برجای مانده ای از ساده زیستی آقا
یک کتری سیاه در پشت پنجره ای بسته که بجای گلدان از آن سود برده شده است ...
یک آن با خود گفتم:
این همان کتری سیاه «آقا» نیست؟! و سپس همان احساس ارشمیدس، هنگامی که در خزینه ای غوته می خورد در من نیز سر بلند نمود:
یافتم! یافتم! خودش است ... همان کتری سیاه آقا! ... پیروانش که هر روز نیز آب می روند تا چه اندازه خرسند خواهند شد و شاید از دیدگان شان اشک نیز سرازیر شود ...
اکنون، آن احساس جای خود را به نگرانی سپرده است:
چگونه صاحب آن خانه را بیابم و به وی هشدار بدهم ... اگر که به خانه ات بیایند، مانند بچه ی آدم نمی آیند؛ به آنجا می ریزند و کتری و هر آنچه در خانه هست را یکجا خواهند برد!
نگاهی به «یادمانده های آقا»* می اندازم که همه ی آن را در برنام زیر می توان فشرد:
«یادمانده های ساده زیستی و انقلابیگری آقا»! و اگر بخت آن را بیابم؛ تنها برنام های ریز و درشتی در بالای هر بخش آن خواهم افزود که «آقا»، انقلابیگری اش، ساده زیستی اش و قلب بی کینه اش را مردم بهتر بشناسند و به پاس کسی که لنین و استالین و کاسترو و چه گوارا و ... را در انقلابیگری پشت سر نهاده و همگی در پیش وی لُنگ انداخته اند، کسی که «ساواک» شش بار وی را دستگیر و بازداشت نموده و با کمی درنگ آزاد نموده، سر فرود آورند!
در بخشی از یادمانده ها، «آقا» می فرمایند:
«من در حجره خود در مدرسه حجتیه، یک کتری داشتم که از بس دود چراغ خورده بود به کلی سیاه شده بود و با وجود این برای مهمانان خود با همان کتری چای درست میکردم. چند روزی که از فاجعه فیضیه گذشت، چند تن از دوستان دانشجو که گاه و بیگاه به قم میآمدند و به من سر میزدند، آمدند و گفتند: «ما دعا میکردیم به مدرسه حجتیه هم بریزند؛ چون شنیده بودیم که وسایل طلاب را غارت میکنند. گفتیم که خدا کند، بیایند این کتری تو را هم ببرند و ما از شرّش راحت شویم!»**
اندیشه ای اهریمنی مرا فرامی گیرد:
خدا کند، این بار بیایند خودت را هم ببرند تا شاید روزنه ای برای نفس کشیدن مردم گشوده شود و کسی چه می داند، شاید سال ها پس از این، در میان هزاران زیرخاکی و عتیقه ی ربوده شده از خاک ایران که هم اکنون آذین بخش موزه ی شخصی*** شهبانوی کشور قبله گاه ملاها و آخوندهاست و تنها «از ما بهتران» می توانند آن ها را ببینند، کسی با خرسندی، مومیایی قلمی سیاه شده ای با ریشی سپید بیابد و فریاد بزند:
یافتم! یافتم! این همان ملّای ساده زیست ایران نیست که کشورش را به باد داد؟!
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ امرداد ماه ۱۳۹۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_461.html
* «ناگفتههای رهبر انقلاب از آغاز تا انجام نهضت انقلاب اسلامی»، ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۲، تارنگاشت «تسنیم» با اندک ویرایش اینجانب در نشانه گذاری ها. ب. الف. بزرگمهر
** همانجا
*** موزه ی شخصی؟! اندکی درنگ باید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر