دریافت پول زور از دانشآموزان آموزشگاه های بوکان
سر سفره ی چیده و آماده، نشسته و می خواهیم شام بخوریم.
ناگهان می پرسد:
ـ بابا چرا باید پیش از خوردن، بسم الله گفت؟
پسر بزرگم، روزبه است که این هنگام بگمانم سال دوم دبستان است
و بگفته ی یکی ازعموهایش با پرسش های پی درپی، آدم را کچل می کند! لقمه را هنوز
بدهان نبرده، خشکم می زند:
ـ چی؟! چه کسی این را گفته؟ ...
ـ مُعلّم مان سر کلاس گفت.
... و در پی چیزی در این مایه می افزاید که بدرستی به یاد
نمی آورم:
ـ گفت اگر بسم الله نگویید، گناه کرده اید!
برانگیخته شده ام و حتا گرما و سوزشی در چهره ام احساس می
کنم؛ اشتهایم کور شده و نمی دانم چه و چگونه به وی بگویم که این ها چرندیاتی بیش
نیست تا فردا همان ها را یکراست کف دست آموزگار نابخردش نگذارد. می دانم که این
کار را می کند؛ مانند خودم ساده و حتا گاه گداری ساده لوح است و از سوی دیگر از آن
دلاوری نیز برخوردار است که سخنش را رُک و پوست کنده بر زبان آورد. هم اکنون نیز که سی
و شش سال دارد، همینگونه است: ساده و بی آلایش! ویژگی هایی نیک، ولی نه چندان
سازگار با جهان پیرامون.
یادم نیست سرانجام به وی چه گفتم تا مغز شویی آموزگار اسلام
پناه را تا اندازه ای هم شده از میان ببرم؛ ولی یادم می آید که پاسخی چندان دلچسب
خودم از کار در نیامد و نگرانی ام را در پی داشت. این تصویر زیبا از بچه دبستانی
ها را که دیدم، این یادمانده زنده شد و ناسزاگویان زیر لب زمزمه کردم:
پول بدهید تا مغز کودکان تان را با آت و آشغال پر کنیم!
مرگ بر رژیم تبهکار و دانش ستیز دزدان اسلام پیشه!
ب. الف. بزرگمهر ۲۸
امرداد ماه ۱۳۹۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر