در زیر با نوشتار رویهمرفته خوبی، بی هیچ به نعل و به میخ
زدن و دوپهلوگویی های پرکاربرد در گاهنامه ی نامور به «نامه مردم» درباره ی اندیشه
ها و آرمان های «انقلاب سترگ اکتبر» و اینکه «جهان دیگری ممکن است» روبروییم که
نام «بیانیه ی کمیته مرکزی حزب توده ایران» را بر پیشانی خود دارد.
خوب! اگر چنین است که در این بیانیه آمده و براستی نیز چنین
است و چنانچه این سخنان از دل و جان برآمده و با کرداری سازگار با گفتار همراه باشد
که به آن سخت بدگمانم، رویای برپایی «دمکراسی پارلمانی» به شیوه ی «وست
مینستر»۱ ـ یا هر شیوه ی کوفت و
زهر مار دیگری ـ و بازی نقش حزبی مخالف خوان («اُپوزیسیون»ی دروغین) که گوشه چشمی
نیز به وزارت و وکالت و بگفته ای آن «بیشعور مُعَظّم»: «و اینا» در سامانه ی
"جاویدان" سرمایه داری در سرمی پرورانَد را باید لوله کرد و به نابدتر نویسنده
ی پفیوز آن فرو نمود تا دیگر از اینگونه "شکر"ها نخورد! دُم وی و موش
های دیگری جاخوش کرده در این یا آن گوشه ی رهبری و بدنه ی چنان حزبی را باید گرفت
و بیرون شان راند و نیز با یادآوری آنچه پیش تر، رهبر در سایه نشسته ی نادان درباره
ی «دستاوردهای بزرگ»۲ بر
زبان رانده بود، کارنامه ی وی را نیز زیر بغلش نهاد و برای همیشه به خانه روانه اش
نمود؛ ولی، چنانچه همه ی بدنه و رهبری چنان حزبی انباشته از موش شده باشد، چه؟
آنگاه باید در آن را تخته نمود.
در هماوندی با گفته های برگرفته از تنی چند با فرنام های
«مارکسیست»، «فیلسوف» و «اندیشمند» که در بیانیه ی زیر به آن ها اشاره شده، یکی دو
نکته را نیز ناچارم بیفزایم. گرچه با نوشته ها و کارهای این «اندیشمند» و
آن «فیلسوف»، چندان آشنایی ندارم، نوشته ای چند از آن "مارکسیست"
پرمدعا و سال ها جاخوش کرده در یکی از دانشگاه های «ایالات متحد» را خوانده و او
را سزاوار چنین فرنامی نمی دانم. افزون بر آنکه برخی پدیده ها و جُستارهای هماوند
با آن ها که نه تنها نامبردگان که برخی دیگر، پس از برونزدشان و گاه پس از روشن
شدن نسبی ماهیت آن ها، اشاره نموده و به بررسی و نقدشان پرداخته اند، اینجانب
بهنگام پیش بینی نموده و در بیش تر موردها نه در نوشتاری جداگانه که یک یا
دو بند از نوشتاری هماوند با آن جُستارها بگونه ای گواهمند به آن ها پرداخته ام که
از آن میان، همین آقایان نیز بی نام بردن از نویسنده ی آن، در نوشتارهای
خود از آن ها سود جُسته اند:
کاری پرکاربرد و بیش از دزدی ادبی در گذشته ی پیش از
«اینترنت» و «گوگل» که از آن با برنام «دزدی اندیشه» یاد نموده ام.
به این ها و به چنین کاری که بویژه بیش تر در میان
گروه های نامور به «چپ» کاربرد دارد، چه باید گفت؟ کسانی که برای همگی شان، «مرغ
همسایه غاز است» و با خرسندی، نوشته های در بیش تر موردها کم مایه یا بیمایه شان
را با نام این یا آن نویسنده ی اروپایی و آمریکایی آذین می بندند. بی آنکه بخواهم
بگونه ای ذهنی به چنین پدیده ای برخورد کنم، جداگانگی (تفاوت) بسیار بزرگ میان منش
بسیاری از روشنفکران رویهمرفته نامجو و فرومایه ی ایرانی با منش روشنفکران دوران
پیش و پس از «انفلاب سترگ اکتبر» را یادآور می شوم. آن فرزانه ی تیزبین انقلابی از
میان چنین روشنفکرانی برخاست و جایگاه سزاوار خویش را یافت و در میان چنان
روشنفکران نامجو و فرومایه ای، اگر از بخت خوب یا بد، آدمی وارسته با دانش و بینشی
فراگیر چون زنده یاد تقی ارانی گُل کند، تنها و تنها رشک آن فرومایگان را برمی انگیزد؛
برایش پاپوش می سازند؛ پلیدترین اتهام های بر زبان نیامدنی را به وی می بندند و پایش
بیفتد، زمینه ی نابودیش را فراهم می کنند؛ فرومایگانی که در حزب ها و سازمان های
رویهمرفته پوشالی و گروه گرا (فرقه گرا) تا بالاترین جایگاه های آن بالا می روند؛
مُشتی گاگول تر از خود، پیرامون خویش گرد می آورند و حزب و سازمان و گروه که در سزاوارترین
برونزد آن، تنها و تنها ابزاری درخور برای پیشبرد آماج های دادخواهانه و
آدموار می تواند باشد را به آماجی در خود و برای خویش دگرمی دیسند. شوربختانه
در دوران کنونی بویژه در میان گروه های نه چندان کم شمار کوچیده از ایران به
کشورهای باخترزمین، بیش از پیش با چنین روشنفکران فرومایه ای که بیش از هر چیزی
زبان دیپلماسی و بده بستان را آموخته اند و چنان گروه ها، سازمان ها و حزب هایی گسسته
از توده های مردم کشور خود روبروییم.
ب. الف. بزرگمهر
نهم آبان ماه ۱۳۹۶
پی
نوشت:
۱ ـ برگرفته
از یادداشتِ «اگر آن ها به «الگوی وست مینستر»، پشت نکرده بودند ...»، ب. الف.
بزرگمهر ۳۰ مهر ماه ۱۳۹۶
۲ ـ «من یکی
از دستاوردهای بزرگ حزب مان در این سال های دشوار سرکوب و مهاجرت ناخواسته را
تمرکز خلل ناپذیر بر امر رهبری جمعی و تلاش واحد برای حل مشکلات پرشمار حزب می
دانم»
مصاحبه «نامه مردم» با رفیق علی
خاوری، برگرفته از «نامه مردم» شماره ۹۸۴، ۲۷ مهرماه ۱۳۹۴
***
بیانیۀ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران بهمناسبت صدمین
سالگرد پیروزی انقلاب کبیر اکتبر
انقلاب اکتبر نقطهٔ پایانی بر اندیشهٔ ابدی بودنِ سرمایهداری
بود و نشان داد که جهانی دیگر ممکن است!
اندیشهها و آرمانهای انقلاب اکتبر زنده است و راهگشای آیندهٔ بشریت در قرن
بیست و یکم
جایگاه تاریخی انقلاب اکتبر
با فرارسیدن ۱۶ آبانماه ۱۳۹۶ (۲۵ اکتبر تقویم ژولیانی و ۷
نوامبر ۲۰۱۷)، از زمان مهمترین رخداد قرن بیستم، یعنی پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی
اکتبر، یکصد سال سپری شد.
انقلاب اکتبر، در دوران سلطهٔ کشورهای سرمایهداری بر جهان،
روی داد، در دوران جنگ فاجعهبار جهانی اول بین کشورهای امپریالیستی بر سر تقسیم
جهان، دوران سرکوب اندیشههای مترقی و هنگامیکه "شبح کمونیسم"- بنا به
سخن "مانیفست کمونیست"- خواب رهبران جهان سرمایهداری را مختل کرده بود،
انقلاب اکتبر بههدف گشودنِ راه بشر به سمت جامعهیی بدونِ جنگ، خشونت و سرکوب و
در یکی از بزرگترین و درعینحال عقبماندهترین کشورهای سرمایه داری اروپا به پیروزی
رسید. پیروزی انقلاب اکتبر، بهرهبری ولادیمیر ایلیچ لنین و بلشویکها، در روسیهٔ
تزاری، پایانی تاریخی بر نظرگاه ابدی بودنِ جهان سرمایهداری بود و به خلقهای زیر
ستم در جهان نشان داد که جهانی دیگر ممکن است. پیروزی انقلاب اکتبر بر این اندیشهٔ
کارل مارکس جامه حقیقت پوشانید که میگفت: فلاسفه تا کنون جهان را توصیف میکردند
ولی اینک باید دست بهکار تغییر آن زد.
انقلاب اکتبر، رخدادی تصادفی در طول تاریخ طولانی تکامل بشری
نبود، این انقلاب، زنجیرهای از حرکتهای قانونمند تاریخ به سوی تکامل، ترقی و دستیابی
انسان به آزادی واقعی بود و ازاینروی، تأکید بر اندیشهها و ارزشهای آن- بهویژه
در عرصهٔ نظری و ایدئولوژیک، خاصه آنجا که جنبهٔ عام و جهانشمول مییابد- در نبرد
دشوارِ کنونی بین جبههٔ "کار" و "سرمایه"، از اهمیتی بنیادین
برخوردار میشود. با انقلاب اکتبر، بشر دورهیی نو را آغاز کرد و به سمت نقطهٔ پایان
نهادن بر جبر اجتماعی گامی بلند به پیش برداشت. بهقول انگلس، در اثر ارزشمندش بهنام
"آنتی دورینگ"، اختیار، جبرِ شناختهشده است. بنابراین، انسان با کشف و
دریافت قوانین جامعه و تاریخ، شرایط غلبه بر جبرِ اجتماعی را فراهم میآوَرَد.
بنیاد های نظری انقلاب اکتبر
پیروزی انقلاب اکتبر نمیتواند جدا
از رهنمونهای اندیشهٔ مارکسیسم- لنینیسم قلمداد شود. لنین، در مقام ادامهدهندهٔ
خَلاق و مبتکر مارکس و انگلس، با کشف ماهیت اقتصادی- سیاسی امپریالیسم، به قانون
"رشدِ ناموزون" کشورهای سرمایهداری در دوران امپریالیسم رسید. این
قانون، از مهمترین کشفهای لنین است که در تکامل مارکسیسم نقشی اساسی داشت. فعالیت
نظری خلاق لنین عرصههایی متنوع را دربرمیگیرد و تجربهها و دستاوردهای انقلاب
اکتبر با این فعالیت جوشان و پرشور نظری لنین و بهطورکلی با مارکسیسم- لنینیسم
ارتباطی سازنده داشتهاند. لنینیسم، پرچم اندیشهٔ
انقلاب اکتبر بود. برخلاف ادعاهای
کسانی که با دستاویز قرار دادن فروپاشی سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی میخواهند
و میکوشند لنینیسم را در نقطه مقابل
مارکسیسم قرار دهند، لنینیسم زائیدهٔ مارکسیسم و امتداد علمی و اصولی نظرات مارکس
و انگلس و از آن جداناشدنی است. صحیح است که لنینیسم، بهطورعمده، نتیجهٔ فعالیت
فکری لنین و بررسیِ او از اوضاع خاص روسیه و اروپای اوایل سدهٔ بیستم و کاربردِ
خلاق تئوریهای مارکسیستی با این اوضاع خاص بهوجود آمده است، اما این امر از
جنبهٔ عام و جهانشمول بهخود گرفتن اصول لنینیسم و پیوند آن با مارکسیسم مانع نشده
است. برجستگی نظرات لنین و ویژگیشان در آن است که باتوجه به اوضاع تاریخی جدید
جهان و بررسی آنها، ضمن بسط نظرات مارکس و انگلس، آنها را تکامل داد و بنیانهای
علمیشان را استحکام بخشید. ازاینروی، مارکسیسم- لنینیسم، پرچم اندیشه و آرمان
انقلاب اکتبر در عامترین و مهمترین مشخصههای آن ازجمله در تعریف و توضیحش
دربارهٔ: ماهیت امپریالیسم، بحرانهای اقتصادی نظام سرمایهداری، ناموزونیِ رشد
اقتصادی در دوران امپریالیسم و تئوری انقلاب سوسیالیستی، اهمیت، علمی بودن و موضوعیت
داشتن در این زمینهها را حفظ کرده است. مارکسیست - لنینیستها، در توضیح علتهای
بحرانهای اقتصادیای مانند بحران کنونی سرمایه- برخلاف نظریهپردازان مدافع سرمایهداری
و یا رفرمیستهای منتقد جهانی شدن- به ماهیت پدیدهها و رابطهٔ دیالکتیکی بین آنها توجه میکنند، و ضمن افشای
پیگیرانهٔ نظرات مخرب نولیبرالی، بحرانهای اقتصادی را، که هر از چند گاه و بهصورت
بحران بروز میکند، نتیجهٔ تضاد درونی سرمایهداری ارزیابی میکنند. بهعبارتدیگر، از نگاه مارکسیست-
لنینیستها، بحرانهای اقتصادی- از زمرهٔ آنها بحران ژرف و دامنهدار کنونی- چیزی
نیستند جز بروزِ تضادهای سرمایهداری، حل موقتِ این تضادها و برقرار کردن تناسب
لازم اما موقت بین رشتههای گوناگون اقتصادی که بهشکلی کورکورانه و بنابراین خشن
و ویرانگر انجام میشود، چیز دیگری نیستند. ماتریالیسم دیالکتیک میآموزد که واقعیت
تمامنشدنی و بغرنج است، بُعدهای مختلف و پیچیده دارد، و بر این اساس، سیر
قانونمند تاریخ به سوی تکامل را نمیتوان محدود و پنداشت و نظام سرمایهداری را
نظامی ابدی دانست که تنها به بازسازی و اصلاح آن باید کمر بست! خصیصههای اصلی و
بنیادین اندیشههای اکتبر که عبارتاند از: شکستن بندگیها و عُلوزنجیرهای فکری،
درهمکوبیدن جمود و خشکاندیشی، ضرورت تغییر جهان بهسود نیروهای پیشرَوَندهٔ تاریخ،
اندیشههایی همچنان علمی و معتبرند! مارکسیسم- لنینیسم، نظریهیی قشری و جامد نیست
که گزارههای (حکمهای) آن یکبار برای همیشه تنظیم شده و ورای هر گمانی قرار
داشته باشند. لنین، رهبر انقلاب اکتبر، در اثر ارزشمندش بهنام "ماتریالیسم و
امپریوکریتیسیسم"، مینویسد: "نقطهنظر زندگی و عمل باید نقطهنظر آغازین
و اساسی تئوریِ شناخت باشد."
انقلاب اکتبر، از همان روزهای نخست آغازش، بر معادلههای سیاسی
و اقتصادی نظام آنروزی جهان اثرهایی ژرف باقی گذاشت و از این منظر رویدادی بینالمللی
شد. بهقول "جان رید"، نویسندهٔ بزرگ آمریکایی، انقلاب اکتبر "دنیا
را تکان داد". لنین، در جستار معروفش بهنام "بیماری کودکی چپگرایی در
کمونیسم"، در توضیح مفهوم جهانی رخداد اکتبر، مینویسد: "با درکِ اهمیت
بینالمللی بهمفهوم اعتبار بینالمللی یا ناگزیریِ تاریخی تکرار آن چیزی در مقیاس
بینالمللی که در کشور ما رخ داده است، باید چنین اهمیتی را برای برخی از خصایص
بنیادی انقلاب ما پذیرفت." انقلاب اکتبر، انقلابی ملی و محلی نبود، بلکه رویدادی
عظیم همراه با تأثیری جهانی و بسیار فراگیر بود. همین خصیصه، اهمیت توجه به این
تجربه را در دوران ما سبب شده است. انقلاب اکتبر، سیمای جهان را دگرگون ساخت و
تحولهای جامعهٔ بشری را به مسیری نو انداخت. به دیگر سخن، دورانی که انقلاب
اکتبر، از نگاه بسیاری از مبارزان راه بهبود زندگی انسانها و همچنین بسیاری از
هنرمندان و اندیشمندان سرآغاز نوِ آن دانسته میشود، با وجود همه فرازونشیبهایش،
همچنان ادامه داشته و دارد. ما نیز بر این عقیدهایم که، مضمون عصر ما و حرکت
قانونمند تاریخ در دورهٔ کنونی، همان مضمون اندیشهٔ اکتبر و در همان جهت و مسیری
جریان دارد که انقلاب اکتبر راهگشای آن بود. انقلاب اکتبر، به افسانهٔ فناناپذیری
نظام سرمایهداری خاتمه داد، و فصلی نو را در تاریخ گشود. از مهمترین دستاوردهای انقلاب
اکتبر و زادهٔ آن یعنی اتحاد شوروی، و نیز از ویژگیهای بنیادین آنها، برقراری
توازن نیروها در پهنهٔ جهان بهسود صلح و پیشرفت اجتماعی بود. لنین، ماهیت این ویژگی
انقلاب اکتبر را "خلاصی انسانیت از یوغ سرمایه و جنگهای امپریالیستی"
نامید. با پیروزی انقلاب اکتبر دوران نوینی در تاریخ بشریت گشوده شده. دوران گذار
از سرمایه داری به سوسیالیسم.
تأثیرهای انقلاب اکتبر بر جهان و ایران
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، تقسیم مستعمراتی جهان را بهطوربنیادی
درهم شکست و زمینههای امکان دستیابی به آزادی، استقلال، و پیشرفت واقعی را برای
خلقهای آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین فراهم آورد. انقلاب اکتبر، مبدأ و نقطهٔ
آغاز جنبش رهایی خلقها و ملتهای اسیر در چنگال امپریالیسم در قرن بیستم بود. بیجهت
نیست که در نخستین دهههای سده بیستویکم میلادی تلاش تازهٔ امپریالیسم بههدف اعمال سلطه بر برخی کشورها و
منطقههایی مانند خاورمیانه و شمال آفریقا که اهمیت ژئوپولیتیکی دارند، دگرباره
شاهد هستیم. در ۱۹۱۹، یعنی دو سال پس از پیروزی انقلاب اکتبر، ۶۵/۶ درصد منطقههای
مسکونی کرهٔ زمین، همراه با ۶۷/۷ درصد ساکنان آن، در وضعیت مستعمره و نیمهمستعمره بهسر میبردند. با قوام گرفتن دستاوردهای
انقلاب اکتبر و پس از شکست فاشیسم بهوسیلهٔ اتحاد شوروی، رقم این آمار به ۴/ ۱ درصد
تنزل یافت. آزادی بیش از ۱ میلیارد و نیم از ساکنان کرهٔ زمین از ستم استعمار، نتیجهٔ
مستقیم دستاوردهای انقلاب اکتبر است که در تاریخ بشر و باافتخار تمام بهنام زادهٔ
اکتبر کبیر ثبت شده است.
انقلاب اکتبر در همسایگی کشورمان ایران روی داد و بهجای روسیه
تزاری، کشور شوراها را پدید آورد. با پیروزی انقلاب اکتبر، ایران از خطر تجزیه شدن
و بهصورت مستعمره درآمدن، و درنتیجه، اضمحلال حاکمیت ملی و از دست دادن استقلال
رهایی یافت و مردم ایران در وجود زادهٔ اکتبر بهترین پشتیبان و مدافع آزادی و
استقلالش را مشاهده کرد. دولت شوراها، بلافاصله پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، قرارداد
اسارتبار ۱۹۰۷ مبنی بر تقسیم ایران به دو منطقهٔ نفوذِ انگلستان و روسیه تزاری را
بیاعتبار اعلام کرد. لنین شخصاً در اعلامیهیی در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۷ (۲۳ آذرماه
۱۲۹۶) که بهامضای او منتشر شد، عهدنامهٔ اوت ۱۹۰۷ انگلستان و روسیه دایر بر تقسیم
ایران به دو منطقهٔ زیرنفوذ، یک منطقهٔ بیطرف و ضمیمههای محرمانهٔ آن را باطل دانست. او تاکید کرد: هرگونه
قراردادی که با استقلال ملی، تمامیت ارضی و آزادی عمل ملت ایران مغایرت داشته
باشند از این لحظه بیاعتبار است و همه را باید پاره کرد تا دیگر وجود خارجی
نداشته باشند و نتوان به آنها استناد کرد. دولت انقلابی شوراها، همهٔ حقوق،
مطالبههای مالی و امتیازهای استعماری دولت و اتباع روسیهٔ تزاری در ایران و همچنین
کاپیتولاسیون در امور حقوقی و قضایی از سوی روسیهٔ تزاری در ایران را نیز بیاعتبار
دانست. بدین منظور، از جانب دولت شوروی اعلامیهیی در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹ (۵ تیرماه ۱۲۹۸ خورشیدی) منتشر شد که ضمن
برشمردن عنوانهای تمامی امتیازهایی که روسیهٔ تزاری از ایران گرفته و ملغیٰ دانستن
آنها، با جملههای زیر بهپایان میرسد: "مردم روسیه ایمان دارند که خلق ۱۵
میلیونی ایران نخواهد مُرد زیرا دارای سابقهای بس افتخارآمیز و پر از قهرمانی است
و بر صحایف تاریخ و فرهنگش نامهائی ثبت است که جهان متمدن بهحق در برابر آن سر
تکریم فرود میآورد. چنین خلقی با نهیبی نیرومند از خواب قرون برخواهد خاست و زنجیر
ستمِ درندگان پلید را از هم خواهد درید و در صفوف برادرانه ملل آزاد و بافرهنگ برای
خلاقیتی نوین و نورانی به خیر و سعادت سراسر بشریت پای خواهد گذاشت. ..." زیر
تأثیر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، جنبش رهاییبخش ملی در میهن ما، ایران، از
سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۷ خورشیدی) وسعت و دامنه یافت و در سالهای ۱۹۲۰ (۱۲۹۹خورشیدی) و
۱۹۲۱ (۱۳۰۰خورشیدی) در آذربایجان، گیلان و خراسان بهصورت قیامهایی مسلحانه بروز یافت.
این خیزشهای مردمی، تودههای وسیعی از کارگران و دهقانان و نیز بورژوازی متوسط و
بورژوازی تجاری را در برگرفت و "حزب کمونیست ایران"، بهرهبری شخصیتهای
بزرگ انقلابی آن دوران همچون حیدر عمواوغلی، از رهبران نهضت مشروطیت ایران، از دل
همین جنبشهای مردمی- اجتماعی آن دوران زاده یافت. در ادامهٔ این روند قانونمند و
در جریان بحران عمومی سرمایهداری آستانهٔ جنگ جهانی دوم، یعنی ۷۶ سال پیش، وارثِ
پیشینهٔ انقلابی و دموکراتیک حزب کمونیست ایران، حزب تودهٔ ایران، تشکیل شد و در
مدت زمانی کوتاه به جریان عظیم اجتماعی تبدیل گردید. زیر تأثیر سازمانگری مؤثر
حزب تودهٔ ایران، موج جنبشهای ملی و دموکراتیک سراسر کشور را فراگرفت و در استانهای
آذربایجان و کردستان به پایهگذاری حکومتهای خودمختار منجر شد. در همین مرحله از
بحران عمومی سرمایهداری است که طی سالهای ۱۹۵۰ - ۱۹۵۳ (۱۳۲۹-۱۳۳۲)، جنبش رهاییبخش
در میهن ما دوباره اوج میگیرد. در اثر مبارزه گستردهٔ مردم ایران در دورهٔ نخستوزیری
دکتر محمد مصدق، صنایع نفت در کشور ما ملی میشود. در جریان کودتای ۲۸ مردادماه
سال ۱۳۳۲، که با برنامهریزی و سرکردگی مستقیم سازمان سیا و سازمان اطلاعات (انتلیجنت سرویس) انگلستان بهانجام
رسید، این جنبش مردمی به خاک و خون کشیده شد و ایران بهمدت ۲۵ سال زیر سیطرهٔ رژیم
سرکوبگر و پلیسی- امنیتی شاه و اربابان امپریالیستی او قرار گرفت. آنچه حقانیت تاریخی،
ارتباط گسستناپذیر این جنبش را با آرمانها و اندیشههای انقلاب اکتبر و همچنین ریشهدار
بودنِ جنبش کارگری میهنمان را اثبات میکند این واقعیت است که جنبش انقلابی در
کشورمان، بار دیگر و در برههٔ زمانی دیگری از بحران سرمایهداری جهانی، خیز گرفت و
در طول سه سال مبارزهٔ متنوع و اوجگیرنده بر ضد استبداد حاکم، در انقلاب بهمن
۱۳۵۷، رژیم وابسته به امپریالیسم را سرنگون کرد. اهمیت حضور فرزند اکتبر، یعنی
کشور اتحاد شوروی سوسیالیستی، در مرزهای شمالی کشورمان و نقش بازدارندهٔ آن در
برابر تهدیدهای امپریالیسم به مداخله در امور داخلی و بر ضد انقلاب شکوهمند مردم میهن
ما، امری است انکارناپذیر.
سرمایه داری در اوج بحران و موضوعیت اندیشه ها و آرمان های
انقلاب اکتبر در دوران ما
امسال بشریت مترقی در اوضاعی به استقبال صدمین سالگرد پیروزی
انقلاب اکتبر میرود که بحران ژرف و همهجانبهٔ اقتصادی، سیستم سرمایهداری جهانی
را فراگرفته و جنبه گذرا و موقتی بودن این صورتبندی اجتماعی را بیش از هر زمان دیگر
آشکار کرده است. جهان سرمایهداری انحصاری در دههٔ نخست قرن بیستویکم، جهانی است
آکنده از نابرابریهای ضدانسانی و ژرف شونده که در آن صدها میلیون انسان از
ابتدائیترین حقوق طبیعیِ زیستیشان محروماند. فقر دهشتناک، محرومیت، جنگ و
نابودی محیط زیست، آیندهٔ بشر را بهطور جدی تهدید میکند. ظهور دوبارهٔ اندیشههای
برتریطلبانه در اروپا و آمریکا، یعنی گرایشی که جهان را در قرن بیستم به سمت دو
جنگ جهانی و کشتار دهها میلیون انسان کشانید، با روی کار آمدن دولتهایی مانند
دولت دونالد ترامپ، که به برتریطلبی نژادی، تسلط بر دیگر خلقهای جهان و امرونهی
امپریالیسم آمریکا به جهان آشکارا روی میکنند، آژیر خطری است جدی که برای بشریت
مترقی و آینده جهان ما بهصدا درآمدهاند.
در برخورد به و ارزیابی تاریخی از ماهیت و جایگاه انقلاب
اکتبر، به این پرسش کلیدی باید پاسخی روشن و مشخص داد که: آیا در دوران ما و در
چارچوب جهانی شدن و رشد و گسترش فناوریهای نو، آیا انقلاب اکتبر و اندیشه و آرمان
آن هنوز اهمیت و موضوعیتش را حفظ کرده یا اینکه همچون "تجربهیی ناموفق"
به تاریخ پیوسته است؟ بهگمان ما، همانگونه که در سطرهای پیش یادآور شدیم،مارکسیسم-
لنینیسم، پرچم اندیشه و آرمان انقلاب اکتبر در عامترین و مهمترین مشخصههای آن
ازجمله در تعریف و توضیحش دربارهٔ: ماهیت امپریالیسم، بحرانهای اقتصادی نظام سرمایهداری،
ناموزونیِ رشد اقتصادی در دوران امپریالیسم و تئوری انقلاب سوسیالیستی، اهمیت، علمی
بودن و موضوعیت داشتن در این زمینهها را حفظ کرده است. ژرفش بحران سرمایهداری،
و همراه با آن، گسترش مبارزات مردمی در سراسر جهان، جستجو برای یافتن راه برونرفت
از معضلهای بیشمار کنونی که سیستم سرمایهداری عامل اصلی آنها است، ذهن و اندیشهٔ
انسان مترقی را بهخود مشغول داشته است. بحرانزایی نظام سرمایهداری و پیامدهای
آن در دههٔ نخست سدهٔ بیستویکم بر کسی پوشیده نیست. در کشورهای "اتحادیه
اروپا" برنامههای ریاضتی تحمیل شده از سوی دولتها به تودهها، عرصهٔ زندگی
و سلامت را بر مردم و بهویژه کارگران و زحمتکشان دشوارتر کرده است. تشدید بحران
و رقابت در اتحادیه اروپا، به عنوان یک قطب بندی امپریالیستی، از جمله خروج بریتانیا
از این اتحادیه، بحران کاتالونیا در اسپانیا، تقویت حزب های سیاسی ماوراء راست و
نژاد پرست در کشورهای آلمان و اتریش، و سرنوشت پر ابهام دولت مرکزی بلژیک، بر اثر
تنش فزایندۀ دوبخش فلاندر و فرانسوی زبان، از جمله اصلیترین قطبهای نیرومند نظام
سرمایهداری جهان را غرقه در بحران، و با آیندهیی مبهم روبهرو کرده است. در چنین
اوضاعی، روی برگرداندنِ افکار عمومی و نگاهی دوباره به تجربههای گذشته، ازجمله
تجربهٔ انقلاب اکتبر، رواج بسیار یافته است. بهرغم تبلیغات مسموم امپریالیسم خبری
و جوسازیهای رسانهای سرمایهداری، این پرسش اساسی بیش از پیش مطرح میشود: برای یافتن
راه برونرفت از وضعیت وخیم کنونی و تأمین آزادی واقعی انسان، چه تجربهها و
راهکارهایی وجود دارند؟ کنکاش بهمنظور ارائه پاسخی جدی به این پرسش کلیدی، ناگزیر
به بررسی دوبارهٔ تجربههای سده گذشته و مهمتر از همه تجربهٔ انقلاب اکتبر، کشیده
میشود.
انقلاب اکتبر، آتش امید، امید به آزادی، برابری، عدالت
اجتماعی، صلح و سوسیالیسم را در وجود صدها میلیون انسان زحمتکش و زجرکشیده جهان
شعلهور کرد. امروزه تراستهای غولآسای رسانههای مُبلغ نظام سرمایهداری، حملههای
بیامان و آکنده از دروغشان را بر ضد سوسیالیسم، انقلاب اکتبر و بهطورکلی هر خیزش
انقلابیای را در تبلیغاتی بیوقفه در سراسر جهان میپراکنند. این تراستهای رسانهای،
انقلاب اکتبر و بهخصوص نقش لنین در رهبری این انقلاب را اشتباهی تاریخی مینمایانند
و آن را درعمل بهزیان طبقه کارگر و مبارزهٔ جهانی کارگران معرفی میکنند.
بزرگداشت پیروزی انقلاب اکتبر، آرمانهای والا و انسانی و دستاوردهایش بهمعنای
دفاع بدون چونوچرا و عاری از انتقاد از روند برپایی نخستین نظام سوسیالیستی جهان
در کشور شوراها و دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی نیست. این دستاوردهای سترگ
اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی عبارت بودند از: برپایی جامعهیی نو و
اقتصادی نیرومند و صنعتی بر ویرانههای نظام سرمایهداری، تأمین حقوق اجتماعی
شهروندان که در جهان آن روز بیسابقه بود، بهداشت و آموزش رایگان، حرکت سریع و
خدشهناپذیر به سمت برابری جنسیتی، یاری رساندن به جنبشهای آزادیبخش در سراسر
جهان در مسیر رهایی از یوغ سنگین استثمار و استعمار نو، حفظ همزمانِ صلح جهانی در
رویارویی مدام با تهاجم وقفهناپذیر امپریالیسم در تحمیل برتریطلبی سرمایهداری انحصاریاش. با وجود این دستاوردهای
اساسی، امروز دیگر روشن است که روند ساختمان سوسیالیسم با کاستیهایی روبهرو بوده
است که سرانجام با فشار خردکننده، منسجم و سازمانیافتهٔ کشورهای امپریالیستی جهان
در سالهای پایانی قرن بیستم، به فروپاشی نظام سوسیالیستی در این کشورها منجر شد.
برخورد منتقدانه، علمی و بهدور از جزمگرایی ما به این تجربهٔ تاریخی مهم، برای
جنبش کارگری و کمونیستی و نیروهای مترقی و پیشروِ جهان بهمنظور ترسیم نقشهٔ راهی برای ساختمان جامعهٔ آینده
بشری راهگشاییای جدی دربر خواهد داشت. چشم بستن بر کاستیها و ساختارهای دیوانسالارانه
در این کشورها که در طول زمان جای خلاقیت و برخورد علمی با پدیدهها را گرفت و از
ویژگی انقلابی حزبهای حاکم در این کشورها کاست، نمیتواند سلاح کارای مبارزهٔ
طبقهٔ کارگر جهانی و متحدانش در پیکار با سرمایهداری انحصاری باشد. لنین، در
سخنرانی مشهورش بهمناسبت چهارمین سالگرد انقلاب اکتبر، با تأکید بر مسیر ساختمان
سوسیالیسم در اوضاع مشخص جهانی اعلام کرد: "دشواریها را حدوحصری نیست. ما به
مبارزه با دشواریهای بیحدوحصر خو گرفتهایم... هنر دیگری که در انقلاب ضرور است
عبارت است از: نرمش، مهارت برای تغییر سریع و آنی تاکتیک خود با درنظر گرفتن شرایط
تغییریافتهٔ ابژکتیف و عینی و انتخاب راه دیگر نیل بههدف در صورتی که راه گذشته
در دوران معینی از زمان خلاف مصلحت و غیرممکن از آب درآمد. ..." فروپاشی
کشورهای سوسیالیستی در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای اروپای شرقی، تجربهیی دردناک و
درعینحال عقبگردی جدی در مبارزه بشریت در راستای رهایی از زنجیرهای ستم سرمایهداری
است. با تأمل بر این تجربهٔ دردناک و تحلیل علمی و بهدور از ذهنیگرایی تاریخی،
باید از آن آموخت و در مبارزهٔ کنونی انسانها بهکار برد.
جهانی دیگر ممکن است!
ما دنیای بهتری را میخواهیم. سوسیالیسم هدف بلند مدت کمونیستهاست.
حزبهای کمونیست در مبارزهشان در راه تحقق سوسیالیسم، برای تقویت موقعیتشان در میان
تودهٔ مردم، با توجه به ویژگیهای هر کشور جداگانه، میکوشند. ما مبارزهٔ دشوار و
پُرمانعی را بهپیش میبریم. سرمایهداری هرگز بهدست خودش تضادهای سرشتیاش را از
میان نخواهد برد. امپریالیسم در زمان بحران بیشازپیش تجاوزگر میشود. حتی جیمز
پتراس، اندیشمند آمریکایی، با تحلیل اندیشههای مارکس و لنین، مینویسد:
"سرمایهداری بیچونوچرا و بیتردید ثابت کرده است که بهبهای نابودی دهها
میلیون تن از کارگران است که رونق مییابد، و در برابر خواستهای بیپایان برای
اصلاح و نظم و رعایت مقررات، مطلقاً ناشنواست. این سرمایهداری که الآن واقعاً
وجود دارد نمیتواند و نمیخواهد سطح زندگی مردم عادی را بالا ببرد، اشتغال آنها
را تضمین کند، و زندگی شایستهای را بدون ترس و سرافکندگی برایشان تأمین کند. سرمایهداری
در نقطهٔ مقابل آزادی، برابری، تصمیمگیری دموکراتیک، و سعادت همگانی قرار دارد."
فقط دو راه پیش پای بشر قرار دارد: یا سوسیالیسم یا ادامه و
افزایش تباهی، جنگ، بیثباتی، اُفت اخلاقی جامعه، و ویرانی محیطزیست. فقط قدرت
زحمتکشان، مالکیت همگانی بر وسایل تولید، و برنامهریزی منطقی اقتصاد است که میتواند
نوع بشر را در مسیر توسعه و رشد همهجانبه قرار دهد.
انقلاب کبیر اکتبر واقعهٔ تاریخی منحصربهفردی بود که در
دههٔ دوم قرن بیستم جهان ما را دگرگون کرد. اکتبر کبیر زادهٔ شرایط تاریخیای ویژه
و بهرهمند از اندیشههای علمی و دورانسازِ مارکس، انگلس و لنین بود. در جهان ما
در یکصد سال گذشته دگرگونیهایی شگرف رخ دادهاند. پیشرفت علم و انقلاب انفورماتیک
جهانی دیگر زاده است که در آن روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تغییرهایی چشمگیر پیدا
کردهاند. اما آنچه هنوز بهروشنی پابرجاست، نظام نابرابر و ضدانسانی طبقاتیای
است که سرمایهداری به جهان ما تحمیل کرده است. وجود طبقات و جامعهٔ طبقاتی زائیدهٔ
خیال کمونیستها نیست، واقعیتیست سهمناک در جامعهٔ بشری. بحران کنونی نظام طبقاتی
سرمایهداری جهانی پیامدِ مستقیم سیاستهای نولیبرالیستیای است که در دهههای اخیر
دنبال شدهاند. دیوید هاروی، مارکسیست و استاد دانشگاه نیویورک، به این نتیجه رسید
که سرمایهٔ مالیِ قماری در دههٔ ۱۹۷۰/۱۳۵۰ سرانجام دست بالا را بر سرمایهٔ صنعتی پیدا
کرد، بهطوری که هدفِ فعالیت اقتصادی شد بهایِ سهام در بازار بورس و نه تولید.
منافع مالی، و به بیان لنین "قدرت حسابداران بهجای مهندسان"، بین طبقات
و نخبگان حاکم رواج یافت و غالب شد. نولیبرالیسم تغییر مفهوم "وضعیت اجتماعی"
را موجب شده است. همهٔ آنچه را که از دموکراسی و حقوق بشر بهجا مانده، کنار
گذاشته است. با سماجت و بیوقفه از برتری طبقاتی و حتّی نوعی جدید از سیستم ”کاست
”در جهان سخن میگوید و دفاع میکند. بر اساس گزارش منتشر شده از سوی سازمانی
همچون "آکسفم"- که یک سازمان بینالمللی است- یک درصد از جمعیت جهان
مالک ثروتی بیشتر از ثروت بقیهٔ ۹۹ درصد جمعیت جهان است. مجموع ثروت ۶۲ تن از
ثروتمندترین افراد در جهان، معادل مجموع داراییهای فقیرترین نیمهٔ جمعیت دنیا (یعنی
۵/۳ میلیارد نفر) است. تِری ایگلتون، فیلسوف انگلیسی، در کتابش با عنوان:
"چرا مارکس درست میگفت"، بهدرستی پیشبینی میکند که "سرمایهداری
اگر برایش سود داشته باشد، رفتاری ضداجتماعی خواهد داشت، و این بهمعنای تباهی بشر
در مقیاسی تصورناشدنی است." در فاصلهٔ سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ ، شمار میلیاردرها
در دنیا شش برابر شد و به ۱۸۱۰ نفر رسید. در همین مدّت، بیشتر از یک میلیارد نفر
از جمعیت جهان در فقر مطلق زندگی میکردند. نزدیک به ۴۰۰ میلیون کودک دچار سوءِتغذیهاند.
اینها هیچکدام اتفاقی نیستند. میان ثروتمند شدن ثروتمندان و فقر و بینوایی
تنگدستان، ارتباطی مستقیم وجود دارد.
این است سیمای سرمایهداری جهانی در قرن بیستویکم. برخلاف
مدعیان و مجیزگویان این نظام ضدانسانی که آن را "پایان تاریخ" بشریت میخوانند
و میدانند، پیروزی انقلاب اکتبر نشان داد که جهانی دیگر ممکن است و میتوان بر ویرانههای
نظام سرمایهداری، با معیارهایی انسانی جهانی دیگر را بر شالودهٔ برابری، عدالت
اجتماعی و صلح برپا کرد. راه برپایی این دنیای نو، همانطور که تجربهٔ هزارههای
تاریخ مدون بشر نشان داده است، نه آسان است و نه بی نیاز از ضرورت انجام تلاشهایی سترگ، فداکاریهایی
عظیم و پرداخت هزینههایی سنگین از برای آن. آنچه روشن است این است که بحران فزاینده
و حلناشدنی سرمایهداری جهانی و ماهیت ضدانسانی آن ضرورت تاریخی برپایی نظامی نو
را طلب میکند. ما، وفادار به اندیشهها و آرمان اکتبر کبیر، در کنار اکثریت قاطع
جامعهٔ بشری، برای برپایی این نظام، یعنی جامعهٔ نو سوسیالیستی، با فراگیری از
تجربههای گذشته و درک دقیق ضرورتهای عینی و ذهنی قرن بیستویکم، همچنان به
مبارزهمان ادامه میدهیم.
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران
۸ آبانماه
۱۳۹۶ برابر با ۳۰ اکتبر ۲۰۱۷
برگرفته از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۷، ۸ آبان ماه ۱۳۹۶
دانسته از ویرایش و پارسی نویسی این بیانیه که بویژه در نشانه گذاری ها
نارسایی های فراوان دارد، خودداری ورزیده ام.
ب. الف. بزرگمهر