«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ مهر ۲۵, سه‌شنبه

قیچی هایی در دستان کارآزموده ی کشورهای امپریالیستی کهنه و نو! ـ بازانتشار

آخوند امنیتی به نمایندگی از رژیم دزدان اسلام پیشه در همایش سران «سازمان همکاری اسلامی»، سخن رانده است: سخنانی پوچ، سراپا یاوه که نادانی نزدیک به مطلق این آخوند کم هوش، نادان، نابخرد و به همان اندازه آبزیرکاه را به نمایش می نهد؛ یاوه گویی هایی که بی درنگ این پرسش را در ذهن هر ایرانی اندکی آشنا به تاریخ و فرهنگ این سرزمین به میان می آورد که آیا ما شایسته ی چنین رژیمی فرومایه، دولتی نامور به «زهدان اجاره ای»، رهبری الدنگ و دروغگو و دولتمدارانی یکی از دیگری دزدتر و نادان تریم؟! 

آیا همان بلایی را که عُمر پور خَطّاب، آن بُت پرست اسلام آورده به سر فرهنگ و هنر باستانی ایران آورد و نادان ترین و دلسنگ ترین تازیان را به فرماندهی و کارگزاری سرزمین پهناور ایران گمارد و تبهکاری هایی بس بزرگ و نابکارانه سازمان داد، این بار بدست کشورهای امپریالیستی به رهبری «یانکی» ها انجام نیافت تا به خونخواهی از انقلاب بزرگ توده ای و خلقی ایران در سال ۱۳۵۷، مشتی آخوند کون نشور، نادان و فرومایه که شپش از سر و ریش بیش ترشان بالا می رفت را به یاری مزدوران کهنه کار خود بجای نوکر پیشین خویش: شاه گوربگور شده و خیانتکار تا جایگاه رهبری ایران زمین برکشد و کشوری باستانی را به چنین روز سیاهی بنشاند؟ همه نمودها و نشانه ها، گواه چنین روندی است که از سوی چپ نه چندان کارکشته و آزموده ایرانی، نادیده یا دستِکم گرفته شد.

در زیر بخش هایی از گفته های این آخوند انگلیسی بیشرم را آورده و نکته هایی فراخور برخی برگرفته ها یادآور شده ام. 

***

آخوند کودن از آن میان گفته است:
«... تنها چند قرن پیش، زمانی که تمدن بزرگ اسلامی در اوج قدرت و اقتدار خویش قرار داشت، شاید کسی تصور نمی کرد روزی جهان اسلام گرفتار این همه ضعف و سکون شده و در برابر تمدن غربی، که در رشد فکری و علمی، وامدار مسلمانان بوده است، در موضع ضعف قرار گیرد و یا آن روز که تمدن اسلامی همه نحله های فکری و اقوام و طوایف مختلف را در درون خود جای داده و همزیستی مسالمت آمیزی را بین آنان برقرار کرده بود، شاید کسی تصور نمی کرد روزی چنان فرقه گرایی و افراطی گری در بین مسلمانان شایع شود که کشته شدن مسلمان به دست مسلمان به امری عادی بدل گردد.»۱

روشن نیست، آماج وی بگونه ای باریک چند سده پیش، کدام دوره و فرهنگ بزرگ اسلامی است؟ ولی چه آماج وی دوره ی نامور به «نوزایی اسلامی» با دانشمندانی چون پورسینا و فارابی باشد و چه برای چابلوسی، دوره ی امپراتوری خونریز عثمانی را گفته باشد یا دوره ی ایلخانان مغول و پیش و پس از آن، در هیچکدام از این دوره های تاریخی با پدیده ای به نام «تمدن بزرگ اسلامی» سر و کار نداشته ایم و آنچه در دوره ی رویهمرفته کوتاه «نوزایی اسلامی» در بیش از چند سده پیش، بویژه در گرامی میهن مان ایران پدید آمد، رویش و پیشرفت دانش های گوناگون و از آن میان، ساز و برگ دادن کیش و آیین پیش پا افتاده ی اسلام۲ در برونزد نخستین آن بود که به عنوان نمونه، الله را چون آدمی دارای کالبد و دست و پا و چشم و گوش و سر، نشسته در عرش آسمان، جایی نه چندان بالاتر از ابرها، می پنداشت:
گونه ای درچکانیدن ناگزیر دانش و فرهنگی برتر در آیینی بسته و در بنیاد خویش وامانده!

بنابراین، چه جای سخنی از «تمدن بزرگ اسلامی» که گویا در «اوج قدرت و اقتدار خویش» بوده است؟! آیا خونریزی های تیمور مسلمان یا امپراتوری عثمانی و نمونه های کوچک و بزرگ دیگری در همین زمینه را می توان نشانه ای از نیرومندی «فرهنگ اسلامی» بشمار آورد؟! و آیا این آخوند نادان می داند که بخش بسیار بزرگی از گسترش کیش اسلام در سرزمین های گوناگون، در دوره های پس از خونریزی های نخستین آن از سوی تازیان بیابانگرد عربستان، نه به نیروی شمشیر که به نیروی «علم کلام» ساخته و پرداخته ی دانشمندان ایرانی و ساز و برگ دادن آن اسلام نخستینِ با بهشت و حوری و غلمان و رودخانه ی شیر و انگبین و یاوه هایی دیگر از اینگونه و در همین تراز به فلسفه و دانش های زمان انجام پذیرفته است؟

بی هیچ گمان و گفتگو، وی این ها و بسیاری نکته های دیگر از تاریخ ایران و اسلام و منطقه را نمی داند؛ وگرنه، چنین یاوه ای بر زبان نمی راند. آن «همزیستی مسالمت آمیزی»۳ که به گفته وی، «تمدن اسلامی [میان] همه نحله های فکری و اقوام و طوایف مختلف ... برقرار کرده بود»۴، نیز تنها دوره هایی از تاریخ، بویژه در سرزمین پهناور آریانا را دربرمی گرفت و نه همه جا که افزون بر آن، ریشه در تاریخ و فرهنگ کهن پیش از اسلام این سرزمین و همزیستی رویهمرفته خوب میان خلق ها و کیش ها و آیین های گوناگون از گذشته ای دورتر به این سو را دربرمی گرفت؛ زانو زدن کوروش بزرگ در برابر یکی از نیایشگاه های بابل، تنها نمودی از چنان فرهنگی را به رخ می کشد و آنگونه که برخی کودن های نژادپرست آریایی که زبان پارسی را نیز خوب نمی دانند، تنها از آن کوروش بزرگ نبود و بیش از آن نشانه ای از هستی چنین فرهنگ سازگارانه ای در میان توده ها و خلق های باشنده ی آن پهنه ی بزرگ بود و هنوز نشانه هایی نیرومنداز آن در خوی و آداب و شیوه ی برخورد مردم در جاهای گوناگونی از آن برجای مانده است.

درست واژگون آنچه این آخوند بیشرم «تمدن اسلامی» نامیده و به پندار خویش، هندوانه زیر بغل مشتی دزد سرِ گردنه و شیخک های کون گنده ی عرب در آن همایش نهاده، آن پدیده تاریخی که همه ی نشانه های چپاولگری، گردن زدن، دزدی (و از آن میان، بویژه دزدی زنان و دختران تبارهای دیگر!)، نیرنگبازی و شبیخون های کمابیش همیشگی میان تبارهای آن سرزمین بیابانی را دربر داشت و همه ی این ها را نیز به همراه خود به سرزمین هایی با فرهنگ باستانی آورد و آن ها را آلود، نمی توان فرهنگ («تمدن») به آرش باریک آن بشمار آورد.

آخوند نادان، پس از مشتی پنداربافی درباره ی آنچه «قدرت های بزرگ اسلامی»۵ نامیده که گویا «به جای هم افزایی به درگیری بی حاصل با یکدیگر پرداختند ... و ارزش های جاهلی جایگزین ارزش های اخلاقی اسلام شده»۶ می گوید:
«جهان اسلام سزاوار آن نیست که در موج ناامنی، خشونت و تروریسم سازمان یافته درغلطیده و مبتلابه عقب ماندگی و توسعه نیافتگی همه جانبه گردد؛ بلکه سزاوار آن است که بر جایگاهی برتر بنشیند؛ و این ممکن نیست مگر آنکه با دغدغه بیشتر به وضعیت کنونی و دنیای پیرامونی خویش بیندیشیم...»۷

آیا خود را به خریّت می زند یا از سر نادانی درنمی یابد که گروه بزرگی از "نمایندگان" «جهان اسلام»ی که پای سخنرانی اش نشسته، چرت می زنند، هم اکنون بر آبریزگاه هایی زرّین می نشینند و خیر سر پدرشان می ریسند؟ آن ها کم ترین دغدغه و نگرانی از «دنیای پیرامونی خویش» ندارند؛ همگی به ریسمان الهی چنگ انداخته و الحمدلله، الله در آسمان پشت و پناهِ پدرسوختگی های شان است.

از این ها که بگذریم، چشمگیرترین پرگویی ها و یاوه سرایی ها از اینجا آغاز می شود:
«... اگر صدها میلیارد دلار از ذخایر و منابع امت اسلامی به جای آنکه صرف رشد و اشتغال جوانان شود، به بهانه هراس های موهوم، صرف پر کردن زرادخانه های نظامی شد و علیه یکدیگر بکار رفت، چگونه می توان از وحدت سخن گفت و جوانان را به رعایت اصول کرامت و برکت اسلامی متقاعد نمود؟»۸

آیا این روباه آبزیرکاه که آنجا درباره ی دشواری های جوانان، داد سخن سر داده و یکی از شعارهایش پیش از برگماری به عنوان رییس جمهوری یا همان «کارپردازی خیمه و خرگاه نظام»، پیکار با دزدی ها و تبهکاری های مالی و اقتصادی بوده، فراموش نموده یا خود را به فراموشی می زند که تنها ۴۵ میلیارد تومان از وام ۱۵۲ میلیارد تومانی از «صندوق توسعه ملی»، دریافتی در همان نخستین روزهای ریاست جمهوریش را بازگردانده و  از ۱۰۵ میلیارد تومان نشانه ای در دست نیست؟!۹

آخوند امنیتی در پی افزوده است:
«جمهوری اسلامی ایران، از همان روزی که عهده دار ریاست هشتمین اجلاس سران سازمان همکاری اسلامی در تهران شد تا زمانی که ایده ”جهان علیه خشونت و افراطی گری“ (WAVE) را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مطرح نمود، بر یک سخن محوری تکیه داشت؛ و آن اینکه گفتگو و تعامل سرآغازِ درک دردها و مسائل اساسی زمانه و درمان مؤثر آن هاست. ما باید به نام اسلام در ائتلاف جهانی برای صلح و مقابله با خشونت، پیشگام باشیم؛ و امنیت پایدار و حیات مطمئن و حقوق همه جانبه انسان را به منطقه و جهان بازگردانیم. اسلام به ما آموخته است که جنایت به هر نامی و در هر مکانی که انجام شود، جنایت است؛ چه در سرزمین مظلوم فلسطین باشد و چه در لاهور و بیروت و دمشق و استانبول و یا در نیویورک و پاریس و بروکسل.» ۱۰

این گفته های آخوند پفیوز را نمی توان به پای نادانی یا ناآگاهی وی نهاد. وی خوب می داند و نمی تواند نداند که رژیم پلید دزدان اسلام پیشه، در زمینه ی شمار نیست و نابود نمودن آدمیان در سال گذشته ترسایی (۲۰۱۵)، بالاتر از رژیم های پلید پاکستان و عربستان در جایگاه نخست جهان قرار گرفت و این افزون بر همه ی تبهکاری های باورنکردنی چون تجاوز به دختران زندانی پیش از به دار آویخته شدن و هزاران مورد شکنجه های دهشتناک و نیست و نابود کردن زندانیان سیاسی از نخستین روزهای روی کار آمدن رژیمی میوه چین انقلابی توده ای در کشورمان است! زهی بیشرمی!

آخوند بی بته، نام بسیاری شهرها را بر زبان می آورد؛ ولی از آوردن نام تهران، تبریز و بسیاری دیگر از شهرهای ایران، خودداری می کند! هر چه نباشد، قرار است رژیم دزدان اسلام پیشه را به عنوان رژیمی پند گرفته از گذشته ی خویش به جهانیان بنمایانند و دستش را برای تبهکاری های گسترده تر در اروپا و جاهای دیگر بازنمایند. نیاز به سرمایه ی بیش تر، همه ی کلان سرمایه داران جهان و بویژه بیشرم ترین شان در سرزمین های اروپایی را به چشم فروبستن بر همه چیز وامی دارد:
پول نه تنها بو نمی دهد که مار را نیز بدست آن ها خواهیم گرفت!

از کدام «ائتلاف جهانی برای صلح و مقابله با خشونت» سخن می گوید که گویا باید همگی آن شیخک ها و خرسک های عرب به همراه رژیم مافیایی ترکیه و دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران، در آن پیشگام باشند؟ آیا همان گروهبندی (ائتلاف) کنونی با همکاری و همدستی «ششلول بندهای جامعه جهانی» را نمی گوید؟ بله! همان است و جز آن نیز نمی تواند باشد؛ همان گروهبندی که از سالیانی دراز تاکنون در کشور همسایه افغانستان، زیر پرچم پیکار با تروریسم، هرگونه جنبش توده ای خلق های پاره تن مان را در خون خفه کرده و از هیچگونه تبهکاری دیگری نیز رویگردان نبوده و نیست؛ تبهکاری هایی که به شَوَند بافت اجتماعی در آن کشور، بسیاری از آن ها از دیده ی مردم جهان پنهان می ماند. از نمونه های دیگر آن در لیبی و سایر جاها نمی گویم.

با این همه، چشمگیرترین گفته ی آخوند ریش حنایی همان است که بیش تر رسانه های خبری آن را برجسته نموده و برنام گزارش های خود نموده اند:
«... نه عربستان مشکل ایران است؛ و نه ایران مشکل عربستان.»۱۱

با نگاهی حتا گذرا به رویدادهای نزدیک به چهار دهه ی گذشته تاکنون، سخنی یاوه و پوچ از هر سویه بدیده می آید و من نیز در نگاه نخست، چنین پنداشتم؛ ولی چنین نیست. آخوند تبهکار راست می گوید. در میان آن همه پرگویی، این یکی درست ترین یا شاید تنها سخن درستِ وی است؛ سخنی نه از سرنادانی و نه خود را به خریّت زدن! زیرا چنانچه با نگرشی دربرگیرنده تر (و نه موزاییکی در چارچوبی بسته!) به سیاست ها و بی سیاستی های رژیم دزدان اسلام پیشه کشورمان در عراق، سوریه و یمن نگریسته شود، رویهمرفته با سیاست امپریالیست ها در جایگاه کارگردان سیاسی هماهنگی داشته است؛ هم رژیم واپسگرا و تبهکار عربستان و هم رژیم دزدان اسلام پیشه ی ایران، گرچه همچشم یکدیگرند؛ ولی در کردار آب به آسیاب کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها می ریزند. کوشش های تبهکارانه ی هر دو رژیم در یمن به آنجا انجامید که از درون جنبش اجتماعی یکپارچه در آنجا از سویی «حوثی» ها به بهانه ی «شیعه گری» که روشن نیست چگونه «شیعه» ای هستند ـ و از بنیاد این نکته هیچگونه هماوندی با جنبش اجتماعی آن کشور بافرهنگ باستانی نداشت که توانسته بود بگونه ای یکپارچه و یگانه در آماج های خویش از آن میان، رییس جمهور مزدور و دست نشانده ی آن کشور را فراری دهند! ـ برجسته شوند و در رسانه های سیهونیستی ـ امپریالیستی با بزرگنمایی هرچه بیش تر بجای آن جنبش اجتماعی جا زده شوند و از سوی دیگر به همین بهانه، رژیم عربستان زیر چکمه ی خاندان مزدور سعودی، بهانه ای مذهبی برای پشتیبانی از سنی ها در آن کشور بیابد و در پی آن جنبش اجتماعی رویهمرفته نیرومند در یمن که توده های مردم با هر کیش و آیینی در آن دست داشتند، تکه پاره شده به جنبش هایی مذهبی دگردیسه شود؛ روشن است که در چنان فضایی پای دست نشاندگان «داعش» و هر جریان مزدور و وابسته به امپریالیسم و رژیم های تبهکار منطقه، دیر یا زود جای پایی در چنان آشوب های سردرگم شده می یابند و آب بازهم بیش تری به آسیاب خونین امپریالیست ها می ریزند که یمن تا اندازه ای بسیار به فراموشی سپرده شده، نمونه ای دردناک از آن است.۱۲ همچشمی این دو رژیم تبهکار در سوریه و عراق نیز کمابیش از چنین ماهیتی برخوردار است که در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم؛ گرچه آن را گوشزدی بایسته و درخور به نیروهای چپ و چپ رو می توان انگاشت که در تحلیل های خود، این نکته ی از دید من، برجسته را بدیده بگیرند و در دام جانبداری های یکسویه به سود رژیم اسد و ناسرراست به سود رژیم تبهکار اسلام پیشگان دزد و در کردار، مزدور امپریالیست ها در کشورمان نیفتند.

آخوند آبزیرکاه با همه ی نادانیش، پر بیراه نمی گوید:
رژیم های عربستان و ایران با یکدیگر و هر دو با دیگر رژیم همچشم در منطقه: رژیم مافیایی ترکیه، چندان دشواری برجسته ای ندارند؛ همه ی آن ها لبه های قیچی هایی هستند که بگاه بایسته، جنبش های اجتماعی منطقه را در میان گرفته، در تکه پاره نمودن شان می کوشند؛ قیچی هایی در دستان کارآزموده ی کشورهای امپریالیستی کهنه و نو! گوشزد چندی پیشِ آن سیاه باهوش نیز همین جُستار را نشانه گرفته بود:
«باید به دوستانمان و همچنین به طرف ایرانی بگوییم که آنها باید راه موثری برای تقسیم منطقه و ایجاد نوعی صلح سرد بیابند.»۱۳

ب. الف. بزرگمهر    ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۵

http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_50.html

برجسته نمایی متن همه جا از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

۱ ـ «نه عربستان مشکل ایران است؛ و نه ایران مشکل عربستان»، از سخنرانی «حسن بیشعور» در نشست سران «سازمان همکاری‌های اسلامی» در ترکیه، ۲۶فروردین ۱۳۹۵

۲ ـ برای آنکه پربیراه نگفته باشم، تنها همین بس که سروده های گات ها و بخش های گوناگون اوستا را که تاریخی بس کهن تر از کیش های نامور به ابراهیمی دارد را با آنچه در قرآن آمده یا از زبان آن پیامبر تازی بازگو شده، کنار هم نهاده و بسنجیم. کم ترین دودلی به خود راه نمی دهم که بگویم:
حتا هر مسلمان پاک سرشت و دادگر در اندیشه و گفتاری نیز که آن متن ها را با یکدیگر بسنجد به تراز بسیار برتر اندیشه و سخن زرتشت و نسنجیدنی با مشتی سخنان پیش پا افتاده و در بیش تر موردها، دربرگیرنده ی تهدیدهای الله درباره ی بایدها و نبایدها پی خواهد برد که به نوبه ی خویش نشان از جداگانگی (تفاوت) بزرگ میان فرهنگی پیشرفته در سرزمین های آباد و سرسبز با آمیختگی های فرهنگی هندی، سریانی، آرامی، ایلامی، یونانی و آریایی بر بنیاد فرهنگ های کهن دیگری از جنوب تا شمال ایران و سرزمین های پیرامون آن با فرهنگی گرچه ریشه گرفته از «فرهنگ رود نیل»، ولی کمابیش بسته و نه چندان پربار عرب های بیابانگرد داشته و دارد.

۳ ـ «نه عربستان مشکل ایران است؛ و نه ایران مشکل عربستان»، از سخنرانی «حسن بیشعور» در نشست سران «سازمان همکاری‌های اسلامی» در ترکیه، ۲۶فروردین ۱۳۹۵

۴ ، ۵ ، ۶، ۷ و ۸ ـ همانجا

۹ ـ «رونمایی از تخلف میلیاردی؛ آیا دولت باز هم تکذیب می‌کند؟»، «بهارنما»، ۲۴  فروردین ماه ۱۳۹۵

۱۰ ـ «نه عربستان مشکل ایران است؛ و نه ایران مشکل عربستان»، از سخنرانی «حسن بیشعور» در نشست سران «سازمان همکاری‌های اسلامی» در ترکیه، ۲۶فروردین ۱۳۹۵

۱۱ ـ همانجا

۱۲ ـ «بیش تر جنگ هایی که هم اکنون در منطقه ی خاورمیانه یا جاهای دیگر جهان درگرفته از چنین سرشتی برخوردارند یا اگر جریانی انقلابی و آگاهانه به سود توده های مردم در کار باشد با چنگ اندازی نیروهای امپریالیستی و کشورهای گوش به فرمان و سرسپرده شان که رژیم تبهکار جمهوری اسلامی را نیز دربرمی گیرد به جنگ هایی بر بنیاد کیش و آیین دگردیسه شده، جریانِ کار در همدستی با دیگر کشورهای مزدور و کشورهای امپریالیستی که از آن میان از فروش جنگ ابزارهای شان سودهای سرسام آور می برند به سود بهره کشان فرجام می یابد و در دوباره بر روی همان پاشنه ی چشم آشنای پیشین می جرخد. نمونه ی روشن چنین کشوری، جنبش انقلابی توده های مردم یمن است که در میان دو لبه ی قیچی عربستان و شیخک های شاخاب پارس از یکسو و رزیم ضدانقلابی فرمانروا بر میهن مان از سوی دیگر کم و بیش تکه تکه شده و گام بگام، سویه ای آیینی بخود می گیرد.»

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ «از پیامدهای دردناک جنگی گرانبار شده که به جنگی ضدانقلابی دگردیسه شد»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۲ تیر ماه ۱۳۹۴

۱۳ ـ برگرفته از پیوند زیر:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!