پیشکش به مولانا مصباح یزدی
لُرکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ می گفت:
صراط از موی باریک تر باشد و از شمشیر تیزتر و روز قیامت همه کس را بر او باید گذشت.
لُری برخاست و گفت:
مولانا آنجا هیچ داربزینی* یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند.
گفت:
نه!
گفت:
نیک به ریش خود می خندی! والله اگر مرغ باشد، نتواند گذشت.
جاودانه عُبید زاکانی
* آمیخته واژه ی «داربزین» (یا شاید دارزین)، دربردارنده ی «دار» به آرش درخت یا به آرش کنونی آن: ریسمان گره دار برای حلق آویز نمودن، در اینجا بگونه ای کلی تر به آرش «دستگیره» است؛ گرچه به پندار من، دستگیره ای آویزان شده از بالا، بسان آنچه در برخی خودروهای بزرگ کنونی برای کسانی که ناچار به ایستادن هستند، کاربرد یافته است؛ یا شاید آنگونه که بگمانم آن لُر پنداشته:
دستگیره ای آویزان شده از آسمان!
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_08.html
لُرکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ می گفت:
صراط از موی باریک تر باشد و از شمشیر تیزتر و روز قیامت همه کس را بر او باید گذشت.
لُری برخاست و گفت:
مولانا آنجا هیچ داربزینی* یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند.
گفت:
نه!
گفت:
نیک به ریش خود می خندی! والله اگر مرغ باشد، نتواند گذشت.
جاودانه عُبید زاکانی
* آمیخته واژه ی «داربزین» (یا شاید دارزین)، دربردارنده ی «دار» به آرش درخت یا به آرش کنونی آن: ریسمان گره دار برای حلق آویز نمودن، در اینجا بگونه ای کلی تر به آرش «دستگیره» است؛ گرچه به پندار من، دستگیره ای آویزان شده از بالا، بسان آنچه در برخی خودروهای بزرگ کنونی برای کسانی که ناچار به ایستادن هستند، کاربرد یافته است؛ یا شاید آنگونه که بگمانم آن لُر پنداشته:
دستگیره ای آویزان شده از آسمان!
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_08.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر