زیستن در ولایت آخوند زده، شاهکاری است ...
تصویر چشم و ابروی بزک دوزک کرده از دختری را درج نموده و نیمچه
سروده ای در پای آن آورده است:
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
با خود می اندیشم:
در اوج بدبختی و اوضاع قاراشمیش ایران و جهان، چنین جوان
هایی را هم داریم که اگر جهان را آب ببرد، آن ها در حال و هوای خود روی ابرها این
ور آن ور می پرند و پنداربافی های خود را پی می گیرند.
سپس رو به وی با خود می گویم:
بمیرم الهی برای آن نفس که فردا و فرداهای پس از آن نیز همین
زوزه های جانفرسا را پی می گیرد؛ بی آنکه نفسش بند بیاید! صد رحمت به «مرغ سیاه بی
نفس»* که با آن دستِکم می شود یک میرزا قاسمی
درست کرد؛ گرچه، برای خرید همان چند قلم ناچیز بایسته برای درست کردن این خوراک ساده
و خوشمزه بگمانم باید کُلّی اسکناس بی ارزش شده همراه داشت. زیستن در ولایت آخوند
زده، شاهکاری است و آن جوانک شکم سیر نیز نوبر آن!
ب. الف. بزرگمهر ۱۱
آبان ماه ۱۳۹۶
* بادنجان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر