ انشاء الله ماشاء الله الحمدلله، آنچنان کندذهن نیستید که وی را نشناسید!
۳ ـ بخشی از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو!، ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۴ (برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
برگرفته از پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=30255
۴ ـ «همانهایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، «غلطکردمنامه» را نوشتند و خواندند؛ این را شماها شاید یادتان نیست؛ مال سالهای اوائل [دههی] ۶۰ است. ده دوازده نفر از عناصر حزب توده آمدند تلویزیون جمهوری اسلامی ـ بنده آنوقت رئیس جمهور بودم؛ من تعجّب کردم، ما دوستان فعّال و مسوولین درجهی یک کشور تعجّب کردیم که اینها چطور [آمدهاند]؛ بعضی از اینها را ما از نزدیک میشناختیم؛ بعضیها با ما همزندان بودند؛ بعضیها را بعد از زندان دیده بودیم و میشناختیم شان، ادّعا و مدّعاهایشان تا عرش می رفت ـ اینها آمدند صف کشیدند، نشستند روی صندلی، یک نفر از خودشان بهعنوان مجری شروع کرد از اینها سؤال کردن [دربارهی] مواردی که خیانتهای حزب توده را به کشور اثبات می کرد. بعد آنها هرکدام که یک خرده کوتاه میآمدند و حرف نمی زدند، این مجری چون از خودشان بود، می گفت آقا، فلان وقت، فلان کار را شما کردید، فلان چیز را گفتید، مجبور می شد بگوید بله، گفتم؛ یعنی ما نبودیم که از آنها می خواستیم اقرار بگیریم، خودشان از خودشان اقرار می گرفتند. این جزو اسناد بسیار باارزش صداوسیما است؛ نگذارند از بین برود؛ اینها خیلی چیزهای باارزشی است. خب، بعد از این حرفها، حالا همان ها برمیدارند کتاب مینویسند و جزوه مینویسند بهعنوان دفاع از مارکسیسم؛ خب این مسخره است.» (همانجا)
۵ ـ گرچه از دید من، همگی شان بسانِ آن «رمّال اقتصادی» فرومایه و نانخورِ «اُم الفساد والمفسدین»، اقتصادنادان اند!
۶ ـ اگر روضه خوانی های بیمایه ی خودِ این دَبَنگ را کنار بنهید با مائوئیستی نادان و رجزخوان روبرو خواهید شد.
۷ ـ خدا یا اهریمنش را نمی دانم.
۸ ـ بخشی از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو!، ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر