«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

گفت: آنک یافت می‌نشود، آنم آرزوست ـ بازانتشار

خاطرات یک زندانی سیاسی از آخرین روزهای سندیکالیست و سراینده ی توده ای: حسن حسین پور تبریزی

با درود فراوان به شهدای راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ایران و با سلام به زندانیان در بند رژیم اسلامی حاکم بر ایران. نگارنده این سطور زندانی سابق جمهوری اسلامی ایران می‌باشد که بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ چهار بار توسط مزدوران رژیم دستگیر و به زندان افکنده شده است. آخرین مرتبه در تابستان سال ۱۳۶۲ بود که زندانهای ایران مشحون از اعضا و هواداران حزب توده ایران و مملو از مبارزان راه رهایی وطن از بند مزدوران و دژخیمان حاکم بر جامعه ایران بود.

من در زندان با هواداران و اعضا گروه‌های مختلف سیاسی برخورد داشته و صحبت کرده ام. در این قسمت از نوشتارهایم قصد آن دارم که شنوده‌هایم را از زبان یک رفیق مبارز به تحریر بکشم که تا آخرین لحظات حیات رفیق شهید حسین پور تبریزی با وی هم سلول بوده است. رفیق هم بند شهید حسین پور خود نیز مدت زمان زیادی در زندانهای رژیم ضد مردمی ایران به زنجیر کشیده شده بود و اطلاعات وسیعی پیرامون دستگیری رهبران و اعضا و هواداران حزب توده‌ ایران و اعمال شکنجه‌های فراوان جسمی‌ و روانی به یکایک آن عزیزان در بند شده از جمله شهید برجسته رفیق حسین پور تبریزی داشت.

من پس از آشنایی با ایشان از وضعیت دستگیر شدگان در زندان سوالاتی نمودم. او در پاسخ مدت زمان زیادی در رابطه با گرامی‌ یاد حسین پور تبریزی صحبت نمود که پس از استماع مرا بسیار متأثر ساخت. ایشان می گفت: روزی با یک تن دیگر در سلولی که ما را در آنجا افکنده بودند نشسته بودیم. به ناگاه درب سلول گشوده شد و پیرمردی با چشمان بسته به ‌درون سلول هدایت گردید. گرهٔ چشمبند را که باز کرد ما با چهره گشاده انسانی‌ مواجه شدیم که به پاس احترامش قد برافراشتیم و وی را محکم در آغوش کشیدیم. ایشان در عین اینکه حالش خوب نبود از محبت ما نسبت به خویش تشکر و با ما به صحبت نشست. متوجه شدیم که حال وی خوب نیست و پتویی که در کف سلول به عنوان زیرانداز داشتیم تا کرده و از ایشان خواستیم که روی پتوی تا شده استراحت نماید. در همان حال هم برای ما صحبت می کرد و اشعار زیبایی را که سروده خودش بود می خواند. آن زمان دریافتیم که ما در کنار انسانی‌ ادیب، والا و ارزشمند قرار داریم و در همان اوان آشنایی، کردار و گفتارش تأثیری ژرف در ژرفای ضمیر ما گذارد. رفیق حسین پور مدتی‌ را که با ما بود گرچه حال خوبی نداشت لذا با همان حال بارها برای بازجویی برده شد۱ و هر بار که باز می‌گشت، مشخص بود که برخوردهای وحشیانه مزدوران رژیم نتوانسته بود مقاومت سلحشورانه این پیکارجو را که ما شیفته معنویت پارسایانه اش شده بودیم، در هم شکند. روزهای آخری که ما با ایشان بودیم تشنج فراوان جسمی‌ بر ایشان غلبه و من با هم سلولی دیگر مرتبا این اسطوره حدادی شده در کوره مبارزه با ظلم و ستم طبقاتی را پرستار بودیم۲ تا آن زمان که دیگر سلول محل ماندن ایشان نبود و دژخیمان به این نتیجه رسیده بودند که باید وی را به بیمارستان منتقل نمایند. البته او خود می‌دانست که بزودی در کنار شهدای پر افتخار حزب طبقه کارگر ایران، حزب توده‌ ایران قرار خواهد گرفت و برگه زرین دیگری را به تاریخ پر افتخار جنبش کارگری و کمونیستی ایران خواهد افزود. وی قبل از انتقال به بیمارستان برای ما سرود مقاومت می خواند و از ما می‌خواست که در مقابل امیال و اهداف شوم مزدوران رژیم اسلامی سر تسلیم فرود نیاوریم. همچنین عنوان می کرد که "مرگ مبارزان راه توده‌ها در سالن‌های شکنجه و گوشه سلول‌های ضد مردمیست و ما از زمره آن مردمیم. ما نه‌ زندگی‌ امان متعلّق به خودمان است و نه‌ مرگمان". وی روحیه مقاومت را در ما تقویت و درس مبارزه در زندان را به ما آموخت. ایشان با ما وداع آخر را نمود و با بوسیدن روی او یکی‌ از اسطوره‌های تاریخ پر افتخار مبارزات مردم ایران از ما جدا شد. با جدایی وی چشمانمان اشکبار و اندوه سراپای وجودمان را فرا گرفت.

خبر شهادت وی پس از انتقال به بیمارستان به گوش ما زندانیان رسید و تأثر فراوان ما را برانگیخت. رفیق حسین پور به لحاظ خصوصیات اخلاقی،‌ فردی نیک و انسانی‌ دارای سلامت نفس، طبعی بلند، نیکخواه، سالم و بردبار بود. وی اندیشمندی والا مقام و دلسوز، فروتن و مهربان، بزرگوار و دوستداشتنی‌ بود. او از چهره‌های پر فروغ جنبش طبقه کارگر ایران است. یادش گرامی‌، راهش پر رهرو و خاطره‌هایش الهام بخش و پر طپش باد!

۱ ـ منجمله یکی از موارد بازجویی دستنویس یکی‌ از سروده‌های قدیمی‌ شاعر بود. در این شعر، شاه بنام "اسکندر" خطاب شده است. بازجو با ضرب و شتم در کار گرفتن "اقرار" بود که منظور شاعر از اسکندر همان خمینی ست. مطلع شعر چنین است:
شما اسكندر شهريد و حرفی نيست
و شهر از ظلمتش آذين
كه آب زندگی را بر كَسَش بخشيد و حرفی نيست
 شما هركس خدا هفت آسمان، حقّيد و حرفی نيست
فقط يك پرسشی باقيست:
كسی رنجيد
كسی پرسيد اگر: ”اينجا چراغ دادخواهی را
كجا افروخت بايد، بر كدامين درگهش آويخت؟“
 شما ديگر چرا
شب را همه
بيدار می‌خوابيد؟
...

۲ ـ رفیق حسین پور دیگر قادر به خوردن غذا نبود. همبندان او غذا را جویده و در دهان او می گذاشتند.

برگرفته از «نامه مردم»، شماره ی ۹۹۸،‌ ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵

برنام را از سروده ای از مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/05/blog-post_62.html

پی افزوده:

برای جلوگیری از هرگونه سردرگمی، ناگزیرم این نکته را بیفزایم که هیچگونه هماوندی میان کار و پیکار دلاورانی چون علی امید، علی شناسایی، حسن حسين پور تبريزی و صدها پیکارگر توده ای از جان گذشته در راه دستیابی به آماج های دادگرانه بسود نیروهای کار و زحمت در گذشته ی دور و نزدیک با گروهبندی هایی که جز دیپلماسی و باندبازی چیزی نیاموخته و سال های سال، سیاستی نادرست و نابکارانه بزیان طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان ایران را بر بنیاد «سوسیال دمکراسی» پی گرفته و همچنان زیرجُلی آن را دنبال می کنند، نمی بینم.

از دید اینجانب، هر اندازه کار و پیکار آن دلاوران از جان گذشته بسود جنبش کارگری ـ سندیکایی و نیز جنبش سراسری خلق های ایران برای دستیابی به آماج های دادگرانه بود و هست، نابکاری های انجام یافته در آفرینش سردرگمی طبقاتی میان توده های کار و زحمت، دنباله روی از این و آن و پیگیری سیاستی نابخردانه و نابکارانه بسود «بورژوازی لیبرال» و همسویی با سیاست های امپریالیستی از سوی گروهبندی های رویهمرفته نابکار یادشده که افزون بر همه ی این ها از خرد سیاسی بسنده نیز برخوردار نبوده، همواره لنگ لنگان در پی رویدادها روانند، بزیان جنبش کارگری ـ سندیکایی و جنبش سراسری توده های مردم ایران بوده و به هستی ننگین رژیم ایران بربادده دزدان اسلام پیشه که آن را در آشغالنامه های شان، گاه ارژمندانه، «جمهوری اسلامی ایران» می نامند، یاری رسانده است.

ب. الف. بزرگمهر هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!