«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ آذر ۴, شنبه

هرچه مردم تنگدست تر و ناآگاه تر، برای شکمبارگان یاوه گو سودمندتر! ـ بازانتشار

دیر زمانی پیش، کسی آخوندها را «کاست»۱ خوانده بود که با واکنش بجای تنی چند از چپ های راستین ایران روبرو شد؛ زیرا چنان رسته ی اجتماعی (صنف)، گرچه از دیدگاه بهره مندی۲ های طبقاتی، نزدیکی چندانی با طبقه کارگر و سایر زحمتکشان پیرامون این طبقه نداشته و ندارد، در بخش بندی اجتماعی در لایه های گوناگونی از همبودهای کهنه و خرده بورژوازی گرفته تا زمینداری خرد و کلان و حتا بورژوازی گنجیده و یک طبقه یا لایه ی ویژه ی اجتماعی را دربرنمی گیرد؛ چه برسد به لایه ای اجتماعیِ با مرزهای گذرناپذیر از همبودی دیرینه به نام «کاست»!

با این همه، رسته ی یاد شده را بر بنیاد آرش و مانش «طبقه اجتماعی»۳ می توان از سویه هایی در چارچوب «سامانه ی کاست» یا همانا «سامانه نژادگرا» گنجاند و بازشناخت؛ گنجایش و بازشناختی که هماوندی نزدیک و باریکی با شکست انقلاب بهمن ۵۷ و برآمد ضدانقلابی صورتک افکنده یافته و هستی آن رسته که بیش از پیش زیر پوشش و در کالبد اسلام پناهی و اسلام پیشگی به هم گراییده و می گراید (همگرایی طبقاتی) را به تنگدستی کمرشکن و واماندگی های فرهنگی توده های سترگ مردم ایران گره زده و می زند. از این سویه که به جُستار باریک تر نگریسته شود، حتا کم ترین تفاوتی میان «آخوند خوب» با «آخوند بد»۴، «آخوند اصلاح طلب» با «آخوند دم خزینه نشین خیمه و خرگاه آقا» و "رویارویی" هایی از این دست، نیست و با نادیده گرفتن برخی تفاوت های گاه چشمگیر و چالش برانگیز که باید از آن ها به سود پیکار طبقاتی زحمتکشان بهره جست، همه ی آن ها از دیدگاه بهره مندی های طبقاتی، رویهمرفته همسو هستند. به زبانی ساده تر، فشرده تر و روشن تر، هستی این رسته ی یاوه گو و شکمباره به نگونبختی، بیسوادی، روان پریشی و واماندگی فرهنگی توده های مردم سخت گره خورده است:
هرچه مردم تنگدست تر و ناآگاه تر به حقوق اجتماعی خود، برای شکمبارگان یاوه گو سودمندتر! از همین رو، همه ی آن ها نیازمند پاسداری از مانش های ریشخندآمیز و از سویه ای خوارپندارانه چون «نخبگان برگزیده ی الله» در برابر «عوام النّاس نادان» بوده و در کردار اجتماعی خویش آن را به خوبی نشان داده اند. می پندارم کم ترین نیازی به گواه گرفتن آمارهای میلیونی بیکاری، بیسوادی، بیماری (و از آن میان گسترش بیمانند بیماری های روانی) و پریشانگویی های مذهبی و دینی (خرافات) نیست. شَوَندِ یکی دو بار ستایش «آقا بیشعور نظام» از دوره ی قاجار نیز در همین رویکرد نهفته است؛ رویکردی که ۱۸۰ درجه با سمتگیری «پایه» یا «زیربنای» اجتماعی ـ اقتصادی جهان کنونی در ناهمتایی است و شَوَندِ هر روز بیش از پیش پوشالیدن۵ و فرسودگی درونی رژیم تبهکار اسلام پیشگان نیز در همین نکته است! رژیمی که پابرجایی آن، چشم انداز آینده ی میهن مان را هر روز بیش از پیش، سهمناک تر می کند و باید برای سرنگونی آن، سازمان یافت و همسو و همگام شد.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴

 http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_37.html 

پی نوشت:

۱ ـ «کاست» 

«کاست» به آرش نژاد، گونه ای سامانه ی اجتماعی دیرینه است که هنوز نشانه هایی از آن در برخی کشورهای جهان دیده می شود. در این سامانه، برتری های اجتماعی بر بنیاد خویشی و هماوندی های درون گروهی در گروه هایی بسته و فَسُرده (منجمد) بخش می‌شود و آدم های هماوند در هر یک از گروه های اجتماعی،تنها از حقوق شناخته شده برای آن گروه برخوردار بوده و حق گذر به گروه های دیگر اجتماعی را ندارند.

سامانه ی «کاست»ی که بجای آن، کاربرد «سامانه ی نژادگرا» را پیشنهاد می کنم، نخستین بار در میان آریایی های هند پدید آمد. «برهما» (پیشوایان و نوچگان کیش و آیین های آن)، «کشاتریا» (جنگآوران)، «ویس‌ ها» (پیشه‌وران)، «شودراها» (بندگان و بردگان) و «پاری ‌ها» (نجس‌ها یا دراویدی‌ها) پایه های این سامانه را می ساختند.

در ایران باستان، طبقات چهارگانه ی «سامانه نژاد گرا»، دربرگیرنده ی «موبدان» (کاتوزیان)، «جنگاوران» (نیساریان)، «کشاورزان» (نسودی ها) و «پیشه وران« یا «دست ورزان» («اهنوخوشی») بود.

ز هر پیشه ور انجم گرد کرد
بدین اندرون نیز پنجاه خورد
گروهی که کاتوزیان خوانیش
به رسم پرستندگان دانیش
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد کوه
صفی بر دگر دست بنشاندند
همی نام نیساریان خواندند
کجا شیر مردان جنگ آوردند
فروزنده ی لشکر و کشورند
نسودی، سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان، سپاس
بکارند و ورزند و خود بدروند
به گاه خورش، سرزنش نشنوند
چهارم که خوانند اهنوخوشی
همان دست ورزان با سرکشی
کجا کارشان همگنان پیشه بود
روانشان همیشه پر اندیشه بود 

شاهنامه فردوسی 

برگرفنه از پی نوشتِ نوشتارِ «صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات متحده»، ب. الف. بزرگمهر،  ١۹ بهمن ماه ۱۳۸۷ ـ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر) 

بازانتشار در پیوند زیر:
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_30.html 

۲ ـ بجای واژه ی «منفعت» می توان و بهتر است از واژه ی «بهره مندی»۲ سود جست. به عنوان نمونه، بجای واژه ی جاافتاده ی «منافع طبقاتی» می توان «بهره مندی طبقاتی» نوشت و بکار برد. 

۳ ـ «طبقات به گروه های بزرگی از آدمیان گفته می شود که بر بنیاد جای خود در سامانه ی از دیدگاه تاریخی، شناخته شده ی فرآوری (تولید) اجتماعی، بر بنیاد هماوندی های خود (که در بیش تر موردها در کالبد قانون هایی پایور و آراسته شده اند) با ابزار فرآوری، بر پایه ی نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابراین، بر بنیاد شیوه های دریافت و اندازه ی آن سهمی از دارایی اجتماعی که از آن برخوردارند از یکدیگر بازشناخته می شوند.»  

برگرفته از نوشتار «نوآوری سترگ» («ابتکار عظیم»)، برگردان رفیقِ زنده یاد: محمد پورهرمزان، مجموعه آثار لنین، جلد دوم، چاپ نخست، تهران، ۱۳۸۴ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ دانسته به شیوه ی «آقا بیشعور نظام» سخن گفته ام! 

۵ ـ کاربردِ پوشالیدن به آرش پوشالی شدن در پارسی رواست.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!