«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ خرداد ۲۱, یکشنبه

برف

زردها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.

صبح پیدا شده از آن طرفِ کوهِ ”اَزاکو“ اما
”وازِنا“ پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی
همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.

وازنا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار.

نیما یوشیج

* وازِنا نام کوهی پیرامون یوش، زادگاه نیما (علی اسفندیاری) در مازندران است. اَزاکو یا به گفته ای آزادکوه، کوه دیگری در همان پیرامون، گرچه دورتر است.

برنام این سروده «برف» است که نمی دانم آیا خودِ نیما آن را برگزیده است یا دیگران. به هر رو، آن را سازگار با متن سروده نمی بینم و نمی پسندم. بگمانم همان نخستین لنگه ی سروده، برای برنام بهتر باشد که چون آن را پیش تر برای یادداشتی بکار برده ام، ناچارم همان «برف» را بکار برم.

ب. الف. بزرگمهر ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!