آب گیرت نمی آید؛ وگرنه، شناگر کارکشته ای هستی!
می بینی الاغ؟! هر روز درگیری و شماری کشته در کشوری که بنا
بر آمارهای اجتماعی، بسیاری از مردم آن به مرز دیوانگی رسیده اند: کشور «یک درصدی های
توانگر و میلیاردرهای دزد در برابر نود و نه درصدی های بی چیز شده و در مرز نابودی»!۱ کشوری که دیکتاتوری سرمایه۲ آن را به مرز نابودی رسانده و خود تو «یک
درصدی»، نمونه ای روشن از آن دیکتاتوری هستی. آنگاه با بیشرمی، دهان گَل و گشادت
را می گشایی و رهبر «جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره»
را که بسیار آسوده و بی هیچ پاسدار و نگهبانی به میان مردم کشورش می رود و با آن
ها رودررو به گفتگو می نشیند، دیکتاتور می خوانی!۳ کشوری که در آن، نه تنها از تبهکاری های ششلول
بندها و کسانی که چپ و راست مردم را به گلوله می بندند، نشانی نیست که با همه ی
دشواری های گریبانگیرشان که بخشی سترگ، شاید بیش از ۹۹ درصد آن، پیامد سیاست های اقتصادی
گرانبار شده از سوی کشورهای امپریالیستی و جنگ افروزی های پی در پی «یانکی» ها و
مزدوران ژاپنی و کره ای شان است، دوستی و مهربانی و همدلی میان مردم آن سرزمین
باستانی فرمانرواست.
گستاخی و بیشرمی می خواهد که چالش ها و ناگواری های بسیار
بزرگ اقتصادی ـ اجتماعی که تیراندازی در آن کلیسای کوچکِ جایی پرت در «ایالات
متحد» و کشته شدن شمار بسیاری آدم، تنها نمودی کوچک از آن همه است را نادیده بگیری
و با زیر پا نهادن همه ی قراردادهای جهانی دستینه شده از سوی کمابیش همه ی کشورها
و از آن میان، «یانکی» های فرمانروا بر «ایالات متحد»، زبان به تهدید این یا آن
کشور باز کنی؛ ولی، آیا می دانی که هر روز، بیش از پیش از خود کاریکاتور و مترسکی از
«آدولف هیتلر»، پیشوای دیوانه سَر آلمانِ «نازی» می سازی؟ بگمانم نیک می دانی که
نه از سویه تاریخی و آزمونی که جانور دوپا در دو جنگ جهانی ویرانگر پشت سر نهاده و
نه از سویه اجتماعی و نبود پشتوانه ی طبقات و لایه های اجتماعی چشمگیر، «زمینه
و بستری درخور برای پیدایش فاشیسم و نازیسم بگونه ای که در اروپای پیش از جنگ
جهانی دوم گواه بوده ایم»۴، در «ایالات متحد» فراهم نیست و نمی تواند باشد.
بنابراین، بیش از آنکه به کشورهای دیگر بتوانی فشار آوری و زمینه ای برای چنان جنگ
های گسترده و ویرانگر فراهم نمایی۵ به خودت فشار آورده و در فرجامِ کار بسی بیش از
آنچه تاکنون ریسیده و خود را ریشخند خُرد و کلان و حتا دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی»
ها نموده ای به تنبان خود خواهی ریسید!
با این همه، چنانچه سویه های اجتماعی و تاریخی روند کنونی را
نادیده بگیریم، تو خود دیکتاتورتر از همه ای و منش فرومایه ات همانندی های بسیار
با آن لات بی سر و پای آلمانی نشان می دهد که کفتر بخت کلان سرمایه داری آلمان بر
سرش نشست و وی، شکست خورده ای در همه ی سویه های زندگی را از قهوه خانه های کانون
«لُمپن پرولتاریا» به جایگاه «رایش سوم» برکشید تا جهان را به آتش بکشد؛ خوشبختانه
تو زمینه ای که آن تبهکار از برخوردار بود را نداری یا آنگونه که ما ایرانیان و
پارسی زبانان می گوییم: آب گیرت نمی آید؛ وگرنه، شناگر کارکشته ای هستی!
راستی! یادم رفت، بپرسم؛ دل آن را داری که یکبار هم شده با
مردم نگونبخت کشورت که شمارشان هر روز فزونی می گیرد بی ترس و لرز با آسودگی به
گفتگو بنشینی و به دردِ دل شان گوش فرا دهی؟ بگمانم نه! با همه ی هارت و پورتی که
می کنی، آنچنان شکافی ژرف میان توده ی طبقات و لایه های اجتماعی فرودست با
فرادستان پدید آمده و خود، آنچنان ترسو و بزدلی که هر جا پا می نهی، باید گروه
بزرگی پاسدار و پاسبان در پرتو گسترده ای نگهبانت باشند تا کسی خدای نکرده انگشتی
به تو نرساند.
ب. الف. بزرگمهر ۱۵
آبان ماه ۱۳۹۶
پی نوشت:
۱ ـ گرچه، بر
زبان رانده شدن چنان تراز «یک درصدی در برابر نود و نه درصدی»، بیش تر سویه ای
نمادین داشته و دارد؛ چنان ترازی، چنانچه آمار درستی گرفته شود، چیزی فراتر از «یک
میلیونیم در برابر نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه میلیونیم» از آب
درخواهد آمد.
۲ ـ با بهره
وری های بسیار نابجا، غیرطبقاتی و نادانشورانه از واژه های «آزادی» و «دمکراسی» و
از آن میان، «دمکراسی آمریکایی» که چیزی جز پنهان نمودن «دیکتاتوری سرمایه» زیر
پوشش گونه های روبهمرفته همانندی از «دمکراسی پارلمانی» و از دیدگاهِ «دیالکتیک
ماتریالیستی»، یکی گرفتن «درونمایه» («دیکتاتوری سرمایه») با برونزدهای گوناگون
آن و جا زدن این بجای آن، بیش نیست، دهه ها سر مردم و بویژه لایه های میانگین
خوب پروار شده در کشورهای اروپای باختری و آمریکای شمالی را بر زمینه ای از بهره
کشی گسترده از ملت های بهره ده، شیره مالیده اند؛ آن هم در شرایطی که سرمایه داری امپریالیستی،
پس از شکست بسیار برجسته و تاریخی «نازیسم» و «فاشیسم» در پایان «جنگ جهانی دوم»
که شکستی همه سویه برای «یانکی» ها و دیگر کشورهای امپریالیستی نیز بشمار می آمد و
به ناوابستگی (استقلال) شمار بسیاری از کشورها در آسیا و آفریقا و جاهای دیگر
انجامید، ناچار به واپس نشینی های راهبردی بود. این دوره را می توان رویهمرفته
سپری شده بشمار آورد.
۳ ـ گزارش «هیچ
دیکتاتوری نباید اراده آمریکا برای دفاع از آزادی را نادیده بگیرد»، برگرفته از
تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی
یانکی ها: «رادیو فردا» ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶
۴ ـ «...
پدیده ی ”دونالد ترامپ“ را آنگونه که برخی از تحلیلگران و از آن میان،
"چپِ" های ”سوسیال دمکرات“، پدیده ای با ماهیتِ فاشیستی ارزیابی می کنند
و خودِ وی را نیز ”فاشیست“ می نامند از ماهیت فاشیستی برخوردار نیست و نمی تواند
باشد؛ زیرا با آنکه بحران اجتماعی ـ اقتصادی در ”«ایالات متحد»“ نیز چون اروپای
باختری، هر بار با ورشکستگی بازهم گسترده تر بنگاه های اقتصادیِ بویژه خرده پا و
کم مایه، بسوی راست گرایش می یابد، بافت اجتماعی بسیار گوناگون ملی و نژادی در آن
کشور زمینه و بستری درخور برای پیدایش فاشیسم و نازیسم بگونه ای که در اروپای پیش
از جنگ جهانی دوم گواه بوده ایم، فراهم نمی کند و نمی تواند بکند. در اینجا
جداگانگیِ میان ماهیتِ ”پاتریوتیسم“* دامن
زده شده با پدیده هایی چون ”فاشیسم“ و ”نازیسم“ را باید از دیدگاه طبقاتی بازشناخت
و بدیده گرفت! درست به همین شَوَند است که بخش سترگی از سخنان "ترس برانگیز"
”دونالد ترامپ“ را حتا با نادیده گرفتن سمتگیری های تبلیغاتی آن، نمی توان سخنانی با
ماهیت فاشیستی یا نازیستی ارزیابی نمود و خود وی را نیز در جایگاه فاشیست یا
نازیست نشاند؛ این ارزیابی از بنیاد، نادانشورانه و نادرست است.»
برگرفته از یادداشت «نکته هایی چند پیرامون گزینش میان سگ
زرد و شغال در کشور ”یانکی“ ها»، ب. الف. بزرگمهر ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۵
* پاتریوتیسم
یکی از گونه های ملی گرایی (ناسیونالیسم) و ملی گرایی افراطی (شووینیسم) در کالبدی
پوشیده تر از آن هاست. اگر در ملی گرایی افراطی، انگاره برتری ملی ـ نژادی، جنبه ای
آشکار دارد، در پاتریوتیسم، ملی گرایی افراطی در کالبد دفاع و پشتیبانی از میهن
پدری، لاپوشانی می شود.
برگرفته از پانوشت «صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات
متحده»، ب. الف. بزرگمهر، ١۹ بهمن ۱۳۸۷،
درج شده در تارنگاشت «فرهنگ توسعه» (www farhangetowsee com) و برگرفته از همانجا و بازانتشار در «آفتاب» به تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۸۷؛ همچنین در پیوند
زیر:
۵ ـ ناگفته
نگذارم که چنان زمینه ای در اروپای باختری، همچنان بیش از هر جای دیگر جهان
از زمینه برخوردار است و در اینجا، سخن بویژه بر سرِ زمینه ی اجتماعی آن است! زیرا
به شَوَند آزمون های دردناک و تلخِ آغاز و گسترش دو جنگ جهانی در این منطقه ی همواره
از درون تنش زا و چشمِ اسفندیار سامانه ی سرمایه داری که چنانچه نیک در آن باریک
شوید، درست به شَوَند همان آزمون ها، در اینجا چتر «دمکراسی پارلمانی» بیش
از هر جای دیگری از جهان گسترده است، چنان زمینه و بستری از اندازه و گستره ی کم
تری در سنجش با گذشته (سویه تاریخی آن!) برخوردار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر