تصویر
پیوست، نمونه هایی از اقتصاد مقاومتی توده های تنگدست شده ی مردم ایران را به
نمایش می گذارد؛ شرمم شد که نمونه ای از کولبران کُردستان که کمابیش هر روز آماج
گلوله های تبهکاران قرار می گیرند را نیز به این دو بیفزایم.
می بینی؟! به «اقتصاد مقاومتی» یا همانا «مقاربتی» تو هیچ
نمی ماند:
پیکاری گاه جانکاه برای زنده ماندن است، بسان آن پیرمرد که
همریش پفیوز دروغپردازی چون توست؛ با آن پاسدارانت که در حلب و جاهای دیگر از
«یانکی» ها گاه کتک های جانانه نوش جان کرده و می کنند؛ پایگاه موشکی شان و همراه
با آن، سرمایه های ملی ایران که اینچنین هدر رفته، در یک آن دود می شود و به هوا
می رود؛ و این یکی را بیگمان دیگر نمی شد پنهان نگاه داشت که از زبان آن فرمانده ی
سپاه بیرون آمد. با این همه، «رییس ستاد کل» تازه ات، خود را از تک و تا نمی
اندازد و جنین شعار پوچی سر می دهد:
«... نیاز به پایگاههایی در دوردست داریم و شاید در زمانی امکان داشته باشد که
در سواحل یمن یا سوریه پایگاه داشته باشیم.» (سرلشکر محمد باقری، رییس ستاد کل نیروهای
مسلح ایران، ۲۰ آبان ماه ۱۳۹۵)
بزرگ ترین هنرشان و هنر تو «پشمعلی خان» به عنوان رهبرشان شاید
همین باشد که کولبران را از راه دور آماج گلوله های خویش قرار دهید؛ آموزش خوبی
است برای بهبود تیراندازی شان! اینگونه نیست بی همه چیز؟! از آن لاشخورهای خیابانی
که دست شان روی دستفروشان و هر بدبخت و بیچاره ای دراز است، بهتر است هیچ نگویم؛
گرچه، برای کسی چون تو بیشرم و آزرم، مگر تفاوتی هم دارد؟ ... شعرهایت را سر هم کن
و در جهان پندار به جنگ این و آن برو تا پایان کار فرا رسد؛ پایانی که برای مردم
ایران نیز چندان روشن و امیدوارکننده نیست؛ و چه باک که مردم یمن و جاهای دیگر با
هارت و پورت هایت بیش تر زیر ضربه بروند و از سوی شیخک نشین هایی که در گذشته ای
دورتر سگ شان را نیز سلام می کردند، بمباران شوند! تو پیپت را چاق کن و خودت را با
این اندیشه خوش کن که:
برادران پاسدار ما که به هر کسی شلیک نمی کنند! بیگمان،
قاچاقچی بوده اند ...
راست می گویی! گاهی لابلای کالاهایی که برای دست بدست شدن از
سوداگر آن سوی مرز به سوداگر این سو بر کول می برند، قاچاق هم با خود دارند؛ ولی می
دانی بیش از هر چیزی کدام کالاست؟ در بیش تر موردها، ساده ترین چیزها که هر آدمی و
بیش از همه کودکان به آن نیازمندند: نان! گرچه ذهن و اندیشه ی تو بگمانم تا
اینجاها راه نمی برد. تو که به ریز و شپش کارها یا همانا «جزئیات امور» کاری
نداری؛ این ها کاریای دیگران است که به انجام برسانند؛ تو «آقا»یی! آقایی زبان باز
که کاریایی جز سخن سرایی و پند و اندرز دادن به دزدان اسلام پیشه برای خود نمی
شناسد و ندارد؛ بی هیچ مسوولیت و پاسخگویی به کشوری بزرگ با فرهنگی سترگ که
"اسلام" ادعاییت، ناخن چرک کوچکی از آن همه است! خدا برایت از همه رقم
ساخته است ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر